eitaa logo
دفترچه خاطرات گمشده :)
1.3هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
666 ویدیو
0 فایل
مدتِ بسیاری در ژرفای بازگشت خاطرات سبز و قارچی اش بود که از یاد برده بود میتواند خاطره ی جدیدی بسازد ؛ صدایی درون مغزم زمزمه میکند " به دنبال معنای گمشده ی زندگی " راه ارتباطی با من در تریتون : @HToooo
مشاهده در ایتا
دانلود
دفترچه خاطرات گمشده :)
همه مشغول خوردن و حرف زدن اینا بودن منم ساکت نشسته بودم که دیدم از بغلم یه اردک فرح بخش ناز رد میشه
صبحی دوباره ، نور خورشید به شیشه پنجره ی اتاقم تابید . از پنجره ی باز نسیمی خنک وارد محوطه اتاق شد . اصن نفهمیدم دیشب کی خوابم برد و خب معلوم هم نمیشه چون من همیشه صورتم پف میکنه اونم خیلی خیلی زیاد چشمام پف میکنن ، لبام پف میکنن و فرقی هم نمیکنه کی بخوابم البته اگه گریم کنم چشمام سه برابر میشن ولی خب دیشب که گریه نکردم ؟ فقط زیادی فکر کردم بلند میشم . تختم رو مرتب کردم دیشب با خودم فکر کردم که امروز رو همش به موضوع هاول فکر نکنم و راحت باشم ؟ مثلا امروز رو روزی با حال هنر نام گذاری کنم  . یه روز به رنگ سبز  فسفوری روی بوم نقاشی! موهامو شونه زدم و اماده بودم که برم سمت نقاشی کردن اما یکدفعه مادرم صدام زد -لورا هنوز بیدار نشدی ؟ - چرا بیدارم  چیزی نگفت مطمعنم منتظر بود برم بیرون خب هنر که با یک صبحونه خوردن به خطر نمیوفته ؛) رفتم بیرون میخوام امروز متفاوت باشه یکم به هیچی فکر نکنم برای صبحونه یک پنکیک خوشمزه درست کنم شاید با یه قهوه ؛ اصن میخوام برم بیرون کنار رود های پر از اب باشکوه صبحونه بخورم ولی حیف که یه رود با اینجا خیلی فاصله داره . ولی اصن توی حیاط صبحونه میخوریم شاید با دوستام بریم، البته که من در این دنیا هیچ دوستی ندارم .‌.. ام بیخیال با مامانم میرم . با اشتیاق پنک کیک رو درست کردم . مامانم : همیشه خیلی پر انرژی هستیا ولی امروز خیلی شادتری  - مامان بیا امروز متفاوت باشه - مثلا چطوری ؟ -فقط همراهیم کن  . شاید بتونم خودم رو شاد کنم یعنی با اتفاق ها ، اشیاها، گل و گیاه ها ، طبیعت و نقاشی یا هر چیزه دیگه من رو میتونن شاد کن اما آدم های این دنیا ؟ هرگز!  *شاید جز هاول و مادرم . part :28
هاله ای از نور پدیدار شد و به چمن های سرد ؛ روح بخشید :>
همیشه به زبان کره ای علاقه داشتم ولی الان حس میکنم ژاپنی رو هم خیلی دوست دارم ( ولی از کره ای خیلی سخت تره ؛ *خطشون)
یه جاده سرسبز و خلوت که با دوچرخه مسیرش رو طی کنم.
- رایلی برام کشیده ؛) اکلیلی شدنن ^^
هاله ای از نور پدیدار شد و به چمن های سرد ؛ روح بخشید :>
هاله ای از نور پدیدار شد و به چمن های سرد ؛ روح بخشید :>
همسایه ها ما هم وجود داریم 🤝
هاله ای از نور پدیدار شد و به چمن های سرد ؛ روح بخشید :>
و آسمانی سرمه ای که انگار نقاش؛ چند قطره رنگ بنفش رو اشتباهی روی بومش چکیده و همین باعث زیبایی خاص این نقاشی شده اشتباهی زیبا فقط از برخی شب ها پیش میاد شبتون خوش :)
وای ببخشید من چند مدت نمیتونم درست حسابی بیام
آلیس نمی بخشمت پارت ۲
نورمن پیام دادهه بهش گفتم برگرده از اونجایی که خیلی بچه پایه ایه گفت شب می نصبه
هاله ای از نور پدیدار شد و به چمن های سرد ؛ روح بخشید :>
عالیه رسما درصد اوتاکو بودنم بالا رفته و الان کامل میشه گفت یه اوتاکو تازه کارم ✅
هاله ای از نور پدیدار شد و به چمن های سرد ؛ روح بخشید :>
-مد ورژن جدیدو نگاه
همین الان براتون یه پارت از راز دفترچه رو نوشتم و پاک شد نه من خوبم من خوبم خیلی خوبم به قران خوبم
هاله ای از نور پدیدار شد و به چمن های سرد ؛ روح بخشید :>
دفترچه خاطرات گمشده :)
صبحی دوباره ، نور خورشید به شیشه پنجره ی اتاقم تابید . از پنجره ی باز نسیمی خنک وارد محوطه اتاق شد .
پنکیکم درست شد یکم شیر قهوه هم درست میکنم و شیر قهوه رو داخل لیوان مخصوصم که خودم درست کردم و طرح روش قورباغس میریزم . اب میوه برای مامانم یادم نمیره بلوبری هم کنار پنکیک حال میده ! یه زیر انداز سفید قرمز چارخونه ای برداشتم -ماماننن زود باششش -باشه دخترم نظرت چیه بریم پیش هاول صبحونه رو بخوریم ؟ یاد دیشب افتادم اینکه همه چی رو میدونسته و نگفته دلم نمیخواد هی خیال بافی کنم و به این موضوع فکر کنم پس پیشنهاد رو رد میکنم . -مامان فکر کردم شاید امروز یه صبحانه ی مادر و دختری داشته باشیم ؟ مامان همیشه به فکر هاول هست و روزایی که مدرسه ندارم صبحونه ها پیش اون میریم . راستش بیشتر ما پیش اون میریم تا اون پیش ما ؛ اخه برای اون سخته کتابخونه به اون بزرگیو ول کنه و بیاد و البته ادمای این شهر خیلی با اون هم بد رفتاری میکنن - باشه پس حالا که پیش هاول نمیریم لازم نیست بریم یه جای دور میتونیم تو حیاط باشیم ؟ یکم صبر کردم صورتم نشون میداد که از این پیشنهاد راضی نیستم برای همین مامانم گفت -خب میخوای بریم جنگل ؟ -نه اونجا که خیلی دوره  -پس چیکار کنیم ؟ لحظه فکری توی ذهنم اشکار شد -بریم پشت خونه اون قمستی که پر درخت و بوته ی گله -باشه بریم قدم ها روی چمن اغاز شد به پشت خونه رسیدیم درختای کاجی که بغل هم بودن و نمیذاشتن اون طرف رو بیینیم وای بوته ی گلی که بغلمون بود چقدر دوست داشتنی بود درختای اونجا جوری بودن که میتونستم باهاشون کلی داستان با موضوع های متفاوت بنویسم و براشون یه عنوان هیجان انگیز بذارم . مادرم با ارنج بهم زد و گفت بیا زیر انداز رو پهن کنیم . زیر انداز چارخونه ای قرمز و  سفید رو گذاشتیم و صبحانه رو روش چیدیم و شروع کردیم . نسیمی خنک میوزید و افتاب که از بین درختای کاج مثل هاله ای پدیدار شده بود مارو گرم نگه میداشت "هاله نور از پشت درختان کاج پدیدار شد و به چمن های سرد  روح بخشید ؟ " شاید الان داره به منو مامانم روح میبخشه ؛) صبحونه رو خوردیم و به خونه برگشتیم من سریع وسایل رو جمع کردم و رفتم توی اتاقم گفتم که امروز روزِ هنره شاید بخوام نقاشی رسم کنم هرچقدرم که بخواد سخت باشه یا طول بکشه نقاشی کردنم خوبه کلاس نقاشی نمیرم اما نقاشی هام خوبه البته درکش برای هرکسی اسون نیست ولی از رنگ کردن با مداد رنگی متنفرم! بیشتر گواش یا ابرنگ رو ترجیح میدم رنگ روغن ؟ عاشقشم نمیتونم بگم خیلی از مداد رنگی بدم میاد نه فقط باهاش حال نمیکنم وگرنه اونم خوبه . کارم با مداد رنگی عادیه . اب رنگ و گواش و رنگ روغن هم همینطور ولی من بیشتر سیاه قلم کار میکنم یعنی نیاز نیست بهم انواع قلمو ها با انواع بوم بدی من با یه مداد مشکی ساده کارمو تموم میکنم ولی امروز میخوام از بوم استفاده کنم . بومم رو خودم درست کردم از چند تا تیکه چوب استفاده کردم و اونارو با ابعاد های مختلف بریدم و به هم وصل کردم بعد پارچه ی مخصوص مامانمو بر داشتیم و به چوب ها منگنه کردم . شبیه بوم عادی نشده ولی کارمو راه میندازه . بوم رو اماده کردم و روی چوب هایی که بازم  خودم اون هارو درست کرده بودم گذاشتم رنگ هارو ترکیب کردم و میخوام با اون رنگ ها به بوم روح طبیعت رو ببخشم . شروع به کشیدن منظره ای در طبیعت * قلمو ها رو هم از موهای خودم درست کردم .وقتی موهام رو کوتاه میکردم بخشی رو برای اینکار اماده کرده بودم . من هیچ وقت از موهای بلند خوشم نیومد! برای بقیه چرا ولی برای خودم نه!  بچگی موهام بلند بود ولی قبل از این که برم کلاس اول کوتاه کردم و پسرونه زدم . مامانم و ادمای توی روستا اصن درباره موهای پسرونه حرفای خوبی نمیزنن پس برای همین اون اخرین باری بود که پسرونه زدم . بیشتر اوقات دو تا انگشت با گوشم فاصله داشت و وقتی بلند تر میشد به شونه هام میرسید . مامانم همیشه دوست داشته موهام بلند باشه و چون خیلی نرم و لخته میگه خیلی ناز میشی :/ ولی من دوست ندارم . تازه من عاشق موهای فرم خیلی خیلی موهای فر قشنگه! part : 29
هاله ای از نور پدیدار شد و به چمن های سرد ؛ روح بخشید :>