#درآمد_ماهور
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
#گشایش
با لهجه ي بلال ندا ناگهان رسيد
حي علي العزا... عزا ناگهان رسيد
#داد (جملات مفهومی)
#شکسته
مثل ‹‹حسين›› ، ‹‹فاطمه›› هم گريه آور است
مثل ائمه گريه ي ما ناگهان رسيد
جايي نداشتم بشود سير گريه كرد
تا دعوت امامْ رضا ناگهان رسيد
اصلا بدون صاحبْ عزا كه نمي شود
وقتي صدا زديم بيا... ناگهان رسيد
#اوج
هر جا كه نام حضرت صديقه برده شد
انبوه ‹‹التماس دعا›› ناگهان رسيد
جایی نداشتم بشود سیر گریه کرد
تا دعوت امام رضا ناگهان رسید
#شکسته (جملات مفهومی)
#اوج
با ترس و لرز وارد مرثيه ات شدم
اما ببين كه رفت و كجا ناگهان رسيد!!!
رد مي شدي كه در وسط كوچه اي غريب
يك نانجيب بي سر و پا ناگهان رسيد
شاعر : سيد باقر سيدي زاده
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
https://eitaa.com/joinchat/2677407797C6d10668b66
monajat.mp3
7.75M
فاطمیه99
مناجات اول جلسه
#دستگاه_ماهور
#استاد محترم حاج اسماعیلی
#درآمد_ماهور
🏴اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
🔦 #گشایش
با لهجه ي بلال ندا ناگهان رسيد
حي علي العزا... عزا ناگهان رسيد
#داد (جملات مفهومی)
🔦#شکسته
مثل ‹‹حسين›› ، ‹‹فاطمه›› هم گريه آور است
مثل ائمه گريه ي ما ناگهان رسيد
جايي نداشتم بشود سير گريه كرد
تا دعوت امامْ رضا ناگهان رسيد
اصلا بدون صاحبْ عزا كه نمي شود
وقتي صدا زديم بيا... ناگهان رسيد
#اوج
هر جا كه نام حضرت صديقه برده شد
انبوه ‹‹التماس دعا›› ناگهان رسيد
جایی نداشتم بشود سیر گریه کرد
تا دعوت امام رضا ناگهان رسید
#شکسته (جملات مفهومی)
#اوج
با ترس و لرز وارد مرثيه ات شدم
اما ببين كه رفت و كجا ناگهان رسيد!!!
رد مي شدي كه در وسط كوچه اي غريب
يك نانجيب بي سر و پا ناگهان رسيد
شاعر : سيد باقر سيدي زاده
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
https://eitaa.com/joinchat/2677407797C6d10668b66
5. دلم تنگ است.mp3
2.5M
#مناجات_زیبا
#دستگاه_ماهور
دلم تنگ است و دل تنگند
دل تنگان و دل ریشان
شب قدر است
لبخندی بزن مولای درویشان
اگر همسو نمیگردم
با فریادهای تو
نمیگریند دل ریشان
نمی چرخند درویشان
هنوز آن سوی دنیا
قدر خوبی را نمی فهمند
فراوانند بدخواهان و
بسیارند بدکیشان
رها از خود شدم
آنقدر این شب ها که پنداری
نه با بیگانگانم نسبتی باشد
نه با خویشان
#اوج
به مرگِ زندگی
من مرگ را هم زندگی کردم
جدا از زندگانی کردنِ
این مرگ اندیشان
شبِ قدر است
لبخندی بزن تا عید فطرِ من
تبسم ، عیدی من باد ،
حرفآورد | جایی برای حرفهای شما اثار خود را به این لینک ارسال نمایید
https://eitaa.com/joinchat/2382889079C2bae97eced
✅حرف هایی که باید بگوییم
پیام رسان روبیکا 👇👇
https://rubika.ir/mohtavaharfavard
پیام رسان ایتا👇👇👇
eitaa.com/mohtavaharfavard
2. تمرین ای دو جهانت فدا.mp3
2.34M
#مدح_امام_حسن_مجتبی
( علیه السلام )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#دستگاه_ماهور
#گوشه_نصیر_خوانی
ای دو جهانت فدا
یا حسنِ بنِ علی
مظهرِ صبرِ خدا
یا حسنِ بنِ علی
شیر خدا را خلف
دُرّ سه بحرِ شرف
آینه ی کبریا ،
یا حسنِ بنِ علی
#اوج
حایِ تو حُسنِ ازل
سین تو سرّ ابد
نون تو نورُ الهدی
یا حسنِ بن علی
#فرود
مِهر رخ دلربات
لعل لب جانفزات
بوسه گهِ مصطفی
یا حسنِ بنِ علی
گه سرِ دوشِ رسول
گه روی دست پدر
گه به برِ مرتضی
یا حسنِ بنِ علی
#اوج
هم به سکوت و پیام
هم به قعود و قیام
بر همه ای مقتدا
یا حسنِ بنِ علی
شاعر: #استاد_سازگار
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
قسمت پنجم : #نوحه_امام_حسن_مجتبی ( علیه السلام ) #حاج_یونس_حبیبی ولی تا اون رحلت نمود مردم همه جدا ش
قسمت پنجم :
#نوحه_امام_حسن_مجتبی
( علیه السلام )
#حاج_یونس_حبیبی
ولی تا اون رحلت نمود
مردم همه جدا شدند
شمارو از یاد بردند
توو سقیفه حاضر شدند
هیزم آورند پشت اون
درِ خونه که مصطفی
دست به سینه سلام میداد
به اهل اون یعنی شما
ازدرِ خونه ی شما
آتیش زبانه میکشید
یکی غلاف واون یکی
یه تازیانه میکِشید
میگن یه کافر با لگد
هجوم آورد به اون دره
آخه میدونست مادرت
فاطمه پشت اون دره
من شنیدم که غُصه هات
تورو اسیرت کرده بود
توو جوونی داغ و غمِ
فاطمه ، پیرت کرده بود
اون روزی که مادر گرفت
قباله ی باغ فدک
اون دومی یه کاری کرد
که تیره شد چشم فلک
#اوج
یه طوری زد توو صورتش
که دیگه جایی رو ندید
گوشواره های او شکست
از گوشِ او خون میچکید
موقع رفتن دست من
توو دست های مادرم
موقع برگشتن ولی
شدم عصای مادرم
توو اون کوچه که چادرش
به خاک کوچه خاکی شد
خودم دیدم که پنجه ای
رو صورتش حکاکی شد
( غریبی یعنی این ... کسی طاقت داره توو این جمعیت جلو چشماش توو صورت مادرش بزنند ؟ اون هم اینطوری ؟؟ اون هم یه مرد قوی هیکل عرب ، میگه دو تا سیلی خورد ، هم از اون نانجیب ، هم از دیوار ، دیگه چشماش جایی رو نمیدید ، دست میکشید ...)
دست رو دوشم می اومد
با سختی توی کوچه ها
میگفت حسن جون نکنه
چیزی بگی تو به بابا
( آخ امام زمان ، چه خوب میشد ما امروز همینجا می مردیم ... ، این حرفیه که خود امام حسن زده ، میگفت ای کاش من اینجا می مردم مادر ... ای کاش اون روز توو کوچه می مُردم ، وای وای وای ... )
زیاده طولی نکشید
مادرم از پا نشست
از پا نشست و پشت اون
خیبرشکن رو هم شکست
رو دوش هفت نفر میرفت
غریبونه از خونَمون
شبونه یاس کبود و
غنچه از این گلخونَمون
#اوج
اما مگه یادم میره
که یاس تو شده کبود ؟
درو دیوار کوچه ها
صحنه ی غربت ما بود
مُغیره رو تا می بینه
تازه میشه داغ دلم
یادم میاد تازیانه
غلاف و دستای گلم
دیگه بابا طاقت نداشت
از بس که غم زد شکوفه
دار وندارش رو گذاشت
همه با هم رفتیم کوفه
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
قسمت ششم : #نوحه_امام_حسن_مجتبی ( علیه السلام ) #حاج_یونس_حبیبی چند سالی نگذشته بود یه کافری دمِ سحر
قسمت ششم :
#نوحه_امام_حسن_مجتبی
( علیه السلام )
#حاج_یونس_حبیبی
چند سالی نگذشته بود
یه کافری دمِ سحر
توو سجده فرقش رو شکست
شام فراقش شد سحر
بیش از سه روز زنده نبود
اون هم مارو تنها گذاشت
اون هم غریبونه میرفت
داغ رو دلِ ماها گذاشت
طبق وصیتِ بابا
دوباره رفتیم مدینه
ولی تا پام اونجا رسید
نشست و غُصه توو سینه
چند ماهی توی مدینه
حاکم مسلمین شدم
بیعت این خَلق رو دیدم
برا همه امین شدم
اما زیاد طول نکشید
بیعت این مردم شکست
تیرای کینه دوباره
توو سینه ی من می نشست
#اوج
یارای سینه چاکِ من
به خونِ من تشنه بودند
برای قتل و غارتم
آماده و تشنه بودند
#اوج
توو سجده ها سجاده مو
از زیر پام می کِشیدند
ترسی اگر اَزَم نبوم
سرِ منو می بُریدند
توو سپاهو توو لشکرم
کارشکنی بالا گرفت
دشمنی با حیله وزور
حکومتو از ما گرفت
ناچارشدم صلح کنم
تا دین زنده بمونه
یادِ پیمبر جدمون
دیگه پاینده بمونه
#اوج
اما نمک نشناسایی
توو چهره های مسلمین
به من عزیزِ مصطفی
گفتند « مُذلُ المومنین »
اما اینا سخت نبود
در نظرِ پُرغُصه ام
توو مدینه می دیدم
رو منبر و توو مسجدا
بعدِ نمازم ، واعظا
جلوی من ، رو مِنبرا
هم به بابام ، هم مادرم
خیلی میگفتند ناسزا
دلم نمیخواست دیگه
این روزگارو ببینم
با قاتلای مادرم
تویِ یه مجلس بشینم
خدا به من رحم نمود
زَهر به داد من رسید
همسر نانجیب من
رشته ی عمرمو بُرید
خونِ دلِ چندین ساله
از توو دهانم میچکید
تا جون به این لبها رسید
رنگ از رخِ زینب پرید
لحظه هایِ آخرمه
حسینمو صدا کنید
یه بار دیگه ببینمش
مارو به هم رها کنید
حسینِ من گریه نکن
که دارم آتیش میگیرم
جون به لبم ، عزیز من
دیگه دارم من می میرم
گوش کن وصیت منو
بعد از این هر کجا میری
بچه هامو با خود ببر
حتی به کربلا میری
غُصه ها باز رهاش نکرد
شیشه ی عمرشو شکست
زَهر شدو تیر شد و
به چوب تابوتش نشست
( حسن غریب فاطمه ) تکرار