eitaa logo
کانال رسمی حسینیه اندیشه
1.3هزار دنبال‌کننده
174 عکس
47 ویدیو
146 فایل
بیش از پنجاه سال پژوهش برای «انقلاب فرهنگی»؛ بستر تحقق «تمدن نوین اسلامی» ✔️آدرس وب سایت: http://hosseiniehandisheh.ir ✅ ارتباط با مدیر کانال: @azn1360
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 «معجزه‌ها» بی‌سر شده بودند و تکه‌پاره. «انکار» کار خودش را کرده بود و داشت عجزهای مکرّرش در برابر اعجازهای گوناگون را دفن می‌کرد و روی پیکر آیه‌ها می‌دوید تا دیگر دیده نشوند و آخرین پرده‌ از پیروزیِ پرقدرت و چیرگیِ بی‌چون و چرا و غلبه‌ی بی‌قیدش را به نمایش بگذارد. اما خدا گفته بود: «لأغلبنّ أنا و رسلی... من و فرستادگانم حتماً پیروز می‌شویم» پس تازه باید تدبیرهای جدیدش را رو می‌کرد. به تعبیر دقیق‌تر، وقتش رسیده بود که معجزاتش را شروع کند و آیه‌های مردانه به اعجازهای زنانه تبدیل شود. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🏴 [حتی بعضی از مَردها، وقتی جسد خمینی را _ که دین‌داری و خداپرستی‌شان را به او گره زده بودند _ دیدند، جان دادند. جسد نائب عامّی که نه پرچم عصمت بر دوش داشت و نه خون و زخم و جراحت بر تن. پس] خیلی واضح بود: زنی که در اوج تعلق به امام معصومش بود و تجسم توحید و خداپرستی را با صدها زخم بر تنِ بی‌سرش می‌دید، باید جان بدهد و قالب تهی کند. اما زینب باید معجزاتش را شروع می‌کرد و به میدان می‌آمد تا به جای آن‌که بخاطر عاطفه‌اش جان بدهد، با همان عاطفه جان لشگر دشمن را بگیرد. بخاطر همین، صحنه را هم خودش مدیریت کرد: ▪️ بحق الله الّا ما مررتم بنا علی مصرع الحسین... شما را به خدا که ما را از کنار قتلگاه حسین بگذرانید...▪️ ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🏴 برای دشمن بهترین موقعیت بود تا بعد از درو کردن سرهای مردان اهل‌بیت، قلب زنان‌شان را هم تار و مار کند.... اما خدا گفته بود: «فبُهت الذی کفر»... اما زینب به یقین حسین تکیه زد و کاری کرد که راوی دشمن مبهوت شود و به قسم و آیه بیفتد تا شاید آیندگان، معجزات دختر علی را باور کنند: «به خدا قسم فراموش نمی‌کنم زینب را که با صدایی غمگین و قلبی آتشین فریاد می‌زد: وا محمّداه صلّی علیک ملیک السماء هذا حسین بالعراء...» و بعد دوباره قسم خورد: «[زینب این قدر روضه خواند تا] به خدا قسم که همه ی دشمنان را به گریه انداخت» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🏴 عاطفه‌ی الهی زینب، قلب‌های شقی‌ترین اشقیاء را هم ذوب کرد و بی‌رحم‌ترین جمعیت بشری را به عجز کشاند و مردمی را که بزرگترین جنایت تاریخ را به خشن‌ترین وجه ممکن رقم زدند و تکان نخوردند، به گریه انداخت. زینب داشت اعجاز شمشیر حسین را به اعجاز عاطفه‌اش تبدیل می‌کرد و در اعماق تاریکی‌، نقب می‌زد و سدّهای ظلمات را می‌شکست و دل‌های فتح‌نشدنی را به تصرف در می‌آورد و قرآن را تفسیر می‌کرد: «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره... و انّ من الحجاره لما یشّقق فیخرج منه الماء بعضی از دل‌های سنگ هم هستند که شکاف بر می‌دارند و ترک می‌خورند و آب از لابه‌لای آنها جاری می‌شود» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• لشگری که به بالاترین هماهنگی جمعی رسیده بود تا از هیچ آیه و معجزه‌ای منفعل نشود، در مقابل معجزه عاطفه نه فقط کم آورده بود که داشت گریه می‌کرد. وحدت کلمه‌ی اشقیاء به خطر افتاده بود. سکینه‌خاتون، ضربه بعدی را زد و به خوبی معجزه زینب را تکمیل کرد و پیکر پدرش را به آغوش کشید. ترکیب خطرناکی بود. درست است که عمرسعد مثل نمرود در مقابل کلام ابراهیمی ِ زینب مبهوت شده بود و «فبهت الذی کفر» داشت تکرار می‌شد، اما بالاخره باید تفاوتش را با نمرودها نشان می‌داد. اگر نمرود بعد از آن شکست فضاحت‌بار کلی تدبیر کرد و وقت گذاشت و زحمت کشید تا آن آتش بزرگ را به پا کند، عمرسعد خیلی سریع تدبیر کرد و بلافاصله آتش بزرگتری به راه انداخت تا لشگرش بیشتر از این به هم نریزد و مردانش بیشتر از این مقهور معجزه زینب نشوند: «فاجتمع عدة من الاعراب فجرّوها عنه... گروهی از الواط بادیه‌نشین جمع شدند و کشان‌کشان او را از جسد حسین جدا کردند» ادامه...👇👇👇👇 ☑️ @HossiniehAndisheh
••─━⊱✦صفحه دوم✦⊰━─•• ادامه 🏴 زینب اما با این آتش‌ها کنار نمی‌کشید؛ که همه آنها را گلستان می‌کرد. وقتی به کوفه رسید و صدای علی و محتوای خطبه‌های پدرش در همه جا پیچید، اشک‌ها به قدرت عاطفه‌اش ایمان آوردند و شهادت دادند که دختر علی دارد «جعلناها... آیه للعالمین» و «ننزّل علیهم آیه من السماء فظلّت اعناقهم لها خاضعین.... آیه‌ای از آسمان می‌فرستیم که گردن‌های‌شان در برابر آن خاضع شود» را تفسیر می‌کند: «[بعد از خطبه زینب] پیرمردی را دیدم که کنارم ایستاده بود و از گریه، محاسنش خیس بود و می‌گفت: فدای‌تان شوم که پیران شما بهترین پیران و جوانان تان بهترین جوانان و زنان تان بهترین زنانند... که خوار نمی‌شوند و قد خم نمی‌کنند و شکست‌ناپذیرند.... لایخزی و لایبزی» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🖤 تقدیم به شما خانم جان؛ که با معجزه‌ی روضه‌های تان در کنار گودال، اسلام آوردم. تقدیم به شما که این همه از آیات قرآن را معنا کردید و نمی‌دانم کدام آیه را از بین‌شان انتخاب کنم. تقدیم به شما که عاجزم در برابر شما... کی می‌شود شما را بدون این روضه‌ها تصور کنیم؟ جز در بهشت؟ و جز به امید موقعی که جملات قرآنی ِ بهشتی‌ها را بخوانید: «الحمدلله الذی اذهب عنّا الحزن إن ربنا لغفور شکور». البته می‌گویند زبان اهل بهشت، عربی است ولی شاید خضوع در برابر عاطفه شما حساب جداگانه‌ای داشته باشد. مثلا همه علما و شهدا دور شما جمع شوند و به فارسی بخوانند: «چادرت را بتکااااان روزی ما را بفِرست» و بعد از یقینی که شما به آنها صله می‌دهید، مملوّ شوند. کاش آن گوشه کنارها هم به برکت «موذن‌زاده اردبیلی» ما را هم راه بدهید تا بخوانیم: «غم‌قهرمانی... زهرانشانی... ای روح با ایمان... جانِم سنه قربان...» و بعد با دیدن عظمت و شوکت شما هی از شوق بمیریم و زنده شویم... 🖤 و تقدیم به شهید یک و بیست دقیقه‌ی همه‌ی شب‌های جمعه که به لطف شما، مفتخر به افتخار ابدیِ دفاع از حریم شما و سلسله‌جنبانی ِ فداییان شما شد... ✍️ حجت‌الاسلام محمدصادق حیدری ☑️ @HossiniehAndisheh
فأشارت الیه قالوا کیف نکلّم من کان فی المهد صبیاً 🏴دیدید واکنش یک بچه‌ی کوچک را وقتی کسی ـ حتی اگر از نزدیکان و آشنایان باشد ـ با آن طفل معصوم تندی کند؟ بغض می‌کند و می‌ترسد و سمت پدر و مادرش می‌دود و پشت آنها پناه می‌گیرد و تا مدّت‌ها بعد هم اگر دوباره طرف را ببیند، غریبی می‌کند و لب می‌گزد و احتیاط به خرج می‌دهد و دور و بر آن مرد یا زن نمی‌پلکد. انگار که ترس، غل و زنجیری شده که دست و پایش را بسته و به هیولایی تبدیل شده که زبانش را بند آورده ... 🏴بچه‌های اهل‌بیت اما حساب جداگانه‌ای دارند. حتی اگر قواعد وراثت را در نظر بگیریم، امام‌زاده‌ها اولین ورثه‌ی شجاعت و حمیّت و هیبت و عقلانیت و ذکاوت ِ پدران‌شان هستند. معنا ندارد که پدرشان در یک جنگ نمایان کشته شود و چهل منزل با سرش همسفر شوند و بعد بگوییم بچه خیال می‌کرده که بابایش به مسافرت رفته ... 🏴 سید بن طاووس در لهوف حکایتی را نقل می‌کند که ثابت می‌کند به عجز درآوردن ِ ائمّه‌ی کفر و پیشوایان نفاق، نه فقط کار بزرگان بنی‌هاشم است؛ که بخشی جدانشدنی از زندگی کودکان این قوم بوده؛ نشان می‌دهد که به کار بردن واژه‌ای مانند «کودک» برای خردسالان ِ این خاندان هم، یکی از کارهای کودکانه‌ی ماست. 🏴 یزیدی که در پایتخت امپراطوری‌ش مفتضح شده و در جنگ خطبه‌ها و گریه‌ها و روضه‌ها دست‌های نجس‌ش را بالا برده، به حضرت سجاد پیشنهاد می‌دهد که پسرش با یکی از پسران حسین کشتی بگیرد. حتماً خیال می‌کرده با این مکر، می‌تواند در مقابل مردم جنایتش را به یک دعوای خانوادگی بین پسرعموها تقلیل دهد که بعد از جنگی اتفاقی، تصمیم گرفته‌اند آشتی کنند و کینه‌ها را کنار بگذارند و به بازی و تفریح و شادی بگذرانند. 🏴حالا در نظر بگیرید طفل معصومی را که بزرگترین فجایع را به چشم خود دیده و عمق جنایت وحشی‌ترین سلّاخ‌ها را با تمام وجود درک کرده و حالا هم در اسارت همان آدم‌کش‌هاست؛ بغض می‌کند و می‌ترسد و پناه می‌گیرد و زبانش بند می‌آید و به خود می‌لرزد؟! ابداً! با عقلانیت و ذکاوتش به خوبی فهمیده که یزید چه معرکه‌ای به راه انداخته و چه نیرنگی را تدبیر کرده و شجاعت و حمیّتش را طوری در کلمات سرازیر می‌کند که ... 🏴 من حدس می‌زنم زین‌العابدین بعد از شنیدن پیشنهاد یزید، به جای آن‌که حرفی بزند، مثل مریم مقدس، دشمنان را به کودکی حواله داد که در کنارش بود: «فاشارت الیه». یزید هم مثل علمای یهود پر از تعجب شده و با خودش گفته: «کیف نکلّم من کان فی المهد صبیا» اما عمرو بن الحسین ـ که به روایت سید بن طاووس «صغیر» بوده ـ چیزی نگفته جز این: «هرگز! به جای این کار، یک خنجر به من و یک خنجر به فرزندت بده تا با او بجنگم». لابدّ لحنش همان لحن محکمی بوده که عیسی در گهواره داشته: «انی عبدالله ... جعلنی مبارکا این ما کنت ...» 🏴 اعجازی که روح این پسر در برابر امپراطور به نمایش می‌گذارد، طوری زاده‌ی معاویه را به عجز می‌رساند و به زمین گرم می‌کوبد که راهی جز یک فحّاشیِ بچه‌گانه برایش باقی نمی‌ماند؛ کاری که یک مرد عادی در برابر یک بچه‌ی کوچک هیچ‌وقت انجام نمی‌دهد و آن را خفّت و خواری برای خودش حساب می‌کند. چه برسد به این‌که یک امپراطور به پسری فحّاشی کند که پدر و برادرانش را از دست داده و به اسارت قاتلان آنها در آمده. این ناسزاها به عمرو و پدرش طبعاً قابل نقل و ترجمه نیستند ... اما این حجم از استیصال و درماندگی و انفعال برای یک حاکم فاتح در برابر یک خردسالِ دربند کشیده شده، همان معجزه‌ای است که کار هر روز ِ آل‌الله است. آل‌الله هم که می‌دانید یعنی چه؟ یعنی خانواده‌ی خدا ... 🏴 جامعه‌ی کبیره است که روی لب‌هایم می‌لغزد: خضع کل جبّار لفضلکم و ذلّ کلّ شیء لکم تمامی جباران در برابر فضل شما خاضع شده‌اند و همه چیز در مقابل شما به خاک ذلّت افتاده ...  ▪️خیلی مانده تا شیعه بفهمد حقیقت روضه‌های سه ساله‌ی حسین را ... 🖊محمدصادق حیدری ☑️https://eitaa.com/HossiniehAndisheh