و آسمانی سرمه ای که انگار نقاش؛ چند قطره رنگ بنفش رو اشتباهی روی بومش چکیده و همین باعث زیبایی خاص این نقاشی شده اشتباهی زیبا فقط از برخی شب ها پیش میاد شبتون خوش :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر جالب میشد اگه اینجا کتابخونه یا همچین چیزی بود
موارد مورد نیاز برای شادی روح: جنگل+ بارون+ بوی خوب چمن خیس و خاک نم خورده + دوستات
دفترچه خاطرات گمشده :)
بعد دقایقی یادم میوفته که خیلی دیر شده تقریبا از صبح خونه نرفتم سریع به الیس میگم -کاش میتونستم همیش
امروز برای مدرسه خیلی هیجان دارم چون معلوم میشه کس برنده شده .
وارد مدرسه که میشم بچه ها مثل همیشه با ناز درباره خودشونو و لباسای صورتیشون حرف میزنن .
بچه ی محبوب کلاس تو حیاط وایساده و همه دورش حلقه زدن اونم داره با شوق درباره ی چیز های جدیدی که خریده حرف میزنه .
چند نفر بچه هایی که دیروز تو اون کلاس با ما ازمون دادن
کنار هم وایسادن و درباره ی ازمون حرف میزنن .
من تنها رفتم گوشه ی مدرسه نشستم . بعد چند دقیقه بالخره زنگ خورد و صف بستیم .
ناظما برای اولین بار صف هارو مرتب میکردن . و چک میکردن ببینن همه چی مرتبه یا نه . یه اقایی با یه دوربین روی پلاها وایساده بود
بعد ناظممون گفت شروع کنه و اونم داشت عکس میگرفت . مدیر از سالن بیرون اومد اندفعه خیلی شیک کرده بود.
شروع کرد بلند حرف زدن ، یکم مهربون شده بود ولی فکر کنم به خاطر عکاس بود -خب بچه های عزیز ممنونم که در ازمون ستاره شناسی شرکت کردین! من میخوام اسم برنده رو بخونم و این جایزه رو بهشون هدیه کنم
با دستش اشاره به سالن میکنه و از سالن ناظممون بیرون میاد و جعبه ای بزرگ رو هم میاره . عکاس از اونا عکس میگیره .
ناظم جعبرو سر جای مناسب بغل مدیر میذاره . و بعد با لبخندی دوباره به سالن بر میگرده .
مدیر دوباره شروع میکنه -خب میدونم همتون شوق دارید!
ولی قبل از اینکه اسامی رو بخونم میخوام از انجمن ستاره شناسان این محله تشکر کنم که این طرح رو برای یادگیری شما گذاشتن!
خب حالا معلوم شد این ازمون ستاره شناسی هم از کجا اومده. یک جور تبلیغ برای مدرسه و اون انجمن بوده! ولی خب چه بهتر برای ما.
یکم دیگه سخنرانی میکنه و بعد میگه دیگه وقت گفتن نفرات برتر و برنده هست . ۱۰ نفر شما نسبت به بقیه بهتر جواب دادین و یک نفر شما واقعا گل کاشته!
۱۰ نفر برتر عبارت اند از : اقای جیمی لانگ - خانم ماریا استون و ..
و نفر برتر لورا.. تا اسمم رو میشنوم کلی ذوق میگنم دیگه صدای بعدش رو نمیشونم ولی میدونم بچه ها دارن دست میزنن . وقتی داشت نفر های برتر رو میخوند یه لحظه واقعا ناامید شدم ولی حالا فهمیدم برنده ی اصلی خودمم .
-لورا جان لطفا بیا اینجا .
سریع از پله ها بالا میرم نزدیک بود پاهام به هم گره بخوره و بیوفتم! یکم شل شدم و از استرس پوست کنار انگشتام رو میکنم
وقتی بغلشون ایستادم میگه -خب بچه ها اینم برنده ی این مسابقه از تمام بچه هایی که شرکت کردن ممنونم به ویژه لورا جان! خب اینم کادوت عزیزم .
الان باید چیزی بگم ؟ خیلی استرس دارم اون مرد هم درست داره از ما عکس میگیره . دقیقا تو صورت من!
بالخره میگم -خیلی ممنونم از شما و انجمن ستاره شناسی این ازمون کاملا مفید بود
احساس میکنم شبیه پاچه خوار ها به نظر میام . ولی فکر نکنم اینجوری باشه چون چیز خاصی نگفتم! با هم دست میدیم و بعد اعلام میکنه که بچه ها میتونن برن سر کلاس
بچه ها صف به صف بالا میان و من دوباره بین اونا محو میشم
بهم گفتن که بعد مدرسه میتونم تلسکوپ رو ازشون بگیرم و ببرم خونه .
گل از گلم شکفته! خیلی خوشحالم تقریبا کل روز اون ذوق رو دارم و فقط با خودم فکر میکنم که بعد مدرسه چه کارایی که نمیتونم بکنم!
میتونم برم پیش بچه ها تلسکوپ رو بهشون نشون بدم و ازشون تشکر کنم یا برم پیش مامانم و باهم تنظیمش کنیم!
بالخره زنگ میخوره ، سریع میرم تا تلسکوپمو بگیرم .
تقریبا دارم میدوم که یهویی از سمت چپ یه دختر بزرگ هیکل پیداش میشه و یه تنه میزنه بهم ، چون درحال دوییدن بودم میخورم زمین
اونو دوستاشم دورمو میگرن شروع میکنن به خندیدن .
اون دختر رو نمیشناختم ولی دوستاشو چرا! اونا همون کسایی بودن که همیشه اذییتم میکردن . کل کلاس تقریبا بهم تیکه میندازنو از من بدشون میاد ولی این گروه بیشتر از حد رومخمه! اینا همونایی هستن که منو تعقیب کردن و هاول رو پیدا کردن
به شیشه کتابخونه سنگ میزدن و سعی میکردن اذییتمون کنن. ولی اون دختره بزرگه جدیده.
یکیشون میگه-شارمیلا بهش بگو
شارمیلا اسن همون دختر درشته . شروع میکنه - به به داری میری جایزتو بگیری ؟ مشتاقم باهات بیام .
اول یکم مودب و پرو عه ولی بعد انگار لحنش عوض میشه خیلی عصبی میشه تقریبا داد میزنه -اره! مشتاقم تا به تیکه های تلسکوم عزیزت کاردستی درست کنم! چرا اون موقع ازش عکس نمیگیرن ؟ اونجوری که قشنگ تره !
همشون میزنن زیر خنده
میدونم میخوان چیکار کنن . اونا میخوان تلسکوپ رو به دزدن منو کتک بزنن و تلسکوپ رو بشکونن . ولی چرا ؟ چرا باید با من لج باشن ، مگه من چیکارشون کردم؟ من که از اول اصن باهاشون کاری نداشتم . لذت تو چشماشون وقتی منو اذییت میکنن رو میتونم به وضوح ببینم!
#Raz_Daftarcheh part :41
و آسمانی سرمه ای که انگار نقاش؛ چند قطره رنگ بنفش رو اشتباهی روی بومش چکیده و همین باعث زیبایی خاص این نقاشی شده اشتباهی زیبا فقط از برخی شب ها پیش میاد شبتون خوش :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از اولشم از اسنیپ خوشم میومد!
دفترچه خاطرات گمشده :)
امروز برای مدرسه خیلی هیجان دارم چون معلوم میشه کس برنده شده . وارد مدرسه که میشم بچه ها مثل همیشه
از همشون متنفرم! متنفر . سریع بلند میشم میخوام فرار کنم
چون چاره ی دیگه هم ندارم .
به جز فرار کردن از این ادمای وحشتناک جه کار دیگه میتونم بکنم؟ زدنشون ؟ اونا انقدر زیادن که من نمیتونم از پسشون بر بیام .
به ته راهرو میدوم پشت سرم داد میزنن-عو ترسو داری فرار میکنی . همشون میزنن زیر خنده
ولی من کار دیگه ای نمیتونم بکنم . فقط میخوام تلسکوپمو بگیرم و برم . شاید از این دنیا هم همینطور . سریع میرم سمت دفتر مدیر و در میزنم اما جوابی نمیشنوم پس خودم درو باز میکنم و جعبرو میبینم . برش میدارم وقت ندارم ازش درخواست بهم بده یا ۴ ساعت دنبالش بگردم . احتمالا بعدا ازشون معذرت خواهی میکنم که بدون اجازه وارد دفترشون شدم .
جعبرو بر میدارم و میدوم . خانم اسمیت رو میبینم -آه این اینجا چیکار میکنه ؟ اخه ایننن
سلامی میکنم و با عجله میگم -خانم لطفا به مدیر بگید که من تلسکوپ رو برداشتم و ازشون متشکرم ولی متاسفانه عجله داشتم پس باید سریع میرفتم!
خانم اسمیت میخوا اعتراضی بکنه ولی زودتر از اینکه حرفی بزنه میدوم . سریع از مدرسه خارج میشم میخوام برم خونه ولی خب ...
ولی میخوام این جایزرو با هاول مشترک شم! از وقتی که از مدرسه اومدم بیرون خیالم راحت شده . یکی از دوستای مادرم رو میبینم که پارچه دستشه . میرم سمتش و سلام میکنم و میگم-میرید پیش مادرم ؟
به پارچه اشاره میکنه میگه -بله لورا! اوه شنیدم که ازمون رو برنده شدی! مادرت میگفت که داری سخت تلاش میکنیا
-اوه ممنون بله ... امم خاله میشه به مادرم بگید که میرم کتابخونه ؟ وقت ندارم برم دوباره خونه
-اوه باشه -خیلی ممنون خداحافظ -خداحافظ لورا .
سریع حرکت میکنم میخوام سریع به هاول نشونش بدمم .
ذوق دارم کم کم دارم میرسم . از پشتم صدای خش خش برگ میشنوم! احتمالا حیونی چیزیه .
دوباره میشنوم زیاده و داره بهم نزدیک میشه! اون یه ادمه . سریع بر میگردم که یکی شیرجه میزنه روم . میوفتم و خودش هم میوفته . جعبه تلسکوپ هم بغلمون مونده . سریع بلند میشم تا نگاهی بندازم . شارمیلاعه!
پشت سرمو نگاه میکنم دوستای عوضیشم هستن! احتمالا اونا حدس میزدن که من دوباره بیام پیش هاول!
ضربانم تند و شدید شده . سریع بلند میشم و جعبرو میگرم و میگم -اینجا چیکار میکنید ؟ چی میخواید ؟
یکی از اونا به اسم لوسی میگه -تو سوال نمیپرسی دیونه! اون تلسکوپ لعنتیو بده! مارو دور میزنی اره ؟ میتونی فرار کنی ولی تلسکوپم اینجا میمونه. شاید اون وقت خودت اسیبی ندیدی .
داد میزنم -عمراا شارمیلا از پشتم موهانو میکشه . -اون وقعا دخترونه دعوا میکنه!
راستش زیادموهام حسی نداره ولی وقتی کلمو به سمت حق میکشه نمیتونم تمرکز داشته باشم رویه دستم!
یکی از اونا مشتی تو صورتم میزنه و جعبرو بزور از دستم بیرون میکشن . بعد شارمیلا موهامو ول میکنه . میرم سمت لوسی تا جعبرو بگیرم ولی بقیه جلومو میگیرن برای همین یه مشت تویه صورتشون میخوابونم ولی دوباره شارمیلا موهامو میکشه و بقیشون دستمو میگیرن .
لوسی که دید بچه هارو زدم عصبی میشه و میگه -عو دختر مهربون ما کتک زدن بلده؟ خب باشه پس خودت خواستی!
جعبرو محکم می کوبونه به زمین داد میزنم - نههه
دوباره میکوبنه رو زمین . منم محکم تقلا میکنم و سعی میکنم بندازمشون عقب! ولی نمیتونم چون محکم مشت میخوابونن رو صورتم یه چنگممیندازن . و شارمیلا از پشت خیلی رو مخمه نمیتونم سرمو تکون بدم . گریه هام شدت میگیرن تاحالا جلوی بجه های مدرسه گریه نکرده بودم . تو مدرسه گریه کرده بودم ولی جلوی بچه ها نه .حتی جلوی مامانم هم کم گریه میکردم .
جیغ میزنم بستهه! سعی میکنه چسب روی جعبرو باز کنه تا تلسکوم رو بیاره و بدتر خوردش کنه ولی خب نمیتونه پس دوباره محکم جعبرو رو زمین میکوبه . -تا تو باشی دیگه دوستای منو نزنی!
چقدر بی منطق اخه ؟ من فقط میخوام اونارو کنار بزنم همین!
یهو یکیشون میگه.
اوه لوسی اون پسر دیونه هه داره میاد بدویید بدویید .
لوسی جهبرو ول میکنه شارمیلا هم موهامو ولی میکنه . ولی سریع میدون و میرن
هاول هم سریع میاد پیش من .
من بغل جعبه نشستم و گریه میکنم .ولی تا هاول میاد اشکامو پاک میکنم . نمیخوام بفهمه جقدر تو این شرایط ضعیف بودم. حالم از خودم بهم میخوره! باید تک تکشون رو میزدم و از خودم دفاع میکردم ولی نتونستم بازم هاول منو نجات داد .
هاول سریع میکه -لورا خوبی ؟ تاحالا انقدر نگران به نظر نرسیده بود . کلا عوض شده مثل یه پسر عادی نگران شده! ولی بازم کوتاه و اروم حرف میزنه اما خب حرف زدنش پر احساسه نگرانیه .
#Raz_Daftarcheh part : 42