🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#گذری_بر_رمان
آنچه گذشت.....
نرجس و نرگس دوتا خواهر که به تازگی در اداره اطلاعات مشغول شدن.
از اول رمان جر و بحث های بین نرجس و رسول شدت میگیره و باعث اختلاف شدید بین این دو همکار میشه....
جدا از اینکه این دعوا ها سبب ایجاد اتفاق هایی در دل رسول میشه که آخرش حاضره به خاطر نرجس تیر بخوره و مرگ رو ملاقات کنه و برگرده .
از طرف دیگه بلیک مامور ارشد MI6در ایران که به همراه امیر ارسلان و احسان مشغول جابه جا کردن اطلاعات محرمانه هست .
ولی این کار از چشم سربازان گمنام امام زمان دور نمیمونه و با تلاش زیاد و خطر هایی که میکنن میتونن بلیک رو دستگیر کنن .
از طرف دیگه احسان فرار میکنه و به کویت میره .
که با تلاش برو بچ اطلاعات اونم میگیرن.....
تنها مهره رکس ( یکی از ارشد های MI6 ) امیر ارسلان هست که تلاش میکنه تا از کشور خارج بشه...
رکس میدونه که امیر ارسلان رو هم میگیرن ، به خاطر همین اون رو مهره سوخته میدونه......
خودش دست به کار میشه و میاد ایران .
میدونه که شناسایی شده ...
ولی به این اعتقاد داره برای اینکه بهت شک نکنن باید بری تو قلب خطر....
از طرف دیگه نیما برادر نرجس و نرگس و داماد آقا محمد به طرز وحشتناکی تصادف میکنه و هوشیاریش پایینه ...
مقداد یکی دیگه از شخصیت های مهم داستان و رفیق فاب نیما همه جا همراه نیما هستش ، به خواهر های نیما خبر میده .
نرجس و شوهرش رسول و نرگس میان بیمارستان ، و نمیدونن که چطور به کیمیا ، زن نیما خبر بدن !!!
در همین هین مقداد با حرف هاش که همیشه و همه جا اثر داره سعی داره تا این دوتا خواهر رو آروم کنه .
زهرا هم بعد دیگه ای از رمان رو تشکیل داده ، دختر همه چیز تمومی که تا چند هفته پیش کویت بوده و الان برگشته ایران .
ولی شناسایی شده.
چند بار هم تلاش برای شهید کردنش صورت گرفته ولی تیرشون به سنگ خورده .
آقا فرشیدمون هم که تازه بابا شده و....
تو دلش عروسی 😉✨
پ.ن: بسیار مهم 👆🏻😁
آنچه خواهید خواند:
شما باید به جای زهرا برید کویت....
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م