eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
297 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
✨پایان پارت گذاری ✨
😃درحال تایپ هستم😇
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_یازده #داوود ₩داوود.. پاشو.. پاشو بریم.. & کجا؟! ₩
به نام خدا نشستم.... یه دفعه در باز شد.. خدایا.. کیه؟؟ رها... با چهره ناراحت و بهم ریخته😳... ٪ سلام😠😔 & ه.. هع.. ح.. ٪ چیه... کپ کردی!؟ فک نمی کردی دیگه منو ببینی؟.؟ عصبانی شدم... داد زدم.. & علیک سلام رها خانم... حقش بود دیگه جواب سلامتم ندم... اصلا دیگه ن من ن تو... ٪ عه.. به همین زودی جا زدی؟؟؟ & کجایی تو دختر... من که مردم... برادرت که کمرش شکست.. تو اصلا حال و روز محمد رو میدونی.... حال روز رسول رو میدونی... میدونی چی کار کردی.... کجا بودی؟؟ اونا کی بودن... اونا همش بازی بود... خیلی مسخره ای رها... خیلی.. ٪ هع... تو به جای من دلت پره😏🤕 انگار یه دفعه همه شعله های روشن شده درونم خاموش شد... از دیدنش خیلی خوشحال شدم.. ر ها همچنان ناراحت بود.. و من همچنان متعجب .. سرش رو انداخت پایین.. & خیلی خوب..‌ حالا چرا انقدر ناراحتی؟؟ ٪ همیشه فک میکردم تو خیلی قوی... اشتباه فک میکردم.. & خب چرا؟؟ ٪ داوود تو خودت رو باختی؟؟؟ به حال رسول فکر نکردی... & من😳!؟ ٪ بله تو.. داوود.. به خودت بیا.. قوی باش... چرا اینجوری میکنی با خودت... & رها.. ٪ هیچی نگو .... داوود... اگه میخوای آینده بازم باهم باشیم... باید یه قولی بهم بدی... & هرچی باشه قبول... بلند خندید... ٪ اول گوش بده😅 قول بده تو هرشرائطی سنگ صبور رسول باشی.. نه خاکستر آتیش دلش.. قوی و محکم باش... قوی و محکم.. قوی و محکم.. & هاع.. هو..هو.. خدای من... یعنی .. یعنی همش خواب بود!؟ دستی توی موهام کشیدم... داوود .. به خودت بیا... من بد کردم... نباید آنقدر بهم میریختم... صدای گریه آرومی اومد.. هنوز سرگیجه لعنتی بود.. دستم رو به دیوار گرفتم.. آروم رفتم بیرون.. صدا از اتاق دریا بود... ای وای... من باید پناه گریه هاش میشدم... ن خاکستر اتیشش.. خاکستر آتیش.. هه... دقیقا کلمه تو خوابم! در رو آروم باز کردم... یه گوشه به دیوار تکیه داده بود.. به پنجره خیره شده بود... * هع😭... نشستم کنارش... یکم ترسید.. اما به روم نیاورد... & دریا... * بله😞 & داری گریه میکنی.. * ن.. فقط دلم گرفته... & پاشو.. پاشو نگران نباش.. خودم مه چیو درستش میکنم... * چجوری🤧 & امروز همه چی درست میشه... * چی میگی... اصلا میفهمی ما تو چه شرائطی. هستیم؟؟؟ رها مفقوده.. گم شده... معلوم نیس کجاس... & پیدا میشه... * چجوری... اینا اصلا کین.. چی کار به رها و آقا رسول دارن؟؟؟ & ببخشید... ولی ندونی بهتره.. * خیلی خوب... به سمت در اتاق رفتم.. * وایستا.. وایستا.. کجا؟؟ & اول میرم بیمارستان... بعدم سایت.. * بیمارستان؟؟؟ & مگه نمیدونی چی شده؟؟؟ * ن.. آقا سعید فقط دیشب گفت که دیشب رها خانم رو بردن... دیگه چیزی نگفت.. & نگران نباش.. چیزی نیست.. * یعنی چی... وایستا ببینم... با این حالت کجا میخوای بری؟؟ & من خوبم.. چیزیم نیست.. * اره .. میبینم چقدر خوبی... همین الانش با زور دیوار وایستادی... & میگم خوبم... * وایستا.. لااقل برسونمت.. & نمیخواد خودم با موتور میرم... * داوود.. تو تب و لرز داری... رو موتور سرما میخوری... رانندگی هم سر گیجه... بزار یه امروز صبح رو خودم برسونمت.. & نمیشه.. * چرا.. & میگم نمیییییشششششه😡😠😤😲😮😧🙄😬🙁 & ببخشید😔... چند وقت اونجا نیای بهتره... * باشه🙂...
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_دوازده #داوود نشستم.... یه دفعه در باز شد.. خدایا..
به نام خدا تا صبح کنار رسول موندم... صبح که شد دکتر برای ویزیت دوباره اومد... بیمارستان اداره بود.. بچه ها آشنا بودن... رسول شوخ پرسر و صدا که هیج کس از دست شوخی هاش در امان نمیموند... الان تبدیل شده بود به یه آدم افسرده.. حتی وقتی دکتر حالش رو می پرسید.. جواب سربالا میداد... ○ محمد جان.. یه لحظه... از در اتاق بیرون رفتم.. € جانم محسن جان.. چی شده؟؟؟ حالش چطوره.. ○ حالش خوبه.. € پس چی؟؟ ○ حال جسمیش به ندرت خوب میشه.. من بیشتر از بیماری جسمی... نگران حال روحیشم... € روحش؟؟ ○ با داستانی که برام تعریف کردی... خوب.. طبیعیه... اما باید بتونه حرف بزنه... ببین.. یه جور تخلیه ذهنی... یا به زبون ساده درد دل... ازش بخوا که راجب اون اتفاق برات توضیح بده... روی یه برگه بنویسه.. نوشتن مشکلات وقتی روی یه کاغذ بیان.. کوچیک میشن.. در نتیجه اون ادم آروم میشه... € من تمام سعیمو میکنم.. ○ دورش شلوغ باشه... امیدوارم هرچه زودتر.. خواهرش پیدا بشه... ادامه این روند... ممکنه افسردگی .. یا بیماری های روحی زیادی بیاره.. € ممنون محسن جان!! باید پیگیر کارای قانونیش میشدم... گزارش به آگاهی محل.. توضیح محل حادثه.. سپرده بودم بچه ها هم دست به کار شن... داوود برای دیدن رسول اومد... & سلام آقا.. € تو اینجا چی کار میکنی؟؟؟ چرا خونه نموندی؟؟ & خونه حوصله آدم رو سر میبره.. € بیا.. بیا تا اینجا هستی دکتر معاینت کنه... دستش رو کشیدم.. & محمد... € بیا بریم.. لج نکن.. & من خوبم... رسول بیداره!! € هعی... مگه این بچه خواب به چشش میاد!؟ اره... بیداره... & ممنون.. € داوود.. همینجا بمون... من میرم سایت.. چند تا کار دارم.. ۲ ساعته برمیگردم.. & چشم.. € حواست هست دیگه؟؟ & بعله.. € اگه بچه ها سرشکن خلوت شد یکی رو میفرستم کمک دستت & ممنون.. به سمت سایت حرکت کردم... شاید از اظهارات رستگاری یا.. شاهد چیزی دستگیرمون میشد.... پ.ن 🙂امیدوار ... ✨✨✨بدونین از پارت بعد✨✨✨ پس چرا نمیریم سراغش.... اماده باش برای عملیات... تمام خط های به نامش واگذار شده.. از در پشتی وارد میشیم!! کسی نیست... خون!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شب‌بخیر.....☘
تبریک مجدددددددد🌻✨🌾🌿 یا علی بگو ، حماسه ای به پا کن دوباره ! 💪🏻💪🏻💪🏻💪🏻💪🏻💪🏻💪🏻💪🏻💪🏻💪🏻 پیروزی افتخار آفرین 《محمد رضا گرایی》 کشتی گیر قدرتمند کشورمون در وزن kg۶۷ و دریافت مدال طلا ارزشمند رو به همه عزیزان تبریک میگم.🥇🥇🥇 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 غیرت یک ایرانی شوخی نداره !😏💪🏻 مبارکت باشه ای دلاور !!!🏆 شیر مادر و نان پدر حلالت بزرگ مرد ایران🇮🇷
خب عزیزان امروز هم به پایان رسید....🍃 با خاطرات خوب و بد....🍃 اما حواست باشه امروز دیگه تکرار نمیشه↻ پس دیگه درگیرش نباش... فقط از اتفاقاتی که امروز افتاد درس بگیر📚 و شب رو زود بخواب...🌚 تا صبح بتونی زود بیدار بشی🌞 و طوری زندگی کن که خدا عاشقت شود❤️ که اگر خدا عاشقت شود.... خوب خریدارت می شود....❤️ شب بخیر....
دوستانی که تازه به جمع ما اضافه شدید.. پیام سنجاق شده شما رو راهنمایی خواهد کرد☺️♥️🍃✨
در راه اعتقادمان💪🏻😎
پاییز اوج خلاقیت است معجزه ای تکراری … پاییز جادوی نگاه خداوند را در خود پنهان کرده است🧡🍁🍂
❪✨⛱❫ - ریشه صبر، ایمانِ نیکو و عقیده استوار به خداوند است🍂 - امام‌علی خدا همیشه یه سوپرایز برات داره! یه چیزی مثل رنگین کمون بعد از بارون یا نارنگی بعد از زنگِ ریاضی😋🧡 -