eitaa logo
امامزاده سید ابراهیم (ع)شهرسجاس
121 دنبال‌کننده
938 عکس
150 ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ۲۰ ماه رمضان فتح مکّه در سال ۸ هـ واقع شد، در این بزرگ تعداد مسلمانان ۱۲ هزار نفر، و شهدا ۲ نفر بودند، علت شهادت آن دو این بود که همراه لشگر نبودند و از آخر مکه وارد شده بودند، و لذا مورد هجوم قرار گرفته و شهید شدند، ۱ در این روز (علیه السلام) به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، برای بُت‌هایی که در بود پای مبارک خود را بر کتف شریف اشرف مخلوقات نهاد، ۲ هنگامی که وارد مکه شدند شعار می‌دادند : «اَلیَوم یَومُ المَلحَمَة» : «امروز روز در هم است». (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمودند : شعار را عوض کنید و بگویید : «اَلیَوم یَومُ المَرحَمَة» : «امروز روز است». بعد فرمودند : ابوسفیان و خانه‌اش در امانند، و هر کس داخل خانه‌ی او رفت در امان است، همچنین فرمودند : همه در امانند نام «هبّار بن أسود» و معاویه، ۳ حضرت فرمودند : «اگر هبّار چسبیده به پرده‌ی کعبه هم بود او را » ؟! این برخورد شدید با هبّار آن بود که در یکی از مسلمین با قریش عده‌ای از کفار گرفتند و داخل اسرا بزرگ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) خوانده‌ی شان بود، حضرت فرمودند : هر کس بفرستد اسیر او را آزاد می‌کنیم، بین آنچه از مکه به عنوان فرستاده بودند حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) به می‌خورد که به خواهرش زینب داده بود، هنگامی که (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) آن را دیدند به حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) و ، آنگاه از خواستند آن را که حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) است، به آن حضرت ، و آنان گفتند : و را فدای شما می‌کنیم، حضرت هم عاص را بدون آزاد کردند، سپس قرار شد اسرا را آزاد کنند، در مقابل اینکه هر یک از زنان مسلمان که در مکه اسلام را پذیرفته، اگر خواست بیاید آزاد باشد، قرار بر این شد که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بروند و هودج فواطم را بیاورند، آن حضرت به تنهایی رفتند و زینب خوانده‌ی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و دیگر هاشمیات را آوردند، همینکه مقداری از مکه بیرون آمدند ابوسفیان (لعنت‌الله‌علیه) گفت : پسر عمویش محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) جوان‌های شما را گمراه کرد و مسلمان شدند، حال این جوان یعنی علی (علیه‌السلام) در روز روشن آمده و بستگانش را می‌بَرَد، جلوی او را بگیرید، آنها آمدند تا مانع حضرت شوند، (علیه‌السلام) فرمودند، بعضی زخمی و بعضی به واصل شدند، در این اثنا هبّار بن اسود به هودج هاشمیات کرد و نیزه‌ای حواله‌ی هودج زینب دختر خوانده‌ی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) نمود، به خاطر حمله هبّار ، زینب و حامله بود بچه شش ماهه‌اش شد و از دنیا رفت، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمود : هبّار بن اسود مهدور است، و هر هر جا او را بِکُشد، ابن ابی الحدید به استادش می‌گوید : (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به ترساندن زینب و جنین او، ریختن هبّار را دانست، اگر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) زنده بود، و ریختن آن کس را که حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) را تا فرزندش شد، می‌دانست. ۴ منابع: ۱. مسار الشیعة ص ۹ ۲. توضیح المقاصد ص ۲۳ ۳. احقاق الحق ص ۲۶۵ ۴. بحارالأنوار ج ۱۹ ص ۳۵۱ ضيافت الهی 🖤💔
‍ سوم محرم ورود عمر بن سعد به کربلا و سوم محرم بنام حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) یک روز بعد از ورود کاروان امام حسین (علیه‌السلام) به کربلا عمر سعد (لعنت‌الله‌علیه) با نُه هزار نفری از وارد شد، (علیه‌السلام) نیز در روز سوم محرم، را از اهالی نینوا و غاضریه و بنی اسد چندین هزار درهم فرمودند و با آنها نمودند که را برای قبرشان راهنمایی کنند و را تا پذیرایی نمایند، همچنین سوم محرم بنام (سلام‌الله‌علیها) است، بزرگ که خیل وسیعی از عاشقانشان را رهسپار مرقد شریفشان می‌کنند، که سرنوشت غمبارشان در کنار جریان ، دل شیعیان را خون می‌کند، فقط از زندگی کوتاه خویش را در ناز و نوازش پدر گذارنده بودند که یکباره در روز این آل طه، طعم یتیمی را چشیدند، سوزناک با پدر، خوردن از دشمنان، گرفتن خیمه‌ها، فرو رفتن در پا، فرار از اسبان، همه و همه است که بر یک مظلومه روا داشته‌اند، هنگامی که (علیه‌السلام) در لحظات آخر (سلام‌الله‌علیها) را در گرفتند و نازدانه را بوسیدند، در این هنگام به عرض کردند: "العطش العطش فإن الظمأ قد أحرقنی" بسیار ، شدت جگرم را آتش زده است، (علیه‌السلام) به اوفرمودند: کنار خیمه بنشین تا برای تو بیاورم، آنگاه (علیه‌السلام) برخاستند تا به سوی میدان برود، باز هم (سلام‌الله‌علیها) پدر را گرفت و با گفتند: "یاأبه أین تمضی عنا" کجا میروی؟ چرا از ما بریده‌ای؟ (علیه‌السلام) یکبار دیگر او را در گرفته و فرمودند، در نیز (سلام‌الله‌علیها) از عطش شده بودند و (علیه‌السلام) را بوسیدند و به میدان رفتند، او دیگر را تا در خرابه با مبارک مواجه شدند، نیز وقتی برای خیمه‌ها آوردند، اهل بیت (علیهم السلام) بر اثر در خطر هلاکت بودند، هنگامی که را برای (سلام‌الله‌علیها) می‌برند، (سلام‌الله‌علیها) ظرف را گرفتند و دوان دوان به قتلگاه حرکت کردند، یکی از دشمن پرسید: کجا میروی؟ (سلام‌الله‌علیها) فرمودند: تشنه بود، می‌خواهم او را پیدا کنم و برایش ببرم، ملعون گفت: را خودت بخور، را با شهید کردند، (سلام‌الله‌علیها) بر و زده و با فرمودند: پس من هم نمی‌آشامم. منابع: از مدينه تا مدينه ص ۳۴۳ ، معالى السبطين ج ۱ ص ۳۰۱ ، وقایع الأيام ص ۱۴ ⚫️⚫️⚫️
‍ شام غریبان دهم ماه محرم است، بعد از امام حسین (علیه‌السلام)، عمر بن سعد ملعون به امام حسین (علیهم السلام) ور شدند و را زدند، (سلام‌الله‌علیها) از (علیه‌السلام) برای کسب تکلیف کردند، (علیه‌السلام) فرمودند: علیکن بالفرار به بیابان‌ها کنید، در به حرم آل الله (علیهم السلام) و در هنگام اطفال، تعدادی از به زیر دست و پا به رسیدند که از جمله (سلام‌الله‌علیها) حضرت مسلم بن عقیل (علیه‌السلام) و از امام حسن (علیهم السلام) بودند، (سلام‌الله‌علیها) نیز (علیه‌السلام) را از میان خیمه دادند، پس از حرم آل الله (علیهم السلام)، (سلام‌الله‌علیها) را برپا کردند و (علیه‌السلام) را زیر آن جای دادند و بعد با (سلام‌الله‌علیها) و آواره در صحرا را به زیر نیمه سوخته آوردند، واعظ‌زاده خراسانی چنین نقل می‌کردند و همچنین در کتاب بحرالمصائب نیز آمده است: نیمه شب (سلام‌الله‌علیها) متوجه شدند که به صورت زده بود و به خیمه نیم سوخته نزدیک میشد، وقتی آن به خیمه رسیدند، برداشته و (سلام‌الله‌علیها) دیدند که پدرشان (علیه‌السلام) است، (سلام‌الله‌علیها) کرده و عرضه داشتند: ببینید با (علیه‌السلام) چه کردند، (علیه‌السلام) فرمودند: زینب (سلام‌الله‌علیها)، من تا و مراقب شما هستم، کسی حق به دختران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) نخواهد داشت، همچنین در این شب، امام حسین (علیه‌السلام) در خولی ملعون قرار گرفت، پس از امام حسین (علیه‌السلام) خولی (لعنت‌الله‌علیه) رساندن امام حسین (علیه‌السلام) به ابن زیاد ملعون بود، عصر عاشورا امام حسین (علیه‌السلام) را در قرار داد و شب هنگام وارد شد، اینجا بود که امام حسین (علیه‌السلام) از این جسارت فرمودند، خولی‌خبیث به خود رفت و برای کردن امام حسین (علیه‌السلام) از شیعه خود امام حسین (علیه‌السلام) را به جای داد، نیمه‌های شب او متوجه از خانه شد، وقتی به رسید متوجه امام حسین (علیه‌السلام) و از شد و دید کنار آمده‌اند و نوحه سرایی می‌کنند، بزرگوار امام حسین (علیه‌السلام) را به گرفته و فرمودند: " ﻭﻟﺪی (علیه‌السلام) ﺃﻳﻬﺎ ﺍﻟﺸﻬﻴﺪ ﺃﻳﻬﺎ ﺍﻟﻤﻈﻠﻮﻡ ﻗﺘﻠﻮک ﻭ ﻣﺎ ﻋﺮﻓﻮک ﻭ ﻣﻦ ﺷﺮﺏ ﺍﻟﻤﺎﺀ ﻣﻨﻌﻮک" ای (علیه‌السلام) ای شهید ای مظلوم تو را کشتند و نشناختند و از آب منعت کردند، بقیه مطهر شهداء نیز توسط دیگر افراد از لشکر عمر بن سعد ملعون در همان شام عاشورا به منتقل شد. منابع: بحر‌ المصائب 💔💔💔
S.ali ‍ بیست و هشتم محرم شهادت حضرت خوله بنت الحسین (سلام‌الله‌علیها) 💔 هنگامی که کاروان اهل بیت (علیهم السلام) به شهر لبنان رسیدند، اهالی شهر استقبال کردند و شهر را آذین بسته و شادی کردند و (علیه‌السلام) آنان را فرمودند، اما بزرگ در این شهر واقع شد و آن یکی دیگر از امام حسین (علیه‌السلام) به نام (سلام‌الله‌علیها) بوده است، بنت الحسین (سلام‌الله‌علیها) بنابر مشهور در این شهر بر شدت رنج و مصائب و و بر اثر و بسیار به رسیدند، (علیه‌السلام) بر پیکر خواهرشان خوانده و آن حضرت را فرمودند، سپس (علیه‌السلام) برای مشخص بودن این شریف، در آن کاشتند که تا به امروز در این محل باقی مانده است، حضرت خوله بنت الحسین (سلام‌الله‌علیها) در لبنان مورد احترام زیاد و گسترده شیعیان و حتی غیر شیعیان این کشور بوده و و بسیاری دیده و نقل شده است، مهمترین آنها شدن از و اطراف این بانو بوده است که بوی مشک و عنبر از آن خون در حرم پخش میشد و تمامی رسانه‌ها آن را بازتاب کردند، همچنین نقل شده است که کاروان بعد از دیر راهب به قصری رسیدند که از برای عجوزه‌ای ملعونه بود که او را ام الحجامش (لعنت‌الله‌علیه) می‌خواندند، وقتی امام حسین (علیه‌السلام) را از جلوی قصر او گذر دادند آن خبیثه از بالای بام چنان را به امام حسین (علیه‌السلام) کرد که تازه از منور حضرت جاری شد، (سلام‌الله‌علیها) که تازه بر برادر آمده است، با به سر وصورت خود زدند و دو دست بلند نموده و کردند، فرمودند بار خدایا این قصر را با دنیا بسوزان قبل از آنکه به نار دچار شود، هنوز کلام حضرت تمام نشده بود که از قصر شعله‌ور شد چنان که همه فاصله گرفتند، ساعتی بعد وزید و اثری از قصر نمانده بود، هرگز در آنجا چنین عمارتی نبوده است، همچنین بحرالمصائب می‌نویسد در نزدیکی عسقلان طفلی از امام حسین (علیه‌السلام) شد که بنا به مشهور (سلام‌الله‌علیها) است، کاروان گشت و (سلام‌الله‌علیها) در این بیابان‌ها دوان دوان می‌گشتند، زجر خبیث نیز دنبال او رفته بود ناگهان دید بر روی گرم زمین افتاده و فریاد میزند ، نانجیب با به او نهیبی زد، بی‌اختیار فرار کرد و صدا میزد اگر می‌خواهی مرا پس مهلت بده یکبار دیگر را ببینم. منابع: ناسخ التواریخ حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) طراز المذهب ج ۱ ص ۳۵۲