- سالگردِ‌شهادتتون‌نوشِ‌‌جونِ‌روحتون:)💔 #بیستُ‌یکِ‌آبان..!

بچه‌ها یه سوال... ما سال‌آخری هستیم و میخوایم تو مدرسه یه کاری بکنیم که خیلی بهمون حال بده🤩😎 اما خب معلما رو که نمیشه رو صندلی‌شون سوزن بزاریم🤣🤫 میخوایم یه کاری باشه که هم بهمون خوششش بگذره هم خسارتی وارد نشه و بعد پدرمونو در نیارن... به نظرتون چیکار کنیم؟!🤔🌱 https://harfeto.timefriend.net/16363103262276 #خط_شکن

لطفا همه جواب بدن🌺

باید یک علی باشد پای آقا باایستد💯 #سرباز‌اقا

اگر دیدی باهات مخالفت میکنند⚠️ بگو⏬ |• فقل حسبی الله علیه توکلت•| #رهبر

✨❤️کتاب بخونید که سفارش رهبر عزیزمونه❤️✨

کتاب جزیره بی آفتاب رو میخوام شروع کنم😄🌹 کارنامه سفر یکساله به انگلستان و غرب اروپا😍✨😊🦋 شما چه کتابی میخونید؟؟! #فرمانده

😅به نظرتون قابلیت جذب کردن فرمانده زینب رو داره؟؟😁😂... #فرمانده

در حال حاضر کتاب یادت باشه( زندگی شهید سیاهکالی)✨ بعد اون سربازان طوفان رو میخواهم شروع کنم ( داستان جنگ دانمارکی ها و سَکسُون ها در قرن ۱۹ میلادی )🗡⚔🛡 #سرباز_مهدی_عج

😅🕊اون کتاب یادت باشد رو من یه دور توش زدم.. ولی کامل نخوندم...

خیلی قشنگه حتما بخون ، من برای بار سوم دارم میخونمش 😐😂 #سرباز_مهدی_عج

این سربازان طوفان هست 👆🏻 #سرباز_مهدی_عج

اینم یادت باشد 👆🏻👆🏻 #سرباز_مهدی_عج

منم یه کتاب دارم که ۳ بار کامل خوندم.. چند وقت یک بار هم شانسی یه صفحشو میارم و میخونم 😂 و بعضی مواقع با کلمه به کلمه اش اشک میریزم😂😅🕊 قبلا به شما معرفیش کردم.. بزار توی کانال هم بفرستمش...

😢🕊اصلا این شهید باعث عوض شدن من شد.... وقتی رسید به ته رمان و شهید شد ... واقعا من انگار که تازه شهید شده اشک ریختم... خیلی عجیب بود برام😭✨ #فرمانده

من کتاب پرواز تا بی نهایت رو ۵ بار خوندم ، هر بار هم با خاطره باید خواهرم رو بگیری میخندم 😂و با خاطره پنجشنبه ۱۵ مردادماه سال ۱۳۶۶، تبریز ، پایگاه دوم شکاری ، ساعت هشت و سی دقیقه صبح عید قربان. گریه میکنم 😭 #سرباز_مهدی_عج

و با این عکس جون میدم ... 💔 #سرباز_مهدی_عج

🕊🕊🕊✨✨✨✨✨✨🕊🕊🕊 هنرمندش که باشی.... میتوانی پرواز کنی!!!!!!!!!!!!!!!! طراح لباس.... تنها یک لباس تک سایز را برای پرواز به خدا طراحی کرده..... ✨خودت را اندازه آن لباس کن!!.... #فرمانده #پرواز #شهادت @GandoNottostop

این بچه رو بفرستید پای یه کاسبی .. 💬 #aqayeche @insta_enghelabi

😂 ایول.. روح امام شاد... خوب تیکه انداخت بهش😌❤️ 😂راس میگن خوب.. اینا هرسال ۱۴ آبان میخوان بیان.. نمیرسن😂😂

#استوری شاگردان مسیح علینژاد در پوشش حجاب 💬 #fallah__313 @insta_enghelabi

🙂✨ایشالا با همون مسیح علینژاد تو جهنم همنشین باشن((:

‹ الضُّحَى وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى مَا.. › قسم بھ روشناییِ روز و قسم بھ شب چون آرام گیرد، كھ پروردگارت تو را ترک نكردھ و بر تو خشم نگرفتھ است !🌗🌱 ↵ ضحیٰ/۱,۳

به نام خدا🌸🌾 #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_شصت_چهارم #داوود هرکسی توی حال خودش بود🥀 محمد نماز میخوند... رضا دست سعید رو پانسمان میکرد... فرشید خیره به در بود.... و اروم اشک می‌ریخت... نگاهم افتاد به کیف رسول🙂 .. انگار هیچ کس باورش نمیشد... رسول شیرین... رسول خنده رو.... رسولی که همیشه همه رو شاد می‌کرد... کسی که یه دقیقه روی پاهاش بند نبود هی این طرف و اون طرف میرفت... حالا اروم گوشه ای از اتاق خوابیده بود😔🖤 کیفش رو تو بغل گرفتم.... گوشیش رو از فرشید گرفتم... با خوندن آخرین پیامش ... سکوت اتاق شکست... اون لحظه کسی نمیدونست... چطور باید برگرده.... کسی روی رفتن نداشت... آخرین پیامش رو بعد از نماز برای محمد خوندم... & سلام خواهر عزیزم... خیلی مراقب بابا و مامان باش... به علی و زهرا خانم بگو حلالم کنن... نازگل رو ببوس... داوود سالم برمیگرده... نگرانش نباش... رها....‌ میدونم خیلی به خاطر من عذاب کشیدی... اگه دیگه برنگشتم حلالم کن... یادت نره برا من و بچه ها دعا کنی... خداحافظ عزیزم.... 🙂🥀محمد دیدی؟؟؟؟ قول داده من سالم برگردم... نگفته که خودش برمیگرده!!! 🙂.. شب آخر.. نصف شب بیدار شدم... دیدم نشسته سرسجاده... حالش عجیب بود😔... 🙂ازم خواست حلالش کنم.... محمد.... من نمیتونم ... برگردم.... روی رفتن به خونه رو ندارم............ نمیتونم به رها خبر بدم .... نمیتونممممممممممم..... به خدا نمیشه محمد😔😞... سعید... تو میتونی بگی؟؟؟؟؟؟ سعید میشه تو بگی؟؟؟؟ ¥، داوود اروم باش😭😭 & چجوری اروم باشمم.....؟؟؟ چجورییی؟؟؟ فرشید میشه تو بگی... تو به رها بگو... من طاقتشو ندارررم... ن...ن... اصلا محمد تو بگو.... کار تو .... رضا تو بگو...🙂🥀 کسی نیست‌که این خبر رو بهشون بدهههههه😔😭 بچه ها... چرا جواب نمیدین؟؟؟؟؟؟ 😔جنازه رسول رو انتقال دادن مرکز استان ارومیه... دنبال جنازه رفتم... ملحافه رو کنار زدم... رسول؟؟؟؟ تو رفتی؟؟؟؟ رسول ... تو واقعا منو تنها گذاشتی؟؟🥀 واقعا با اون قد بلندت حالا خوابیدی؟؟؟ صورتم رو روی صورتش گذاشتم . . . . & تو قرار بود برادر نداشتم باشی!!! برادرم شهید شد.. منو تنها گذاشت....!.. تو هم رفتی رسول؟؟؟؟ " آقا بفرمایید کنار.... & ن.... نبرینش . . صبر کن... کجا میبریدش؟؟ € داوود جان بیا کنار... منتقل میشه تهران .. اونجا میبینیمش... & خداحافظ رسول😔 سراغ ساکش رفتم... 🥀🙂انگشتر.. ساعت و عینکش دست محمد بود... بچه ها حوصله جاده نداشتن... درخواست فرستادیم تهران که با هلیکوپتر برگردیم.... چون وضعیت جوری بود که نمیشد بریم فرودگاه.... 🙂🥀 تو راه کسی حرف نمیزد... حالم خیلی بد بود... حس میکردم سرگیجه دارم... چشمام از شدت اشک میسوخت... 🙂🕊رفتن به خونه سخت ترین کار بود برام.... خسته اول رفتیم سایت... قرار بود رسول رو برای وداع با خانوادش بیارن خونشون... علی سایبری اومد طرفم.. محکم بغلم کرد... عرفان با صدای بلند گریه میکرد... محمد حالش از همه بد تر بود... مستقیم توی اتاقش رفت... امیر بی خبر از همه جا تازه از ماموریت برگشته بود... □ به .. به .. به .. ببین که اینجاست😁✨ آقا داوود.... 😂از ماموریت هم که برگشتم... عروسی کیه؟؟؟. مبهوت به همه مون نگاه کرد.... سعید دیگه نتونست جلو خودش رو بگیره... ¥ عروسی عزا شد😔😫😫😭😭🙂 □ چی شده داوود؟؟؟؟؟😱 سرم رو پایین انداختم... به سمت میز رسول رفتم... خانم محرابیان خیره به میز گوشه سایت نشسته بود.... چفیه رسول رو از تو کشوی میزش درآوردم.... نگام افتاد به بچه ها پشت سرم... پ.ن 🙂.. هقق💔 ✨✨✨بدونین از پارت بعد✨✨✨ 😂این مسخره بازیا چیه؟؟؟؟؟ 😐😂اصلا جالب نبود... وای..... ترسیدم...... حرف بزنننننننننن.... این دست تو چیکار میکنه؟؟؟؟؟ خوابیدی؟؟

https://harfeto.timefriend.net/16368177285028 نویسنده مشتاق نظرات شماست... شما اگه جای نویسنده بودید رمان رو چطور پایان می‌دادید... به نظرتون نویسنده استعداد نویسندگی داره؟؟؟

♥️🌿رفقا سلامی دوباره... شبتون به خیر♥️❤️ خیلی از رفقای عزیزمون چه توی پی وی چه توی ناشناس درخواست ادمین شدن دادن... تعداد هم 1 نفر.. 2 نفر نیست... تعداد خیلی هستش... 🌿♥️اومدم یه اماری از ادمین ها بگم براتون و شب به خیر رو عرض کنم و برم😉💖 ما در حال حاضر تعداد2 ادمین فعال داریم... #خط_شکن و #سرباز_مهدی_عج همچنین خود بنده که خادم اصلی کانال هستم که با هشتگ #فرمانده من رو دنبال میکنید هم فعالیت هایی همچون کلیپ سیاسی و مذهبی... کلیپ و تصاویر گاندویی و همچنین تایپ رمان پرواز تا امنیت رو دارم.... ♥️💖البته ما به دلیل صمیمیتی که داریم.. گاهی اوقات در کانال صحبت ها و تصاویر متفرقه ای هم داریم.... ادمین دیگری که این روز ها در جمع ماست.. #خادم_الزهرا عزیز هستش😊🌿 که ایشون انلاین و در ایتا هستند.. اما حالا احتمالا به دلیل سنگینی دروسشون فعالیت خاصی ندارند... ادمین #همراه_گاندو باتوجه به اینکه از همه ادمین ها و حتی از خود بنده هم بزرگ تر هستن و طبیعتا دروسشون سنگین تر هستش با شروع مدارس غیر فعال شدن... 🌿♥️ اما در تابستون .. صادقانه بگم.. همراه ترین و فعال ترین رفیق ادمین بودن♥️🌿 ادمین بعدی .. رفیق عزیزم.. #شینا هستش... که اواسط تابستون با ما خداحافظی کرد... البته ایشون هنوز هم ادمین هستن.. گه گاهی پیام هایی میدن.. اما درحال حاضر در کانال خودشون که همسایه کانال ماست فعالیت دارن(گیسوی فر) قرار شده اطلاع بدن که میخوان باشن یا ن... ادمین عزیز بعدی #خادم_المهدی هستش که ایشون چند وقت هیچ خبری ازشون نیست.. 😊🌿امیدوارم اگه این پیام رو میبینند .. ما رو از حال خودشون محروم نفرمایند.... ادمین دیگری داشتیم با #مستر_رسول که اولین ادمین کانال ما و .. رفیق صمیمی بنده هستن😁😍🌿😂 اون زمان تعداد اعضا فقط 10 نفر بود... یعنی اول فقط خودم و رفیقن بودیم😂😂😂 بعد کم کم .. به 50 .. 100 که رسیدیم .. به دلایلی دیگه نتونستن فعال باشن 😄🌿یه رفیق عزیزی هم قراره بهمون افزوده بشن... و احتمال داره .. یه ادمین گل دیگه ای هم تشریف بیارن... 😁🌿پس فعلا تکمیل هستیم..... برای ما افتخاره که ادمینمون شما باشید😍🌿✨ اما باور کنید دیگه 8 تا ادمین میشه و خیلیههههه🌪😭 فکر من بیچاره رو هم بکنید که با 8 نفر باید سر و کله بزنم😂😂 صرفا جهت شوخی): 😃شبتون خوش رفقا... یاعلی💖♥️