eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان ✨امنیتی ✨ کار های جا مونده داخل سایت رو انجام دادم و به سمت فرودگاه حرکت کردم . دل تو دلم نبود ! یعنی چه شکلی شده؟ ساعت ۱۱ بود که هواپیما نشست . بی صبرانه منتظر زینب بودم ، این ۱ سال خیلی برام سخت گذشت ! من که داخل مراسم خاک سپاری پدر و مادرم فقط گریه کردم ، الان مثل ابر بهاری دارم اشک میریزم ! خوب شد آقا محمد فقط خودم رو فرستاد دنبالش ! از دور یه خانم چادری که خیلی شبیه زینب بود داشت میومد . رفتم نزدیک ، خودش بود! بدو بدو رفتم پیشش با دیدن من زد زیر خنده ! زینب:سلااااااااااام سعید:سلااااااااااام به شمااااا ، خسته نباشی ! رسیدن به خیر زینب:ممنونم ! سعید:چمدون ها رو بده من . زینب: ممنونم . چمدون هارو گرفتم از فرودگاه اومدیم بیرون . زینب:چه خبر ؟ مامان و بابام خوبن ؟ آبجی مریمت چطوره؟ عروسیش بدون ما خوب بود ؟ سعید:خبری نیست! مامان و بابای گرامی شما هم خوبن ! مریم هم خوبه ! عروسیش به بقیه خوش گذشت ولی به من نه ! زینب:چرا؟ سعید:چون شما نبودی! زینب:اها (بعد زد زیر خنده) سعید:دلم خیلی برات تنگ شده بود باورت میشه؟ زینب:چرا نشه ؟ منم همینطور ! سعید:بهت خوش گذشت؟ زینب:بد نبود ، تو چی ؟ چقدر لاغر شدی! سعید:غم دوری یاره دیگه ! بعد با هم زدیم زیر خنده .بودن کنارش بهترین حس دنیا بود ! سوار ماشین شدیم ، وقتی حرکت کردیم با دقت به بیرون نگاه میکرد ! سعید:چرا اینطوری میکنی ، بیرون تغییر نکرده ... اصلا با بیرون چی کار داری ... الان باید منو دلداری بدی ۱ سال دوری رو تحمل کردما ، باید به من نگاه کنی ! زینب:شما که گلی ! بفرمائید. بعد چرخید طرفم و زل زد بهم . سعید:میشه کم تر بهم نگاه کنی؟ زینب:خودت گفتی به تو نگاه کنم! سعید:منظور اینجوری نبود ، میشه اینجوری نگاه نکنی؟ زینب:نچ! سعید:یه وقت دیدی تصادف کردم ها ! زینب: خدا نکنه ، این ۱ سال چی کارا کردی ؟ غذا چی خوردی؟ خونه کی رفتی ؟ سعید:این یک سال ۱۱ ماهش رو سایت بودم و بقیش رو هم خونه مریم ، غذا هم اگه وقت میکردم داخل سایت میخوردم اگه هم نه سعی میکردم زیاد برای غذا نَرَم خونه مریم ، فقط برای خواب . خودم داخل خونه خودمون یه چیزی درست میکردم . زینب:اها ! سعید:تو چی؟ زینب:نگم برات بهتره ! هیچ جا خونه خود آدم نمیشه ! ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند : دوتا خواهر دوقلو تازه استخدام شدن یعنی تا بهشون عادت کنی ۴ ماه طول داره ! کارشون رو بلدن ولی خوب سایت رو میگیرن رو سرشون😐😂 ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م