3. زمزمه.mp3
3.73M
#زمزمه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
بابا بابا بابا ...
کجا بودی بابا ، سرت
گرفته بوی خون
کجا بودی
روی لباتِ جای خیزرون
همه محاسنت شده
دوباره رنگ خون
خیلی عوض شده
شکل سرت ، بابا
حق داره که سرِ تورو
نشناسه دخترت
امشب به جای طشت
رو دست من بخواب
لالایی میخونم برای تو
جای مادرت
فدای خشکیِ لبت
که تشنه کُشتنت
برات بمیرم ، آخه
تشنه سر بریدنت
ربوده شد به دستشون
عبا و پیرهنت
میخوان عذاب بِدن
این دخترِ تورو
هی پیش روم دست میکنند
انگشتر تورو
میسوزونند منو
لبخند دشمنت
نشون میدن جایزه هارو
واسه کُشتنت
یکی نبود بگه اگر چه
با تو دشمنند
یه دختر ِسه ساله رو
کتک نمیزنند
به طعنه و کنایه
قلبشو نمیشکنند
توو کوچه های شام
ما بینِ ازدحام
منو زدند هر وقت که گفتم
بابام رو میخوام
اصلا برای ما
هیچ یاوری نبود
بابا ببین تموم پیکرم
شده کبود
#روضه_شب_سوم_محرم
4. گریز مدینه.mp3
2.15M
#روضه_حضرت_رقیه
سلام الله علیها وگریز به
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
یکیش رو برات گفتم که چرا سر رو نشناخت ، آخه وضع سر به هم ریخته بود ، اما اهل ذکر یه دلیل دیگه نقل میکنند ، میگن دلیل دومش این بود ... ، طاقتش رو داری بگم یا نه ؟ ... از شدت ضربت سیلی که بهش زدند ، دیگه چشماش تار می دید ، هی دست میکشید ، حسییین ... به نظرمن این دلیل دومی درست تره ، چرا میگی دلیل دوم درست تره ؟ به خاطر اینکه سیدا ... یه سیلی مدینه به مادر زدند ، از موقعی که سیلی زدند ، دیگه مادر سردرد میکرد ، دستمال به سرش می بست ، « مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ » [ مناقب ابن شهر آشوب ، ج ۳ ص ۱۳۲ به بعد ] ... اونقدر سیلی مدینه سنگین بود ، ... لا اله الا الله ... آی مادر مادر ... یه بیت بخونم :
سیلی گرفت قدرت بینایی مرا
دیوار میکند کمکم راه میروم
بگو یا زهرا ... یا زهرا ...
#روضه_شب_سوم_محرم
1. من شهیدی نوجوانم 14.6.98.mp3
7.93M
#حضرت_قاسم_بن_الحسن
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
#زمینه
من شهیدی نوجوانم
یا حسین گشته وِردِ زبانم
تحتِ فرما نِ الهی
در رکابِ امام زمانم
#ملودی_دوم
از تبارِ شیری بت شکنم
قاسمم من فرزند حسنم
شد لباس رزم من کفنم
( یا حسین ، جانم عمو ) تکرار
#بند_دوم
مانده ام در بینِ صحرا
ای عمو جانم افتادم از پا
گشته خونین ، جسم من از
ضربه ی تیر وشمشیرِ اعدا
کُشته ی ضربِ تیغ و کینه ام
من شبیه یاسِ مدینه ام
که شکسته گردیده سینه ام
( یا حسین ، جانم عمو ) تکرار
#بند_سوم
در برت از پا نشستم
از نفس رفته و دیده بستم
ای عمو جا نم نظر کن
مثل سقا جدا گشته دستم
شد دل من لبریز شور و شین
سرفرازم در کل عالمین
ذکر لب هایم گشته یا حسین
( یا حسین ، جانم عمو ) تکرار
#قطعه_بسیار_زیبا
حسیییییین ...
اَحلی مِنَالعَسَل
افتادم از روی فَرَس
عمو به فریادم برس
جانا اگر ناقابلم
دیدار رویت مایلم
( یا حسین ، جانم عمو ) تکرار
هیئت ثارالله ، قم
2. بست بر روی سر.mp3
8.53M
#روضه_امام_حسین
#روضه_حضرت_علی_اصغر
( علیهم السلام )
#استاد_حیدرزاده
بست روی سر
عمّامۀ پیغمبر را
رفت تا بلکه
پشیمان بکند لشگر را ...
#روضه_شب_هفتم_محرم
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
#روضه_امام_حسین #روضه_حضرت_علی_اصغر ( علیهم السلام ) #استاد_حیدرزاده بست روی سر عمّامۀ پیغمبر را رف
#روضه_امام_حسین
#روضه_حضرت_علی_اصغر
( علیهم السلام )
#استاد_حیدرزاده
بست روی سر
عمّامۀ پیغمبر را
رفت تا بلکه
پشیمان بکند لشگر را
من به مهمانیتان
سوی شما آمدهام
یادتان نیست
نوشتید بیا ؟ آمدهام
ننوشتید بیا
کوه فراهم کردیم ؟
پشت تو لشکر انبوه
فراهم کردیم
ننوشتید زمینها همه
حاصلخیزند ؟
باغهامان همه
دور از نفس پاییزند
ننوشتید که ما در دلمان
غم داریم ؟
در فراوانی این فصل ،
تو را کم داریم
ننوشتید که هستیم تو را
چشم به راه ؟
نامه نامه
لکَ لبّیک اباعبدالله
حرفهاتان همه از ریشه و بُن
باطل بود
چشمههاتان همگی
از دِه بالا گِل بود
باز در آینه ،
کوفی صفتان رخ دادند
آیهها را همه با هلهله
پاسخ دادند
نیست از چهرۀ آیینه
کسی شرمنده
که شکمها همه از
مال حرام آکنده
بیگمان در صدف خالیشان
دُرّی نیست
بینِ این لشکر وامانده
دگر حرّی نیست
بی وفایی
به رگ و ریشه آن مردم بود
قیمت یوسف زهرا
دو سه مَن گندم بود؟
آی مردم ، پسر فاطمه
یاری میخواست
فقط از آن همه
یک پاسخ آری میخواست
چه بگویم به شما ؟
هست زبانم قاصر
دشت لبریز شد از
جملۀ هل مِن ناصر
در سکوتی که همه
مُلک عدم را برداشت
اومد میون میان ، فرمود : « هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی ؟ » ... این صدا تا به خیمه رسید ، صدای ناله ی زنها بلند شد ... حضرت به خیمه ها خیلی حساس بود ، تا صدای ناله ی زنها رو شنید برگشت ...
در سکوتی که همه
مُلک عدم را برداشت
ناگهان کودک شش ماهه
علَم را برداشت
همه دیدند که در دشت
هماوردی نیست
غیرآن کودک گهوارهنشین
مردی نیست
چون اباالفضل
به ابروی خودش
چین انداخت ...
خویش را از دلِ گهواره
به پائین انداخت
خویش را از دل گهواره
میاندازد ماه
تا نماند به زمین
حرف اباعبدالله
آیه آیه رجز گریه
تلاوت میکرد
با همان گریۀ خود
غسل شهادت میکرد
گاه در معرکه
آن کار دگر باید کرد
گریه بُرَّندهتر از تیغ
عمل خواهد کرد
عمقِ این مرثیه را
اشک و علَم میدانند
داستان را همه ی
اهل حرم میدانند
بعد عبّاس دگر
آب سراب است سراب
غیر آن اشک که در چشمِ
رباب است ، رباب
مرغ در بینِ قفس
این در و آن در میزد
هی از این خیمه به آن خیمه
زنی سر میزد
آه ، بانو ! چه کسی
حال تو را میفهمد ؟
علی از فرط عطش سوخت
خدا میفهمد
میرسد نالۀ آن
مادرِ عاشورایی
زیر لب زمزمه دارد :
پسرم لالایی
کمی آرام که صحرا
پُرِ گرگ است علی
و خدای من و تو نیز
بزرگ است علی
میروی زیر عبای پدرت
« آهسته ... »
کودک من !
به سلامت سفرت آهسته
پسرم ، می روی آرام و
پُر از واهمهام
بیشتر دلنگرانِ
پسر فاطمهام
پسرم ، شادی این قوم
فراهم نشود
تاری از موی حسین بن علی
کم نشود
تیر، حس کردی اگر
سوی پدر میآید
کار از دست تو ،
از حلقِ تو بر میآید
#مادر (3)
خطری بود اگر،
چاره خودت پیدا کن
قد بکش، حنجرهات را
سپرِ بابا کن ...
#شاعر :
#سیدحمیدرضابرقعی
3. تیر خوردی.mp3
5.01M
#روضه_حضرت_علی_اصغر
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
تیر خوردى ، وسط خیمه
زمین خوردم من ..
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
#روضه_حضرت_علی_اصغر ( علیه السلام ) #استاد_حیدرزاده تیر خوردى ، وسط خیمه زمین خوردم من ..
#روضه_حضرت_علی_اصغر
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
امشب علی اصغر آوردند ، یه شب ، شبه علی اصغره ...
تیر خوردى ، وسط خیمه
زمین خوردم من ..
هیچ کسی مثل مادر نمیسوزه ، ... الان این خانم بچه اش رو داده آوردند اینجا ، علی اصغرش کرده ... اما میگه بچه ام داره گریه میکنه ، کاش توو بغلم بود ، ای کاش شیرش میدادم ...
تیر خوردى ، وسط خیمه
زمین خوردم من ..
بعد از این گریه شود
روزى چشمان رباب
عاقبت بر جگرم
حرمله زهرش را ریخت
واى بر حالِ دلِ
بى سر و سامان رباب
#شاعر_قاسم_نعمتی
( این بچه هایی که « وسط هییت » می برند بالا ، چی از صورتش می بینی ؟ فقط یه نگاه زیر گلوش کن ، ببین حجم گردنش چقدره ؟ حسین حسین حسین ... )
#زمزمه_حضرت_علی_اصغر
#علیه_السلام
رو دست مادرت بخواب
« علی یِ اصغرم »
برات نمونده جرعه آب
« علی یِ اصغرم »
آتیش گرفت دل رباب
« علی یِ اصغرم »
لالایی ، دلبرم
شیرین زبونِ من
اینقدر« تَلَظّی » نکن
ای آرومِ جونِ من
خشکیده حنجرِت
خشکیده شد لبات
گریه نکن عزیزِ من
بند اومده صدات
الهی که بشه غمت
نصیب مادرت
هدف نشه
برای دشمن تو حنجرت
نباشه سایه ی سرم
رو نیزه ها سرت
سخته تحملش
برای مادرت
غرقِ به خون شه پیکرت
ازخونِ حنجرت
سپیدی گلوت
پیدا شده علی
میون لشکر ، هِلهله
برپا شده علی
الهی بچه ای
نمونه تشنه کام
نسوزه صورتش
با هُرمِ داغِ آفتاب
نصیب مادرش نشه
غم دل رباب
تو گریه میکنی
من زار میزنم
چه کار کنم برای تو
ای پاره ی تنم
توو خیمه ها نبود
یک قطره آب و شیر
آه ای خدا
شش ماهه رو
ازدستِ من بگیر ...
1. 28.1.1401.mp3
6.42M
#روضه_امام_حسن_مجتبی
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
تا ابد بانیِ
کل مهربانی ها ، حسن ...
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
#روضه_امام_حسن_مجتبی ( علیه السلام ) #استاد_حیدرزاده تا ابد بانیِ کل مهربانی ها ، حسن ...
#روضه_امام_حسن_مجتبی
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
تا ابد بانیِ
کل مهربانی ها ، حسن
لافتی الا علی و
لا کریم ، الا حسن
#مربع_ترکیب_بند
#شاعر_محمد_حسین_رحیمیان
🌿🌿🌿🌿🌿
شب کربلا مثل روز است روشن
( کربلا رفته ها ، بینُ الحرمین رو نگاه کنید ، مثل روز روشنه ، حرم امام حسین ... )
شب کربلا مثل روز است روشن
بقیع تو اما ، شبی تار دارد
ضریح حسین است شش گوشه اما
ولی دورِ قبر تو دیوار دارد
#آقا_جان
تو در کوچه های مدینه غریبی
( گفت با امام حسن « علیه السلام » میرفتیم ، یه مرتبه دیدم ، رنگ آقا تغییر کرد ، بدنش شروع کرد به لرزیدن ، تکیه به دیوار داد ، گفتم آقا چی شد ؟ چرا بدنتون می لرزه ؟ چرا رنگتون تغییر کرد ؟ فرمود : مگه نمی بینی ، مُغیره داره میاد ، این مُغیره یک روز تو این کوچه ها ، مادر مارو میزد ؟
الهی بشکند دست مُغیره
که بینِ کوچه ها ،
بی مادرم کرد ...
#شاعر_استاد_سازگار
مپرس از ماجرای کوچه
با کس هم نخواهم گفت
ولی آنقدر میگویم
آرزوی مرگ خود کرد
( اصلا فکر این که ، کسی مادرت رو بزنه ، آزارت میده ، چه برسه به اینکه ببینی کسی مادرت رو میزنه ؟ یه عمر همین فکر آزارت میده ... )
ای کاش من حسن را
با خود نبرده بودم
تا پیشِ چشم این طفل
سیلی نخورده بودم ...
چه می شد گر مرا مادر
از آن کوچه نمی بردی
من آن جا را نمی دیدم
توهم سیلی نمی خوردی ؟
امام حسن ، مادریه ، مادریه ، یه مرگ داره ، یه شهادت داره ... به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا ، چرا روضه مارو نمیخونی ؟ گفت آقا من همیشه روضه شمارو میخونم ، فرمود : نه روضه مارو نخوندی ... گفت آقا روضه شما کدومه که من نخوندم ؟ فرمود : روضه ی ما اون وقتی بود که مادرمون رو میزدند ...
همین که چشمت اشک آلود شد ، پیغمبر خدا (ص) فرمود : هر چشمی که برای حسنم گریه کنه ، کور وارد محشر نمیشه ...
#آقا_جانم
مرغ پریده دلم
خدا خدا خدا کند
گِرد مدینه گردد و
حسن حسن ، صدا کند
تیغ فلک هزار بار
اگر سرم جدا کند
به حقِ حق ، نمیشوم
ز کوی تو جدا حسن ...
8. بیان داستان.mp3
2.21M
#روضه_امام_حسن_مجتبی
(علیه السلام)
#استاد_حیدرزاده
#بیان_داستان
گفت توخونه با خانومم حرفم شد ، نزاع بالا گرفت ، خیلی ناراحت شدم ، عصبانی شدم ، محکم سیلی زدم تو صورت خانومم ، از خونه زدم بیرون ، خجالت میکشیدم تو خونه بمونم !
از خونه اومدم بیرون ، پشیمان شدم ، چرا من این کارو کردم ؟ چرا من سیلی زدم به خانومم ، اومدم پیش یکی از رفقا گفتم فلانی من امروز یه اشتباهی کردم ، عصبانی شدم سیلی زدم به خانومم ! الان دیگه خجالت میکشم ، روم نمیشه برگردم تو خونه ، چیکار کنم ؟
گفت یه جعبه شیرینی بگیر ، یه دسته گل بگیر، برو خونه از خانومت عذرخواهی کن از دلش بیرون بیار ، شیرینی گرفتم ، گل گرفتم ، اومدم درِ خونه در زدم ، هر دفعه خانومم میومد درو باز میکرد ، اما این بار دخترِ کوچولوم اومد ، تا نگاه به من کرد ، سرشو پائین انداخت رفت داخل خونه ...!
اومدم با شرمندگی یکی یکی اتاقهارو نگاه کردم ، دیدم خانومم نیست ، دیدم تو اون اتاق عقبی یه گوشه ای نشسته زانواشو تو بغل گرفته ، سرشو رو زانوش گذاشته ، نشستم جلوش ، شیرینی رو گذاشتم ، گل رو گذاشتم ، گفتم خانوم ببخشید، اشتباه کردم عصبانی شدم ، دستِ خودم نبود سیلی به شما زدم عدرخواهی میکنم
دیدم سرشو بلند کرد ، همینطورکه آهسته آهسته اشک میریخت گفت: شوهرم عیبی نداره ، اتفاقی که افتاده ، اما یه خواهشی ازت دارم ، این بار اگه خواستی بزنی ، جلو دخترم نزن ! از موقعی که سیلی به من زدی این دختر خرد سالم ، دستشو رو صورتم گذاشت ...
اِاای ی ی زینب زینب زینب ...
9. گریز به کربلا.mp3
2.72M
#روضه_امام_حسن_مجتبی
(علیه السلام)
#استاد_حیدرزاده
#قسمت_پایانی
#یک_گریز_کوتاه_به_کربلا
حالا که فهمیدی تو کوچه ها چه اتفاقی افتاد ، بزار این یه بیتو بخونم التماس دعا :
مادر دیدم که خصمِ ستمکارریخت برسرت ، یازهرا یازهرا ... خدا میدونه من با این یک بیت شعر مدت ها گریه میکردم !
مادر :
دیدم که ریخت خصمِ ستمکار بر سرت
قدم نمی رسید که خود را سپر کنم
( شاعر : حاج غلامرضا سازگار )
اِاای ی ی .. قربونِ این خانومِ 5 ساله برم ، که زبان حالش اینه میگه دستم نمیرسید ، اگه مدینه قدت نرسید که دفاع کنی از مادر ، اما کربلا تلافی کرد ، کجا ؟ هر موقع می اومدند بچه هارو کتک بزنند، می دوید بازوشو سپر میکرد ، رقیه رو نزنید ، سکینه رونزنید ، آآی ی آی بابا بابا بابا ...
به جانِ مادرت زهرا ،
پدرجان از تو ممنونم
که من با پا تو را خواندم ،
تو با سر آمدی پیشم ... !
شاعر : #جواد_زمانی
بیش از همه به حالِ زینب دلم بسوخت
(آخه) مادر کسی مقابلِ دختر نمیزند !
شاعر : #حاج_سید_رضا_موید
3.ذکر پایان.mp3
4.74M
#نوحه_امام_حسین
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
#ذکر_پایان_سینه_زنی
از اَزل در طَلَبَت
چشم ترم گفت #حسين
هركجا بال زدم ،
بال و پرم گفت #حسين
مادرم داد به من
شیرِ محبت اما
من حسيني شدم از
بس پدرم گفت #حسين
تا گُل ِ نام تو واشد به لبم
باز پدر
گفت شُكرِ تو خدايا
پسرم گفت #حسين
هرچه دارم همه از
لطف پدر بود كه او
عوض ِ قِصه به بالين ِ سرم
گفت #حسين
شعر غزل از :
#رضا_حمامي_آراني
هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند
آرزوی کربلا
تشنه ی عشق حسینم
ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل
قبر شهید کربلا ...
#دو_دمه
بِاَبی اَنْتَ وَ اُمّی یا حسین
به فدای لب عطشان حسین
( وای حسین ... ) تکرار
صَلَّى اللَّهُ عَلَى الْبَاكِينَ
عَلَى الْحُسَيْن ...
ای علَمدار سپاه منو
ای میرِ حرم
دیده بگشا و نظر
که چه آمد به سرم
دیده بر هم مَنِه ای
سروِ به خون غلطیده
تا نگویند حسین
داغ برادر دیده ...
در کنار علقمه
سروی ز پا افتاده است
یا گُلی از گلشنِ
آل عبا افتاده است
یا حجة بن الحسن
عجل علی ظهورک