eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
292 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان ✨امنیتی ✨ رفتم و لباسم رو عوض کردم . یه بلوز قرمز با یه شلوار مشکی و یه شال کرم پوشیدم . شلوارم رو گشاد انتخاب کردم چون قرار بود دوربین وصل کنم و با اینکه میدونستم اقا محمد اجازه نمیده آقایون دوربین هارو کنترل کنن ولی باز هم رعایت کردم. برای اینکه خیلی خشک و خالی نباشه یکم کرم زدم صورتم و دلو به دریا زدم و رفتم طرف خونه بلیک . در زدم که درو باز کرد . کیفی که مثلا سوغات براش آورده بودم رو بهش دادم و وارد خونه شدم . گفتم نرگس:چه خونه قشنگی! بلیک:ممنون نرگس:خوب ، چه خبر؟ بلیک:تو بگو چه خبر؟خوش گذشت؟ نرگس: آره،بد نبود! بلیک:شالت رو در بیار ،من که شوهر ندارم! نرگس:نه با شال راحت ترم! بلیک:هرجور دوست داری! داشتم دنبال بهترین جا برای دوبینی که قرار بود داخل پذیرایی کار بزارم میگشتم . آها!پشت اون تابلو. رفتم نزدیک تابلو و از روی دیوار برش داشتم و گفتم نرگس:وای چه قشنگه!!! بلیک:ممنون،قابل نداره! نرگس:نه عزیزم ممنون. خیلی سریع دوربین خیلی کوچیکی که روی انگشتم بود رو کنار قاب تابلو قرار دادم و با احتیاط سر جاش گذاشتم . الان فقط دوربین تراس و آشپز خونه مونده بود! پ.ن:تا اینجا که با موفقیت بود!😜 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: هیچی نیست ، نترس ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م