🌿🌿🌿
✨رو به ششگوشهترین قبلهی عالم، هر روز . . .
✨بردن نام حسینابنعلی میچسبد؛
💠السلامعلیالحسین
💠وعلیعلیابنالحسین
💠وعلیاولادالحسین
💠وعلیاصحابالحسین
#روز_و_روزگارتون_حسینی ♥️
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
دعای عهد.mp3
21.59M
صوت قرائت دعایعهد
قرار صبحگاهی به وقت بهشتیها🦋
فقط هشت دقیقه وقت بذاریم🥀
#صبحتبهخیرامامجان ♥️
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
✒S.A:
سلام بانومهاجر . 🍃
این جمله بسیار دردناک بود: من چه گناهی کردم که دوستت دارم؟! 💔واقعا بشری چه گناهی داشت که دلش رو سپرد دست تو امیر خان؟! یاد این شعر افتادم :
دیوار کعبه را بشکن
ولی دل کسی را نشکن
چون که به را خلیل ساخت
ولی دل را خدای خلیل!
ما باید درس حجاب و دین را از بشری بیاموزیم!هرکسی که بود بعد از بعدش اومدن فکر این نمی کرد که با آرایش یا بی آرایش!ولی بشری همون اول به فکر حجابش بود که مبادا گناه کرده باشه!
تبارک الله به بشری و خانم مهاجر 👏🏻🍃
#تحلیل_بشری
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
آرزو:
سلام 🌷
تحلیلم اومد 😁
آدمیزاد و عشق و دل به هر کاری زدن
آدمست و سیب خوردن ،آدم است و اشتباه ( اونم چه اشتباهی 😕)
امیر گریه میکند : چه فایده موقع دعوا بایدخشمت رو کنترل میکردی که نکردی که حالا شاهد عوارضش نباشی (مثل خمپاره ای که بعد از ترکیدن ترکش هاش به همه جا پخش میشه )کمترین کار تو این موقعیت گریه کردنِ برا کسی که میدونه چه اشتباهی کرده اونم با این شوکی که دکتر بهش وارد کرد 😢 قدیما به بچه هاشون یاد میدادن مرد گریه نمیکنه درستش اینه که بگیم مرد گریه زنشو در نمیاره :امیر امشب هم گریه کرد صد در صد زنشم به گریه بندازه با این عملِ نابجا و شیطان پسندش
خودخواهی من کار دستمون داد :خودخواهی، لجبازی: یه کلمه نیست ،یه اشتباهِ ،اشتباهی ویران کننده که میتونه هر دونفر رو در رابطه به زمین بزنه و جایی برای بلند شدن نمونه لجبازی میتونه اونقدر قوی باشه که امیر یادش بره روزی عاشق بشری بوده و بهش می گفته نمیخواد ناراحتی شو ببینه اما حالا خود امیر عامل اصلی ناراحتی بشری شده (دیگه عینا تو پارت دیشب دیدیم )
مگه اون بار که بستری شد نگفتی که دیگه اذیتش نمیکنم تو حتی سر قول خودتم نموندی :بله باید امیر به اولویت زندگیش که بشری بود اهمیت میداد ولی نداد اولویت های بشری رو نادیده گرفت و بر اولویت های خودش پا فشاری کرد نتیجه رو هم که دیدیم 😏 غرور آقا امیر، مهم نیست که کدومتون غرور داشتید مهم اینه غرور باعث میشه هردوتون تاوان پس بدین ❗️
فکش از ناراحتی میلرزید :من پریشان تر از آنم که تو می پنداری
شده آیا ته یک شعر ترک برداری (اونم چه تَرَکی )امیر فعلا اشتباهشو پذیرفته پذیرش اشتباه یکی از دلایل محکم شدن بنیان خانوادست
ولی امیرِ دیگه میبینی دوباره سیب خورد و اشتباه کرد 😅با رمان پیش میریم ببینیم چی پیش میاد
#تحلیل_بشری
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
💠⚜💠
آقاجان!
سلام بر شما هنگامی که قنوت میگیری . . .
✨زیارتآلیاسین
💠 #اَلسَّلامُعَلَیکَیابَقیَّهاللهِالاَعظَم 🌤
💠 #اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج♥️
💠 اَینَالمُنتَقَم؟!
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
#سکنجبین 🍹
صبح، یعنی که تو باشی و عسل . . .
باقی روز،
همه تجربهها شیریناست؛
#صـبـحِتـونعــســل 🍯🌞
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
♥️🖊
افسون:
چگونه گذر کنم از دنیای عاشقی، دیگر حتی نمانده برایم قایقی، در این هوای دلگیر، کنارم قدم بزن، بیا بیا که روشن شده حقایقی.
عاشقی که برای معشوقش تب داشت، هذیان گوی شهر قصهها شده است.
عاشقی که مهتاب شبهای معشوق بود، چهره درهم کرده است.
شکستم، نشستم روی بوم خیالم، بُریدم، پریدم از سایبان آسمان، دلم را دیوانه کردم، از جدایی سرودم، شاخه گلی از باغچه چیدم، گل نمیدانست که پُر از دردم، خار زد به دستم، خودم دست کشیدم، همه گلها منتظر تو بودند که بیایی و بهار بیاوری، من از قصد پایم را پس کشیدم.
#دلنوشته
#ارسالی_کاربر_افسون
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
به وقت بهشت 🌱
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨ ⚜بِسمِاللهِالرَّحمَنِالرَّحیم⚜ #رمان_بشری #به_قلم_میممهاجر #برگ12
💠💠💠✨
💠💠✨
💠✨
⚜بِسمِاللهِالرَّحمَنِالرَّحیم⚜
#رمان_بشری
#به_قلم_میممهاجر
#برگ122
کپیحرام🚫
بشری دوست داشت بخوابد. وقتی بیدار میشود همهی این اتفاقها را در خواب دیده باشد. از بخت بدش از شدت درد خوابش هم نمیبرد.
با باز شدن در، سرش را چرخاند. امیر با چهرهای که ناراحتی ازش میبارید داخل آمد.
نگاه بشری برای یک لحظه توی نگاه امیر قفل شد.
سرش را برگرداند. به پنجره نگاه کرد.
امیر آهی کشید. به طرف تخت راه افتاد. صدای قدمهای سنگینش سکوت اتاق را میشکست.
روبهرو شدن با بشری توی این وضعیت سختترین کاری بود که تا الآن میخواست انجام بدهد.
کنار بشری که هنوز هم نگاهش به پنجره بود ایستاد. به جزء جزء صورت بشری نگاه کرد.
نمیدانست چه بگوید.
صورتش را با دستهایش پوشاند. نفسش را محکم بیرون داد. چند بار به ته ریشش دست کشید تا بالآخره توانست زبان باز کند.
_نیومدم بگم منو ببخشی. چون میدونم بلایی که ناخواسته به سرت آوردم بخشیدنی نیست.
بشری توی دلش گفت: ناخواسته!
خوبه. تو هر کاری دوست داری بکن بعد بگو ناخواسته بود.
یه باره منو بکش تا هم من راحت بشم، هم تو. بعد بیا سر قبرم بشین بگو ناخواسته بود.
_بشری!
بشری جواب امیر را نداد. امیر چانهی بشری را توی دستش گرفت. خواست به طرف خودش بچرخاند اما بشری صورتش را محکم نگه داشت. ذرهای صورتش را به طرف امیر مایل نکرد.
امیر مصرّانه چانهی بشری را به طرف خودش میکشید. بشری با تمام ضعف و ناتوانیاش دستش را بالا آورد دست امیر را پس زد.
چه دیکتاتوری هستی تو!
امیر از این عکسالعمل بشری جا خورد.
_بشری!؟
سرش را پایین برد. صورتش مقابل صورت بشری قرار گرفت. نفسش به صورت سرد بشری میخورد.
_نگام نمیکنی؟!
خشم وجود بشری را گرفته بود اما خودداری میکرد. در دل صلوات میفرستاد تا به خودش مسلط بماند.
به کی نگاه کنم؟ به کسی که پشیزی واسه من ارزش قائل نیست؟!
امیر نفس سنگینی کشید. انگار سنگینی این اتفاق روی سینهاش نشسته بود.
_خیلی خب. نگام نکن.
بعد صدای بم امیر که بشری همیشه برایش ضعف میکرد، خشدار شد.
_بهت حق میدم.
با شنیدن صدای غمگین امیر، دلش مچاله شد. هیچ وقت نخواسته بود امیر خرد بشود. همیشه در اوج احترام نگهاش داشته بود.
امّا حالا امیر به خاطر کاری که خودش کرده بود مستأصل کنارش ایستاده بود. نمیدانست چه بگوید یا چگونه حرفش را بزند.
امیر دست بشری را گرفت. پشت دستش را با انگشت شست خود نوازش کرد.
_میدونم ناراحتیت فقط واسه این اتفاق نیست. این چند وقت خیلی اذیت شدی.
چند لحظه مکث کرد.
_دنبال یه رابطهی عاشقانه نبودم ولی هیچوقت فکرم نمیکردم رابطهام با زنم این شکلی بشه!
حرفهایش هیچ دردی از بشری دوا نمیکرد.
بشری با بیحوصلگی مجبور به گوش دادن به حرفهایی شده بود که برایش ارزشی نداشت.
هر لحظه عصبیتر میشد.
تا کی میخواد حرف بزنه؟!
نفسش را کلافه بیرون داد. امیر هم متوجه شد که بشری حوصلهی شنیدن حرفهایش را ندارد.
_از من بدت میاد! آره؟
قفسهی سینهی بشری به خاطر نفسهای سنگینش بالا و پایین میشد. اشک توی چشمهایش حلقه که نه، یخ زده بود.
طاقت امیر با دیدن این وضعیت طاق شد. سر بشری را توی بغل گرفت. موهایش رو بوسید.
_تو چرا انقدر مظلومی!
✍🏻 #مٻــممـہاجـر
کپی یا انتشار به هر شکل #حرام است🚫
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯