🏴#شهادت_حضرت_ام_البنین_س
🏴#مرثیه
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
تار می دیدم و به شک بودم
این صدا از گلوی پنج تن اسـت
عطر سیب ات که در هوا پیچید
با خودم گفتم این حسین من است
وقت مرگ آمدی به دیدن من
حاضری پیش جان محتضرم
لطف کردی، به زحمت افتادی
من توقع نداشتم پسرم
جرعه آبی بنوش، خسته راه
نفسی تازه کن، برم بنشین
ساعتی صبر کرده بودی اگر
محضرت می رسید ام بنین
تاج منت گذاشتی به سرم
تو تمنایم از دو دنیایی
من کجا این شکوه و رتبه کجا
من کنیزم تو کنزِ زهرایی
کربلا قسمتم نشد آخر
حسـرت دل شمیم تربت توست
گریه ام از هراس مردن نیست
اشک هایم برای غربت توست
گریه از دست من کلافه شده
از جگر آه می کشم شب و روز
آهِ سردم گواه درد دلی ست
شعله ور تر از آفتاب تموز
روز اول که دیدمت گفتم
در غمت باید امتحان بدهم
چار قل خواندم و قسم خوردم
پای تو چار دفعه جان بدهم
با هدف می گذشت روز و شبم
تلخی روزگار شیرین بود
بچه هایم فدایی ات بشوند
همه آرزوی من این بود
معرفت را به حوصله با ذوق
کاشتم در نهاد تک تک شان
گشت سیراب از اشک های سحر
ریشه اعتقاد تک تک شان
نیمه شب ها به جای لالایی
دائم اسم تو را به لب بردم
قبل هر دفعه شیر دادن شان
جای خرما غم علی خوردم
گرد غربت به صورتت که نشست
تا مسیرت به نینوا افتاد
یک به یک عرضه داشتند ای دوست
با تو هستیم هرچه باداباد
با من از کربلا بگو پسرم
خیمه بی پناه یعنی چه؟
زینت دوش مصطفی تو بگو
گودی قتلگاه یعنی چه؟
گاه کابوس آب می بینم
غرق آشفتگی ست احساسم
گفت راوی که تشنه جان دادی
نکند کم گذاشت عباسم
خواهرت از وفای او می گفت
با سر و چشم و دست شد سپرت؟
آه از روضه عمود اما
هرچه آمد سرش فدای سرت
ساربان در شلوغیِ گودال
خاتمت را ندیده بود ای کاش
شمر جای سرِ مطهرِ تو
سر من را بریده بود ای کاش
گر عبا و عمامه را بردند
غارت پیرهن برای چه بود؟
بدنی با هزار و نهصد زخم
نعل تازه زدن برای چه بود؟
نفسم به شماره افتاده
از عنایت نظر به حالم کن
ملک مرگ هم رسید از راه
این دم آخری حلالم کن
بدنم بر زمین نمی ماند
کفنم خاک و خون نخواهد شد
جانم از تن بُرون شود اما
داغت از دل برون نخواهد شد
✍️شاعر:
#سید_جعفر_حیدری
روضه هیئت هفتگی 97.12.19.mp3
2.11M
السَّلاَمُ عَلَيْك ایها الهادی النقی🏴
#روضه #مرثیه
🎤#استاد_میرزا_محمدی
📝تشییع جنازه امام هادی علیه السلام
◾️ ویژه شهادت #امام_هادی
🏴#شهادت_امام_سجاد_علیه_السلام
🏴#مرثیه
✍️شاعر:وحید محمدی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
روضه برپا بود هر جا آب بود
روضه هایش ذکر بابا آب بود
مقتل جانسوز آقا آب بود:
تشنه لب بود آه اما آب بود
روضه خوانش گاه ظرفی آب شد
گاه گاهی روضه خوان قصاب شد
ماجرای آب آبش کرده بود
غصه ی ارباب آبش کرده بود
مادری بی تاب آبش کرده بود
دختری بی خواب آبش کرده بود
یا خودش بارید دائم یا رباب
روضه می خواندند هر دم با رباب
پیکری را بر زمین پامال دید
شمر را در گودی گودال دید
عمه را بالای تل بی حال دید
لشکری را در پی خلخال دید
هجمه ی شمشیرها یادش نرفت
سنگ ها و تیرها یادش نرفت
هم به تن رخت اسارت دیده بود
خیمه را در وقت غارت دیده بود
از سنان خیلی جسارت دیده بود
از حرامی ها شرارت دیده بود
آتش بی داد دنیا را گرفت
شمر آمد راه زن ها را گرفت
عمه را با دست بسته می زدند
با همان نیزه شکسته می زدند
بچه ها را دسته دسته می زدند
می شدند آنقدر خسته... می زدند
تازیانه جای طفلان خورده بود
زین جهت خیلی به زینب برده بود
با تنش زنجیرها درگیر بود
در غل و زنجیر امّا شیر بود
از نگاه حرمله دلگیر بود
اوجوان بود آه امّا پیر بود
ماجرای شام پشتش را شکست
غصه های شام پشتش را شکست
کوچه های شام پیرش کرده بود
شهر و بار عام پیرش کرده بود
سنگ روی بام پیرش کرده بود
طعنه و دشنام پیرش کرده بود
بی هوا عمامه اش آتش گرفت
مثل زهرا جامه اش آتش گرفت
درد و رنج و غصه ی بسیار دید
از زبان شامیان آزار دید
خواهرانش را سر بازار دید
عمه را در معرض انظار دید
بزم مِی بود و سر و طشتی طلا
خیزران بود و عزیز مصطفی
نیزه بازی با سرش هم جای خود
بوریا و پیکرش هم جای خود
دست بی انگشترش هم جای خود
ماجرای خواهرش هم جای خود
خاک را همسایه ی افلاک کرد
خواهرش را در خرابه خاک کرد