قطعه شعر خوانده شده توسط آقای رضا خورشیدی فر در محفل شعر #شهید_جمهور در سالن اجتماعات دارالشفا
دوشنبه ٧ خرداد ١۴٠٣
به لطف آستین پنهان کنم اشک ندامت را
که من حس می کنم با رفتنت کفران نعمت را
پس از آن هشت سالِ سرد و تاریک و کسالت بار
گرفتی از تن این مرز و بوم خسته رِخوت را
به میدان آمدی تنهای تنها بین بد خواهان
به جان خود خریدی سال ها تیر ملامت را
خبر آمد رئیسی خادم ملت بهشتی شد
همین که در میان مِه بغل کردی شهادت را
بگو با کوه ها اندوه خود را سید ابراهیم
که آتش هم نخواهد کرد خاموش اجرخدمت را
میان خاطرات اربعین با گریه می گفتی
خدا قسمت کند یک بار دیگر آن زیارت را
برایت چند بیتی روضه می خوانم وَ می دانم
ادامه می دهی در اول هر ماه هیئت را
زدند آن روز زهرا را به جرم با علی بودن
زدند و آه دادند اینچنین اجر رسالت را
عبای خاکی ات از چادری خاکی روایت داشت
که گاهی اینچنین می خواند آن ذکر مصیبت را
دعای ندبه ی این جمعه را پایین پا خواندی
و دیدی در میان قبر لبخند رضایت را
پس از این زیر باران بین مِه یاد تو می افتم
که حتی رفتنت از من نمی گیرد طراوت را
اگر بعد از خودت این باغ را سر سبز می خواهی
به سَرو دیگری بسپار آن شال سیّادت را
#رضا_خورشیدی_فر
💠 دبیرخانه دائمی جشنواره هنر آسمانی
🆔 @Honareasemani