eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.8هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
1 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠⚜💠 دنیاے ما یڪ ابراهیم مےخواهد ڪہ گلستـان شود... بیا! 💠 🌤 💠 ♥️ 💠 اَینَ‌المُنتَقَم؟! ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾🌱🌿🌤🐚🦋 🐚🦋🌤 صبح یعنی پرواز! قد کشیدن در باد چه کسی می‌گوید پشت این ثانیه‌ها تاریک است؟ گام اگر برداریم روشنی نزدیک است... 🖊سهراب سپهری ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
🥀🌿🥀🌿🥀🌿 آقا عجیب دلم گرفته برایتان🍂 چهارشنبه‌های‌رضویــــــــــــ♡ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
سلام دوستان لطفا برای شفای عاجل این کوچولوی عزیز ۷ حمد و امن‌ یجیب بخونید🌹
🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂 زخمی اگر بر قلب بنشیند 💔 تو، نه می‌توانی زخم را از قلبت وابکنی و نه می‌توانی قلبت را دور بیندازی. زخم، تکه‌ای از قلب توست. زخم اگر نباشد، قلبت هم نیست. زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیندازی. قلبت را چگونه دور می‌اندازی؟ زخم و قلبت یکی هستند. 🖊محمود دولت‌آبادی ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
🌴🌿 به تنها بی‌سران ایستاده: ای نخل! زوال دامنت را نگرفت زخم تو غرور کهنت را نگرفت هرچند بریدند سرت را اما... بی‌سر شدن ایستادنت را نگرفت 📚 از شرم برادرم 🖊میلاد عرفان‌پور ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
نفسی می‌گیرد و در سكوت فقط نگاهم می‌كند. چشمهایش خیس میشود. دستش را به سمت موهایم می‌برد. با انگشت‌ لمسشان می‌كند. یك قطره اشك روی گونه‌اش می‌چكد: - چه‌قدر آرزوی این لحظه رو داشتم. بهت زده پچ می‌زنم: - امیر! گرم می‌گوید: - جانِ امیر. - چی‌کار می‌كنی؟! او هم پچ می‌زند: - اومدم بدهیمو ازت بگیرم. خیلی به من بدهکاریا عشقم . خیلی خیلی زیاد. مگر اواخر پاییز نیست؟! هوا باید سرد باشد! پس چرا من حس می‌کنم دارم پخته می‌شوم؟! این سینه ستبر و این ‌امنیت شیرین برای من است؟! باورم نمی‌شود؟! جدی‌جدی من همسرِ امیر شده‌ام؟! بوسه‌ی روی گونه‌ام به من می‌فهماند که همه‌ چیز جدی و واقعی است. توی چشم‌هایم نگاه می‌کند و می‌گوید: - حتی تو خیالم هم به این دلنشینی نبودی! چشم‌ها را می‌بندم و سر روی سینه‌اش می‌گذارم و عطر تنش را عمیق نفس می‌کشم.... دنبال‌عاشقانه‌ای‌فوووول‌هیجانی‌هستی؟ 🍃🌸تا دیر نشده عضو شو🌸🍃 🍃🌸فرصت اخره🌸🍃
😍😋🤩 بهار دختری مقید و مذهبی، با عشق زیاد با رفیق برادرش به اسم علی ازدواج می کنه ولی قبل از به دنیا اومدن پسرش، علی فوت می کنه، و حالا و علی قدم پیش گذاشته برای خواستگاری از بهاری که از همسر اولش دل نمی‌کنه ... نزدیک راضی شدن بهار، ناگهان سر و کله ی پسری پیدا می شه که ... https://eitaa.com/joinchat/453312565Cad8008b0ac عاشقانه‌ای‌مذهبی♥️ ویژه مخاطبان دلبرااانه پسند😍🍃 😉😍
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم کپی‌حرام🚫 از مطب دکتر بیرون آمدند. حتماً هر دختر دیگری بود نگران مشکلی که برایش پیش آمده می‌شد. و زیبایی‌اش که دچار عیب شده بود. بشری اذیت می‌شد از این‌که نمی‌توانست درست حرف بزند اما درصد زیادی از حجم افکارش را طلاق از امیر پر می‌کرد. دکتر گفته بود باید یک مدت بگذرد. داروهایش را مصرف کند. تا کم‌کم بهبودی حاصل شود. بشری توی ماشین کنار مادرش نشست. کم‌حرف‌تر از همیشه روی صندلی کز کرد. باز هم یاسین آمده بود هوای بشری را داشته باشد. از آینه‌ی ماشین به خواهرش نگاه کرد. لبخند زد و بشری با پلک زدن جوابش داد. قرار بود فردای آن به سفر مشهد بروند. تصمیم را بر قرار حال بشری گذاشته بودند. به خانه که رسیدند باز مادر بود و دلسوزی‌های صادقانه‌اش. و باز هم دم‌نوش‌هایی که به شدت به اثربخشی‌ آن‌ها اعتقاد داشت.تجویز دکتر بود که باید مدتی غذاهای با طبع سرد نخورد و گرمی بیشتری استفاده کند. بشری بی‌حرف به اتاقش رفت. چند تکه وسیله برای خودش توی ساک جا داد. برای آرامش دلش قرآن نذر کرد. هر روز یک جزء با معنی و تفکر. وضو گرفت. سجاده‌ی ترمه‌ی سرمه‌ای و فیروزه‌ایش را پهن کرد. آن سجاده را چند سال پیش از یک خانم، توی صف نماز صحن پیامبر حرم امام رضا علیه‌السلام خرید. هر وعده که می‌خواست نماز بخواند، دلش تا حرم می‌رفت و برمی‌گشت. قرآنش را باز کرد. تا اذان ظهر وقت کافی برای خواندن یک جزء داشت. لحن غمگینش دل سنگ را آب می‌کرد. نم‌نم اشک‌ می‌ریخت. این جور گریه‌ها را همیشه دوست داشت. از جایش بلند شد. حوله‌ی سفیدش را از کیفش درآورد. بعد از شب‌های محرم، همان وقتی که امیر رفت، دیگر از این حوله استفاده نکرد. اشک‌هایش را با حوله گرفت. اشک‌هایی که برای مصائب ائمه یا زمان دلتنگی‌اش با خدا می‌ریخت را با این حوله خشک می‌کرد. دوباره نشست تا با تامل ترجمه‌ی جزء را بخواند. کمرش از یک‌جا نشستن خسته شد. قرآن را بست و مفاتیح را برداشت. کاغذ تاشده‌ی وسط مفاتیح را باز کرد. زیر آخرین خط آن نوشت: "دستمال حوله‌ی سفید را روی سینه‌ام‌ بگذارید. می‌خواهم اشک‌هایم را همراهم ببرم". بعد از نماز با روحیه‌ی بهتری پیش پدر و نادرش رفت. گویا آن سکته‌ی خفیف حالش را بهتر کرده بود. لبخند زد. لبش بیش‌تر از قبل به طرف چپ جمع شد. دل زهراسادات با دیدن این صحنه مچاله شد اما لبخند گرمی زد و دست گذاشت پشت بشری. هدایتش کرد که سر میز بنشیند. سیدرضا کنار بشری نشست. _بهتری گل بابا؟ بشری باز هم لبخند زد. این‌طور لبخند زدنش دل پدر و مادرش را کباب کرد. گفت: الحمدلله. عادت نداشت با اون وضعیت فکش غذا بجود. خیلی طول کشید تا توانست غذایش را بخورد. مدام جلوی دهانش دستمال می‌گرفت. سیدرضا لیوان ماءالشعیر را کنار پیش‌دستی بشری گذاشت. زهراسادات زود یک نی تو لیوان زد. بشری کمی از ماءالشعیر خورد. با نگاه از مادرش تشکر کرد. داشت فکر می‌کرد اگر لیوان را سرمی‌کشید حتماً یک افتضاح بارمی‌آورد. بلند شد تا ظرف‌ها را توی سینک بگذارد. زهراسادات مچ دست او را گرفت. _یه کم استراحت کن. سیدرضا عینکش را روی چشم‌هایش گذاشت. _بیا بابا. بیا با هم جدول حل کنیم. بشری توان ایستادن نداشت. حرف مادرش را گوش گرفت. کنار پدرش نشست. پنج دقیقه نشد گه به خاطر تاثیر داروها چرتش گرفت. خمیازه‌ کشید. سیدرضا پرسید: خوابت گرفت؟! بشری دست جلوی دهانش گذاشت. _آره بابا. بلند شد و موهایش را پشت سرش ریخت. _من ساکم‌ واسه فردا بستم. با این حرف برق شادی در چشم زن و مردی که داشتند لحظه به لحظه به پای این دختر آب می‌شدند، روشن شد. زهراسادات شکر خدایی گفت. .. .. آن شب برخلاف شب قبل دلش آرام بود. خودش هم نمی‌دانست توی وجودش دارد چه اتفاقی می‌افتد. دلش را به خدا سپرد. کجای دنیا دلگرمی از این بهتر و قرص‌تر وجود دارد؟ رضاً به رضائک گفت. به طرف حرم امام رضا علیه‌السلام سلام داد. بعد رو کرد به سمت کربلا. لب زد: ز قلب من تا کرب‌وبلایت به سوی تو صحن باصفایت زده یک پل سلطان خراسان که با امضاش من میام زیارت کربلایی که تا آن شب سعادت زیارتش را نداشت. توی این یک سال بارها از امام‌حسین طلب زیارت دونفره با امیر را کرده بود. آه کشید. اللهم الرزقنا زیاره قبر الحسین را گفت. سر روی بالش گذاشت. شب‌هایی که با حال خاص به آقا سلام می‌داد، سحرش تا چشم باز می‌کرد به یاد امام می‌افتاد. اولین ذکر آن‌ روزش می‌شد سلام به امام حسین علیه‌السلام. سلامی از دور. ✍🏻 کپی یا انتشار به هر شکل است🚫 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌿🌿 ✨رو به شش‌گوشه‌ترین قبله‌ی عالم، هر روز . . .بردن نام حسین‌ابن‌علی می‌چسبد؛ 💠السلام‌علی‌الحسین 💠و‌علی‌علی‌ابن‌الحسین 💠وعلی‌اولادالحسین 💠وعلی‌اصحاب‌الحسین ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
دعای عهد.mp3
21.59M
صوت قرائت دعای‌عهد قرار صبحگاهی به وقت بهشتی‌ها🦋 فقط هشت دقیقه وقت بذاریم🥀 ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
💠⚜💠 بیا... و این تب تردید را ز ما برگیر بکش به روی جهان دست عدل گستر را؛ 💠 🌤 💠 ♥️ 💠 اَینَ‌المُنتَقَم؟! ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
بهشت من تماشای حسین است . . . ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌿🌿 ✨رو به شش‌گوشه‌ترین قبله‌ی عالم، هر روز . . .بردن نام حسین‌ابن‌علی می‌چسبد؛ 💠السلام‌علی‌الحسین 💠و‌علی‌علی‌ابن‌الحسین 💠وعلی‌اولادالحسین 💠وعلی‌اصحاب‌الحسین ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
دعای عهد.mp3
21.59M
صوت قرائت دعای‌عهد قرار صبحگاهی به وقت بهشتی‌ها🦋 فقط هشت دقیقه وقت بذاریم🥀 ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
💠⚜💠 شیعه از هجر رخت جام بلا می‌نوشد خرّم آن سینه که در وصل شما می‌کوشد بار الها! همه‌ی عمر سلامت دارش کوثری را که از آن آب بقا می‌جوشد 💠 🌤 💠 ♥️ 💠 اَینَ‌المُنتَقَم؟! ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
صدای زنگ در که بلند شد نگاه آخر رو توی آینه به خودم کردم و راضی پشت در رفتم در رو باز کردم و کنتر رفتم تا بیاد داخل چند ثانیه با چشمهای باز خیره شد و بعد با عجله اومد داخل و در رو پشت سرش بست بدون اینکه به طرفم برگرده گفت: واسه همه همینجوری درو باز میکنی؟ برو لباس بپوش! خودم رو به نفهمیدن زدم: وا مگه چشه لباس خونه ست دیگه بعدم از چشمی دیدم که تویی! غرید: _مگه من با بقیه چه فرقی دارم؟ _وا خب محرمیم این اداها چیه؟ غرید: گفتم برو لباس درست و حسابی بپوش تا نرفتم... 😅 https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 🔥 رسید😍
با اینکه محرمن دختره هر کاری میکنه پسره بهش توجه نمیکنه تا اینکه...🙊 # متفاوت♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای عهد.mp3
21.59M
صوت قرائت دعای‌عهد قرار صبحگاهی به وقت بهشتی‌ها🦋 فقط هشت دقیقه وقت بذاریم🥀 ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
🌿🌿🌿 ✨رو به شش‌گوشه‌ترین قبله‌ی عالم، هر روز . . .بردن نام حسین‌ابن‌علی می‌چسبد؛ 💠السلام‌علی‌الحسین 💠و‌علی‌علی‌ابن‌الحسین 💠وعلی‌اولادالحسین 💠وعلی‌اصحاب‌الحسین ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
💠⚜💠 اگرچه زخم‌زبان شنیدم از مردم ولی هنوز به امر فرج یقین دارم؛ 💠 🌤 💠 ♥️ 💠 اَینَ‌المُنتَقَم؟! ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯