به نام خدا🕊
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_صد_و_پنجاه_و_نه
#دریا
داوود رو که دیدم کپ کردم..
یعنی میخواد چه کنه...
٪ سلام آقا داوود...
& سلام خانم حسینی..
نتونستم جلو خندم رو بگیرم😂
چشم غره ای رفت😢
ساکت شدم...
به رها نگاه کردم.. که داشت در رو باز میکرد..
٪ بفرمائید.. .
& نه ممنون...
٪ میتونم بپرسم چی شده که اومدید اینجا؟؟؟
برای رسول اتفاقی افتاده...
& ن.. ن.. اصلا... رسول حالش خوب... اتفاقا همین دیروز عصر باهاش تماس گرفتیم... خوب بود..
٪ خب خداروشکر... نگفتین...
&اهان... چیزه... یه کار کوچیکی با دریا داشتم..
٪ خیلی خب... پس دریا جون .. من میرم داخل ..
شما میای یا میخوای بری خونه ..
* نه عزیزم... تو برو من میام الان..
٪ باشه... اگه چیزی خواستین بگین..
& ممنون...
رها رفت...
& بیا پایین...
از پله ها رفتم پایین ..
اون گوشه وایستاد سرش رو انداخت پایین..
گفت..
& چه خبر...
کلافه شدم...
یعنی این همه راه رو...
کوبیده ..
اومده..
اینجا که بگه چه خبر..
* داوود... چند تا نکته..
& امر بفرمایید😄
* ۱.. الان که رها نیست سرت پایینه😐
۲.... این همه راه رو واسه چی کوبیدی اومدی اینجا...
و ۳... حرف حسابت دقیقا چیه...
این همه راه رو اومدی که بپرسی چه خبر؟😐
& دریا ...وایستا... اه.. هولم نک...
حرفش کامل نشد که صدای جیغ و داد و فریاد رها بلند شد...
من و داوود دویدیم به سمت بالا...
داوود اصلا حواسش به هیچی نبود..
همینجوری در رو باز کردیم رفتیم داخل...
با صحنه وحشتناکی رو به رو شدیم که ..
خیلی وحشت کردم..
تمام اتاق به هم ریخته بود....
مبل ها... همه افتاده بودن...
کلی ظرف شکسته بود...
کاغذ....
صحرای محشر بود...
هرچی نگاه کردم رها رو ندیدم...
دویدم ته اتاق دیدم با پای پر از خون نشسته رو زمین....
* چی شده؟؟؟؟؟
٪ نمیدونم .. از در که اومدم تو دیدم اینجوریه...
& چیز با ارزشی تو خونه نداشتین؟؟؟؟
٪ چی....
داوود آنقدر هیجانی و هول شده بود.. که داد زد...
& میگم پول.... یا اطلاعات با ارزشی تو خونه نداشتین؟.؟؟؟؟؟؟؟
٪ فقط یه لپ تاپ داشتیم که رسول قبل از رفتن هاردش رو تحویل محمد داد...
& هوففف... دست به هیچی نزنید... تکون نخورید تا خودم بگم...
از پای رها همینجور خون میرفت..
* هواست کجا بود... چرا همون لحظه نیومدی بگی..
٪ اومدم بیام بیرون که یه شیشه بزرگ پام رو خراش داد....
* خیلی خوب... تکون نخور تا یه چیزی بیارم ببندمش...
رفتم به طرف آشپزخونه..
تا داوود منو دید پا تند کردم اومد طرفم..
& مگه نگفتم تکون نخورید.. وای چی بلد شدی؟؟
* رها پاش زخمی شده... اگه همین الان نبندم ممکنه عفونت کنه...
& خیلی خوب... بسه دیگه چل چل زبونی...
هرچی باید ورداری رو وردار...
اما دیگه بلند نشی...
بچه های نیروانتظامی تو راهن...