#زیبایی-🥀🌙-
•تقویت و افزایش رشد مو •🌸
حنا یکی از بهترین مواد طبیعی برای تقویت فولیکول های مو و افزایش رشد مو سر میباشد-🧡💆🏻♀️-
حجم دهنده طبیعی مو
حنا حاوی مقادیر بالای آب و مواد است و به عنوان یک حجم دهنده طبیعی مو عمل کرده و باعث براق درخشان شدن موی سر میشود-💇🏻♀️🍃-
━━━ ━━ ━ ✿•✿ ━ ━━ ━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میکاپ چشـــــم 🐼💕
#میکاپ ⃟💓💭
━━━ ━━ ━ ✿•✿ ━ ━━ ━━━
#معــرفی_عطــر
-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-
••گس گیرل(گرل) [Guess Girl]:
••#رایحه: #شیرین وملایمُ دلنشین🍩
🔮یکی از ادکلن های دخترونه و جذاب که رایحه ای ملایم و شیرین داره و برای دخترایی که میخوان سرشار از انرژی باشن خیلی مناسبه،رایحه های به کار رفته در این ادکلن از توت فرنگی،خربزه،ترنج،سوسن واقاقیا و ارکیدس و وانیل
و فصل پیشنهادی برای استفاده این عطر بهارِ[🌸]➺
-- -- -- -- -- -- - -- -- --
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه مدل موی باز زیبا 😍😍✨
-- -- -- -- -- -- - -- -- --
۳۲-۴
.
+:حالا چی داری می پزی؟
_:قرمه سبزی واسه سحری ، زرشک پلو که مسیح خیلی دوست داره واسه افطار با سوپ
+:اوه چه خبره حالا؟
_:خبری نیست ، فقط مسیح خیلی سختشه این روزا...
+:مگه اونم...
و سریع حرفش را قورت می دهد.
نگاهش می کنم و لبخند می زنم.
فاطمه گناهی ندارد چون مسیح را خوب نمی شناسد.
نمی داند که همسرم برای تنها نبودن من ، نصفه شب بلند می شود و سحری می خورد.
و عصرها خودش را می رساند که با من روزه دار هم سفره شود و افطار کند!
از مانی شنیده ام که روزها در شرکت ، هیچ چیز نمی خورد ...
فقط به خاطر اینکه من روزه ام.
فاطمه بحث را عوض می کند:راستی گفتم واسه داداش محمدحسنم رفتیم خواستگاری؟
_:جدی؟نگفته بودی..
+:آره، عروس رو می شناسی... فرشته رو که یادته؟
صدای زنگ موبایلم می آید،(ببخشید) می گویم و به شماره ی ناشناس روی صفحه خیره می شوم.
_:بله؟
صدای مردانه ای از پشت خط می گوید:سلام خانم نیایش، احوال شما ؟ خوب هستید ؟
نگاه از فاطمه می گیرم:متاسفانه به جا نیاوردم.
+:بهروز هستم ، شایان بهروز..
و قبل از اینکه ذهنم استنتاج کند ، صدا دوباره می گوید:
+:مدیرعامل کارخونه .. به جا آوردید؟
نفس عمیقی می کشم:بله آقای مهندس.. بفرمایید.. در خدمتم
+:راستش خانم نیایش ، موضوعی هست که باید باهاتون در میون بذارم.
کلافه چشم هایم را می بندم:متاسفانه آقای بهروز من شرایط شرکت در جلسات هیئت مدیره رو ندارم و مهندس مقدم به نمایندگی من در جلسات حضور دارند.
+:موضوع خیلی مهمیه خانم ، و مربوط به هیئت مدیره نیست.
_:متوجه نمی شم.. مگه موضوع مهمی هست که به هیئت مدیره ربط نداشته باشه؟
انگار لبخند شاید هم پوزخند می زند
+:مربوط به کارخونه است و دوباره تاکید می کنم ، خیلی مهمه..
نفسم را با حرص بیرون می دهم:بسیار خب
با آرامش می گوید:پس من آدرس و زمان رو براتون ارسال می کنم.
.
۳۲-۵
.
بعد از خداحافظی رو به چشمان منتظر فاطمه می گویم:واقعا حوصله ی این یکی رو ندارم..
بلند می شوم و از اتاق پاکت کادو را می آورم:آها تا یادم نرفته سوغاتیت رو بدم.
فاطمه ذوق می کند:وای نیکی دستت درد نکنه،چرا زحمت کشیدی؟
لبخندم را جمع می کنم:این لوس بازیا چیه؟
اون جعبه کوچیکه واسه مامانته ، تسبیح هم واسه بابات.
با کنجکاوی می گوید:پس من چی؟
سرم را کج می کنم:جعبه قرمزه واسه توعه.
با لحن بچگانه تشکر می کند : مرسی نیکی قشنگ و خوش سلیقه ام.
و گردنبند فیروزه ای که برایش گرفته ام با دست جلوی گردنش می گیرد:خیلی خوبه.. دوست دارم نیکی جونم
سرم را پایین می اندازم و ابعاد جعبه ی کوچک بین دستانم را می سنجم.
نفس عمیقی می کشم و انگشتر عقیق را از داخل جعبه درمی آورم و جلوی فاطمه می گیرم.
فاطمه با تعجب نگاهی به انگشتر و من می اندازد:این چیه؟
انگشتر را از دستم می گیرد و با دقت برانداز می کند:وای چقدر خوشگله نیکی... جای محسن خالی ، عاشق انگشتر و نگین عقیقه..
برا کی خریدیش؟
باز هم نفس عمیقی می کشم:همیشه آرزوم بود واسه بابا بخرم ، ولی وقتی پشت ویترین دیدمش ، ناخودآگاه تو دست مسیح تصورش کردم.
فاطمه روی نگین و حکاکیش دست می کشد:خیلی قشنگه ، اگه مردونه نبود می گفتم بدیش به من!
انگشتر را روی میز می گذارد:می خوای بدی بهش؟
نگاهی به ذکر (یاحسین)حکاکی شده روی نگین سرخ عقیق یمانی می کنم و نگاهی به چشمان منتظر فاطمه:به نظرت دستش می کنه؟
فاطمه یکی از ابروهایش را بالا می دهد:اگه تو بخوای به نظرم آره ، ولی فکر نکنم خودش خوشش بیاد..
سرتکان می دهم:آره فکر کنم بیخودی خریدمش
سعی می کنم با شوخی التهاب درونم را پنهان کنم:شایدم به عنوان مادربزرگ عروس ، سرسفره ی عقد بدمش به شوهر تو..
فاطمه می خندد:به نظرت امکان پذیره که مادربزرگ عروس باشی؟
شانه بالا می اندازم:چرا که نه
وقتی تو ندیده و نشناخته همه ی خواستگارات رو رد می کنی ، بعید نیست روز عروسیت من هم سن مادربزرگ ها به نظر برسم.
اخم می کند: قبلا گفتم که ، هیچ کدوم اونی که می خوام نیستن..
لب هایم را جمع می کنم، قصد دارم بحث را به سمت عمووحید بکشانم که صفحه ی موبایلم روشن می شود.
بهروز پیامک فرستاده ، آدرس کافه ای در غرب و بعد (سلام فردا یازده صبح منتظرتون هستم)
رو به فاطمه می گویم:چرا من باید با مدیرعامل کارخونه تو یه کافه قرارملاقات ترتیب بدم؟
موبایل را چنگ می زنم و شماره اش را می گیرم، بعد از دو بوق جواب می دهد:بله خانم نیایش
باآرامش و طمانینه می گویم:
:آقای مهندس ، فرمودید موضوع در مورد کارخونه است ، من لزومی نمی بینم شما رو جای دیگه ای جز کارخونه ملاقات کنم.
البته بهتر بود از فعل ماضی استفاده می کردم ، چون دیگه به هیچ عنوان قصد ندارم بشنوم چی می خواید بگید.
اگه مسئله ی حیاتی ای بود لطفا با وکیلم آقای مهرافزون یا مهندس مقدم درمیون بذارید..خدانگه دار
به فاطمه نگاه می کنم:قاطع بودم؟
چاقوی آشپزخانه را برمی دارد ، سر تکان می دهد و با ناامیدی می گوید:خیلی ترسناکی...
.
🎀ادامہ دارد.🎀
نویسنــ✒️ـــده: نظـــفاطمہــــرے
🚫هرگونہ ڪپےبردارے بدون ذڪرـمنبع و نام نویسنده،پیگرد الہے دارد.🚫
.
۳۳-۱
.
﷽
.
*نیکی*
.
فاطمه چادرش را سر می کند .
می گویم:صبر کن افطار بخور بعد برو
کش چادر ساده اش را دور سرش تنظیم می کند:نه قربونت ، باید برم خونه.... قراره با داداش محسن شب بریم خونه ی مادربزرگ
صدای آیفون می آید.
به سمت در می روم.
فاطمه از پشت سر می گوید:منتظر کسی هستی؟
سر تکان می دهم و به مستطیل آیفون خیره می شوم.
در نگاه اول نمی شناسمش.
کمی که دقت می کنم ، ناباورانه به فاطمه خیره می شوم و گوشی آیفون را برمی دارم:بله؟
خودش است.
حاج خانوم! مادر سیاوش...
سرش را کمی جلو می آورد:سلام نیکی جان ، مهمون ناخونده نمی خوای؟
_:بفرمایید بالا ، طبقه ی هفتم
دکمه ی در را می زنم و به طرف فاطمه برمی گردم.
می پرسد:کی بود؟
لب پایینم را می گزم:مامان آقاسیاوش
چشم های فاطمه گرد می شود و با عجله کیفش را برمی دارد:تا فضولی مجبورم نکرده بمونم ، باید سریع از این جا دور بشم.
شب زنگ می زنم ازت می پرسم چی شد،مفصل باید توضیح بدی ها
دستش را می گیرم:نرو دیگه فاطمه
یک طرف صورتم را می بوسد:خیلی دلم می خواد بمونم ولی محسن می کشدم.. خوش بگذره ، خدافز
خم می شود که کفش هایش را می پوشد .
دستی به لباس و موهایم می کشم و با تردید می پرسم:خوبم من؟
بلند می شود:تو همیشه خوبی قربونت برم..
چادر رنگی ام را روی سر می اندازم و در را باز می کنم.
فاطمه می خواهد از خانه بیرون برود که انگار چیزی یادش افتاده برمی گردد:یه روز بیا خونمون ، مامان ازت شاکی بود که چرا نمیای و اینا..
لبخند می زنم:چشم
در آسانسور باز می شود و حاج خانم ، موقر به سمتمان گام برمی دارد.
در سلام دادن پیش دستی می کنم:سلام ، خیلی خوش اومدید.
حاج خانم با متانت و خوش رویی همیشگی اش دستم را می گیرد:سلام دخترم ، مشتاق دیدار...
لبخند می زنم:منم همینطور، خیلی وقته که ندیدمتون
و با دست آزادم فاطمه را نشان می دهم:معرفی می کنم ، فاطمه خانم هستن ، دوستم
حاج خانم بامهربانی دست فاطمه را می فشارد:خیلی خوشبختم. من بدموقع مزاحم شدم؟
فاطمه سرتکان می دهد:نه من داشتم زحمت رو کم می کردم.
و به طرفم برمی گردد:من برم دوستم ، کاری نداری؟
سرتکان می دهم:به مامان و بابا سلام برسون.
حاج خانم را به سمت داخل راهنمایی می کنم.
می خواهم فاطمه را بدرقه کنم که مانع می شود:برو به مهمونت برس ، من راهو بلدم. خداحافظ
در را می بندم و تعارف می کنم:بفرمایید خواهش می کنم.
حاج خانم روی مبل سه نفره می نشیند و من به طرف آشپزخانه می روم.
می دانم که روزه نیست،خوب به خاطر دارم که به خاطر قرص هایش نمی توانست روزه بگیرد.
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه مدل موی باز زیبا 😍😍✨
-- -- -- -- -- -- - -- -- --
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آرایشی
بافت موی فوق العاده و زیبا برای دختر خانم های خوشگل
#زیبایی!👼🏻🍓-
[ گونههاتو برجسته و صورتتو لیفت کن ]
· · • • • ✤ • • • · · 𖧷 · · • • • ✤ • • • · ·
•یه سفیده تخم مرغ، یه قاشق عسل و نصف لیمو رو ترکیب کنین و انقدر هم بزنین تا کف کنه به پوستتون بزنین. یادتون باشه وقتی ماسکو زدین از خندیدن و حرف زدن و اینجور مسائل خود داری کنین و اصلا این ماسکو به دور چشم و دور لب نزنین. نیم ساعت بعد هم صورتتونو بشورین࿐♥️🧳•
•یه قاشق غذاخوری ماست، یه قاشق غذا خوری پوره موز و یککم چای سبز دم کرده ( خنک شده) رو با هم مخلوط کنین تا به غلظت مناسب برسه و لایه نسبتا ضخیمی رو برای بیست دقیقه روی پوستتون بذارین و با آب ولرم بشورین
#رنگ_مو <👩🏼🦰🌈>
#پاییزی 🍁
༉༅༉༅༉༅༉༅༉༅༉༅༉༅༉༅༉༅༉༅༉༅༉༅༉༅༉༅༉
• بلوند خاکستری
یکی از جذابترین ترندهای ۲۰۲۰ هست و حالتی طبیعی داره و با هر رنگ پوستی تقریبا هماهنگی داره و در پاییز از انواع تنازهای خاکستری روشن و تیره میتوان استفاده کرد•...•🧗♀🎻
• بلوند ماسه ای
اگه پوست روشنی دارین رنگ هایی که پایه آنها بلونده براتون مناسبه و برای پاییز بلوند ماسه ای گزینه خوبیه.🥌🏹
-- -- -- -- -- -- - -- -- --
💃
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS