به وقت بهشت 🌱
لطفا شما زبان این خانم باشید... و حرفاتون رو با هشتگهای زیر برام بفرستید @Migrator #مادر #قدس #نام
این مادر حرف نمیزند
لب باز میکند اما مثل ماهی بی کلام باز و بسته میشود ... دست دراز میکند اما چیزی را نمیگیرد فقط میخواهد ک دستی دراز کرده باشد.. صدای نفسی می آید همچون آه ،نفسی سنگین ک میرود ولی ب سختی برمیگردد گویی دردی هست مثل شکستگی دنده مثل ...
صدای خرد شدن می آید صدای شکستن
یا دنده ها هستن ک با قیژ قیژ و سخت جابجا میشوند یا قلبیست ک چون یخ شکسته درجا لحظه ب لحظه بیشتر ترک میخورد
این عکس یخ زده است نه صدایی دارد ن حرکتی فقط گه گاه صدای قیژ. یا صدای شکستنی از گوشه ای می آید و ناله ای شبیه کودکی ک نفس ندارد....
#مادر
#قدس
#جلالیان
💠🪴💠
💠 اَلسَّلامُعَلَیکَیابَقیَّهاللهِالاَعظَم
💠 اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالفَرَج
💠 اَینَالمُنتَقَم؟!
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
کاربر علوی:
سلام به همه
طاعات و عبادات قبول
ممنونم بابت پارت جدید، خیلی به موقع بود.
خوبه که کنارههای ذهن نستوه داره مشخص میشه. حدس من در مورد وضعیت خانوادگی نستوه درست بود. و دقیقاً مادرش تفکرات امروز نستوه رو شکل داده. مادر نستوه دو بار به دخترش گفت ساکت باشه و حرف نزنه. در مسئله ازدواج پسرش و انتخاب عروس، حتی شوهرش و خود پسرش رو دخالت نداده. به نظر من رسید که قبلاً هم در مورد خودش و خانوادهاش همین بوده. یعنی زمان جوانی خود سودابه (مادر نستوه) تو مسائل مهم حتی مربوط به خودش اجازه اظهار نظر نداشته و حالا با همان روش، داره ادامه میده.
پدر خانواده خیلی راحت خلاف نظر همسرش حکم میکنه. دو طرف در حال سهمخواهی هستند. این اختلافات درست جلوی چشم نرگس و نستوه پیش اومده. حتی زن و شوهری لازم نمیبینند گوشهای دور از چشم بچهها حرفشان را یککاسه کنند. گاهی یک رفتار ساده به نظر ما خلق و خوی نسل بعدی ما را شکل میدهد.
#تحلیل
#الههی_نستوه
کاربر رضایی:
سلام ونور.
طاعات تون قبول.
سال نو مبارک.
بررژیم صهیونیستی لعنت.
خيلي خوب تفاوت معیارهای یک مادر برای عروس انتخاب کردن رو با معیارهای یه پسر برای انتخاب شریک زندگی بیان کردید. دست مریزاد.
آفرین به نستوه که تو رودربایستی نموند وحرف دلش زد، خصوصاً که اینقدر آمار طلاق بالا رفته، اما میتونست محترمانه تر با خانواده اش حرف بزنه.
#تحلیل
#الههی_نستوه
به وقت بهشت 🌱
لطفا شما زبان این خانم باشید... و حرفاتون رو با هشتگهای زیر برام بفرستید @Migrator #مادر #قدس #نام
به وقت بهشت 🌱
لطفا شما زبان این خانم باشید... و حرفاتون رو با هشتگهای زیر برام بفرستید @Migrator #مادر #قدس #نام
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
23.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( زنگِ انشا بود )
معلم: مجیدجان! بخون باباجان...
مجید: آقا اجازه! الان زنگ میخوره. میشه بعدش بخونیم؟
معلم: چیه مجید چرا انقدر حول شدی؟! نکنه ننوشتی؟
مجید:نه آقا! نوشتیم بخدا...
معلم:خب اگه نوشتی جون بکن بخون دیگه!
صداپیشگان: علی حاجیپور - محمد طاها و محمد علی عبدی - محمد حکمت - کامران شریفی - احسان فرامرزی
نویسنده: زهرا یعقوبی
کارگردان: علیرضا عبدی
پخش روزهای یک شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی
@radiomighat
من به عنوان یک زن، نمیگويم كه ميز آرايش نداشته باش، اما میگويم حداقل از ميز تحريرت بزرگتر نباشد!
نمیگويم لوازم آرايش نخر، اما میگويم حداقل كتاب هم بخر...
نمیگويم هر ماه رنگ موهايت را به روز نكن، اما يادت نرود دانش و سوادت را هم به روز كنی.
من نمیگويم كمدت پر از لباسهای رنگارنگ نباشد، اما میگويم كتابخانهات بزرگتر باشد.
نگذار هيچ ابزاری را مثل اسباببازیهای كودكی اطرافت بريزند تا سرت گرم شود و نفهمی در جهان چه میگذرد.
اصلاً هر كاری خواستی بكن اما انديشهات را نفروش....
برای خودت انديشه داشته باش.
🪴📚
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
باد این درخت گو نتکاند،
که مرغ دل
آنجا به آرزوی گلی آشیانه زد
✍🏻مهدی اخوانثالث
🦋🌤🍃 صبح به وقت بهشتیها به خیر
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطور سیدعلی داره کشتی عقل میسازه؟
چطوره داره در جهان یار تربیت میکنه...
شباهت داستان کشتی نوح با وضع فعلی انقلاب اسلامی ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا خیلی دوستون دارم❤️
🌿حاشیهای از دیدار امروز
پاسخ رهبر انقلاب به ابراز علاقهی یک دانشجو: خوش به حالتان که بنده را میبینید و دوست دارید، من شما را نمیبینم اما دوستتان دارم!
منتظر منتقم فاطمه(س):
سلام و ادب خانم خلیلی عزیز
خداقوت
طاعات و عباداتتون قبول
هر چند الهه نستوه هم خیلی قشنگه
ولی بشری برای من یه چیز دیگه بود
برای بار هفتمه که دارم میخونمش
ولی بازم دوست دارم ازش یاد بگیرم
بشری خیالیه،ولی من خیلی باهاش ارتباط برقرار کردم
بخشی از رشد فکری و اخلاقی من با کمک بشری جلو رفت
و مدیون شمام بخاطر قلم بسیار بسیار زیباتون
چقدر خوبه که از کانال پاکش نکردین و هر وقت دلم میگیره میخونمش
۲۰روز دیگه مونده به کنکور
التماس دعای زیاد
من تونستم تو عرصه قرانی و فرهنگی مقام کشوری و استانی کسب کنم
ولی از تهِ قلبم میخوام مثل بشری از لحاظ علمی هم مفید باشم واسه کشورم
خانم خلیلی شاید ندونید خوندن بشری چطور روحم رو جلا میده و حالم رو خوب میکنه
فقط خواستم بیام و یه دل سیر ازتون تشکر کنم بابت انتقال این حجم از احساس خوب
خیلی خیلی ممنونم
بشری بهم یاد داد یه دختر مسلمون چقدر باید صبور باشه
چقدر بی کینه باشه
و چقدر بزرگوار
من از بشری خیلی یاد گرفتم
فقط میتونم بگم خدا بچه هاتون رو براتون نگه داره
ان شاء الله همشون سرباز امام زمانمون باشن
و ان شاء الله نگاهِ مادرم حضرت زهرا پشت و پناهتون باشه
متشکرم💐💐💐💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠🪴💠
حیف نیست
بهار باشد
تو نباشی!
از بس غلتید
تختهسنگ سیزیف
به سنگریزه بدل شد.
فردا آمدنی است
حرفی در میان نیست
اما از کجا در ارابه او ما نیز بوده باشیم.
برخیز و بیا
برخیز و به جاده نگاه نکن
که همیشه خود را به تاریکی میزند
فهمیدهام هرکس چراغ جادهی خود باید بودهباشد.
زندگی!
چقدر سربهسرم میگذاری
خودی به نظر میرسی
با تو که قهر میکنم میفهمم که مرا نمیشناسی.
حیف نیست...
بهار، از سر اتفاق بغلتد در دستم
آن وقت
. . . تو نباشی!
✍🏻 شمس لنگرودی
💠 اَلسَّلامُعَلَیکَیابَقیَّهاللهِالاَعظَم
💠 اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالفَرَج
💠 اَینَالمُنتَقَم؟!
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
تکخوری ممنوع!
🪴عادت آقا مرتضی این بود که اگر در یک جمع یا مهمانی قرار میگرفت و خوردنی و یا شیرینی میآوردند، یکی که برمیداشت، نمیخورد! و به صاحبخانه میگفت: «میتونم یکی هم اضافه با خودم ببرم؟!» و برمیداشت. میگفت: «میبرم تا با خانواده بخورم.»
♥️میگفت: «آدم نباید اهل تکخـوری باشد! باید سعی کند که شیرینیهای زندگیاش را با خانوادهاش سهیم باشد. این امر در ایجاد اُلفت بین زن و شوهر خیلی مؤثر است.»
💠 از جمله چیزهای دیگری که در ایجاد اُلفت بین زن و شوهر مؤثر میدانست، برگزاری نماز جماعت خانوادگی بـود.
📕 از کتاب «همسفر خورشید» | مجموعه خاطرات و زندگينامه شهید سید مرتضی آوینی
✍ علی تاجدینی
۲۰فرودین
سالروز شهادت سید مرتضی آوینی
روز هنر انقلاب اسلامی
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخی رهبر انقلاب با دانشجویی که درخواست هدیههای متعدد داشت
... دبه درنیار😅😅
چقدر آقا زیبا میخنده💫
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
به وقت بهشت 🌱
شهید کاظم سالکی🌷 سالگرد شهادت💚 برای ما حمدی بخوان... ...که شما زندهای و ما مرده. 🪴
به بهانه سالگرد
بعد از تمام شدن مراسم، فرماندهی کاظم آمد و وصیت نامه اش را آورد.
سی و هفت سال پیش، 18 فروردین، توی عملیات کربلای هشت، کوچکترین برادرم که هیجده سال داشت، آسمانی شد. به عدد سن که نگاه کنی طولانی نیست. انگار کم زندگی کرده باشد. اما حتما شنیدید بعضیها عرض زندگیشان بیشتر از طول آن است. کاظم اینطوری بود. و ما بعد از شهادت کمکم فهمیدیم. با شنیدن روایت نمازشبهای مخفیانه و نمازخوان کردن هم کلاسیهایش. وسعت جهان او را شناختیم. او برای ما در خانه یک نوجوان خوشاخلاق و کار راهانداز بود. شلوغی خودش را داشت و دائم سر به سر من، خواهریکی یکدانهاش میگذاشت.
اما کاظمی که فرمانده و همرزمانش تعریف میکردند، از زمین تا آسمان با تصویر او در ذهن من فاصله داشت. من که هنوز بچه بودم، درکی از خوبیها و معنویتش نداشتم. مثلا آن زمان که زنِ داداش قاسم تعریف کرد، وقتی نیمه شب چراغ خاموش از طبقه بالا پایین آمده، او را در حال خواندن نماز شب دیده. یا شبهایی که ضبط صوت را میچسباند به گوشش و زیارت عاشورای حاج منصور را گوش میکرد. من که در دریای کودکی غرق بودم و خواب سنگین شبهایم دیر میشکست، اشکها، العفو گفتنها و مناجاتهایش را نشنیده بودم.
بعدها مادرگفت زمزمه قبل خوابش شعری بود که حاجی توی زیارت عاشورا می خوانده: « مادرم گفته غلامت باشم...خادم درگه مامت باشم...حسین جان»
وقتی وصیت نامهاش را خواندم، از نگاه والا و افق دید او حیرت کردم. لایه های درونی او که با تهجد و تقوا و دعا به دست آورده بود، چقدر از نفس دنیازده من دور بود. آسمانی فکر می کرد.
در این سالها هر چه از عمرم گذشته، آن یک خطی که پایان وصیت نامه فقط برای من نوشته بود، مرا هر چه بیشتر با عمق اندیشه او آشنا کرد. هر چه گذشت بیشتر دلتنگش شدم. بیشتر احساس مسئولیت کردم. بیشترانگیزه گرفتم برای حرکت، فعالیت و جهاد تبیین. این روزها اگر مینویسم، ادای دین میکنم به خون برادرم. برادرهایم. جوانانی که از دنیای خود گذشتند تا دنیای ما را آباد کنند.
در آخرین سطر از وصیت نامه خطاب به من نوشته بود:
خواهرم: سعی کن زینب زمان باشی...
همین قدر راحت پرچم صیانت از خونش را گذاشت گردن دختری ده ساله. و من سالهاست متعجبم از جملهاش. و سوال بی پاسخی که بارها از او پرسیده ام: چه در من دیدی که چنین بار سنگینی روی دوشم گذاشتی؟
به رسم آغاز تمام نامه ها و نوشتههایش می نویسم:
« یَا رَبِّ قَوِّ عَلیَ خِدمَتِکَ جَوارِحِی.»
#سالگرد_عروج
#عملیات_کربلای_هشت
#من_زینبم
#شهید_کاظم_نجارسالکی
https://eitaa.com/saleki56as
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚🌷
سید شهیدان اهل قلم شهید سیدمرتضی آوینی:
🌴ماموریت ما استقامت است.
قدم صدق، هرگز بر صراط نمیلرزد...
قدمی که نتیجهی ایمان است...
۲۰#فروردین
#سالگردشهیدآوینی
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
گلبانگ اذان بر پشتبامها🦋🌿
یکی از آداب ماه مبارک در سرخه این است که میگویند: همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان و فرارسیدن زمان افطار، مردم از کوچک و بزرگ، پیر و جوان، باسواد و بیسواد بر پشتبامهای منازل خود رفته و اذان میگفتند. مراسم بسیار باشکوهی بود و ناگهان در کل شهر صدای اذان میپیچید.
بعد از افطار، دوباره مردم از پیرمرد گرفته تا کودک چهار تا پنج ساله بر پشتبامها رفته و مناجات میکردند و در شبهای احیا نیز صدای مناجات از بام خانهها شنیده میشد.
در سحرهای ماه رمضان نیز از یک ساعت قبل، مردم بر پشتبامها رفته و اگر مناجات کردن را بلد بودند، مناجات میکردند؛ وگرنه یک سطل و یک چوب برمیداشتند و با چوب بر سطل میزدند تا همه از خواب بیدار شوند و کسی برای سحر خواب نماند. بعد از آن، سحری میخوردند و دوباره برای اذان گفتن بر سر پشتبامها میرفتند.
در سحرهای ماه رمضان، مردم سرخه یک بوق (شیپور) داشتند و بر پشتبامها میرفتند و بوق میزدند و مناجات میکردند تا همه از خواب بیدار شوند و کسی برای سحر خواب نماند.
زمانی که برق نبود، نور خانهها از فانوسهای نفتی و چراغ گردسوز بود و مردم اگر میدیدند که خانهای تاریک است و نوری روشن نیست، به پشت در آن خانه میرفتند و در میزدند تا اهالی خانه را بیدار کنند.
اگر ماه رمضان در فصل تابستان و هوا خیلی گرم بود، مردم بر پشتبامها افطار میکردند و سحری میخوردند.
رسم باشکوه قاشقزنی 🌾
در این رسم قدیمی، مردم به پشت در خانه یکدیگر میرفتند و قاشق میزند و صاحبخانه چیزی خوردنی برای آنها میآورد.
وی میگوید: این کار را خانوادههایی که مریض داشتند یا خودشان مریض بودند، انجام میدادند. آنها کاسه و قاشق برمیداشتند و پشت در یکی از خانهها میرفتند و کاسه و قاشق میزدند و بعد کسی که در خانه بود، میدانست این صدا برای چه چیزی است و برای آن فرد خوردنی میآورد.
هر کس مریض بود یا بیمار داشت، باید پشت در هشت یا هفت خانه میرفت و کاسه و قاشق را به هم میزد و چیزی میگرفت و آن خوردنی را به مریض میدادند و او میخورد و خوب میشد.
مردمی «یا علی»گویان🌹🍃
در بیست و هفتم ماه رمضان، مردم «یا علی» میگفتند و به پشت در خانههای مردم میرفتند و نان میگرفتند و آن را تا روز عید قربان نگه میداشتند.
در روز عید قربان، یک تکه گوشت میگرفتند و آن را بار میگذاشتند و تا ظهر روزه میگرفتند؛ چون روزه در روز عید قربان حرام است و ظهر، افطار نیمروزی خود را با آن نان و آبگوشت باز میکردند. این کار را مردم برای اینکه سلامتی و تندرستی داشته باشند، انجام میدادند.
آینه به دست روی پشتبامها🪞
در روز آخر ماه مبارک رمضان، شماری از مردم از کوچک و بزرگ آینه در دست میگرفتند و بر پشتبامها میرفتند تا ماه را ببینند. آنها با این کار میخواستند بفهمند آخر ماه شده است یا نه.
در این بین، بعضی هم میگفتند ماه را در آینه دیدهایم و روی کاغذ نقشه میکشیدند.
آن زمان، ماه رمضانها باصفا بود و برای هر روز آن، مراسم و برنامهای داشتیم و دائم صدای اذان و مناجات را از پشتبامها میشنیدیم؛ اما اکنون با بلند شدن صدای اذان، مردم اعتراض میکنند و میگویند مریض داریم یا خواب هستیم؛ چرا صدای اذان آنقدر بلند است؟!
آن زمان، سحرها و افطارها لذتبخش و شیرین بود؛ اما حالا فقط از خواب بلند میشویم و سحری میخوریم و بعد در موقع افطار، افطاری میکنیم تا روز بعد برسد. صفا و صمیمیتهای آن دوران دیگر نیست.
خیلی وقتها پیش میآمد که در روز عید فطر تا نزدیک ظهر روزه میگرفتیم و پدرها وقتی از مسجد بازمیگشت، میگفتند عید شده و روحانی مسجد بر سر منبر چیزی خورده و گفته عید شده و بلند شوید و برای ناهار چیزی آماده کنید تا بخوریم. ما همه میگفتیم حیف است و ما تا الآن روزه داشتیم و پدر میگفت: امروز روزه حرام است و نباید روزه بگیرید.
«عذرا حسنان»، بانوی سرخهای با اشاره به اینکه مردم آن زمان روزه خوردن را بد میدانستند، گفت: آن زمان، دستگاههای کشاورزی و ماشینآلات نبود و کشاورزان در چله تابستان برای درو کردن زمینهای خود با زبان روزه بر سر زمین میرفتند و وقتی کارشان تمام میشد و برمیگشتند، همه مردها داخل حوض آب میپریدند تا خنک شوند.
وی گفت: مردم وقتی به خانه برمیگشتند، به زیرزمین خانههای خود میرفتند و، چون در آن زمان خانهها از کاهگل بود، آنجا بسیار خنک بود؛ آنجا را جارو میکردند و تا افطار همانجا میخوابیدند.
این بانوی سرخهای افزود: آن زمان، مردم روزهخواری را خیلی بد میدانستند و کسی اجازه روزهخواری نداشت. همه بچههای خود را برای سحر از خواب بیدار میکردند تا سحری بخورند و روزه بگیرند. بچهها خیلی خوشحال بودند که میتوانستند روزه بگیرند.
ادهم میگوید: اگر بچهها خیلی کوچک بودند، تا ظهر روزه میگرفتند، چیزی میخوردند و بعد تا افطار دوباره روزه میگرفتند. حتماً همه خانوادهها برای نماز صبح فرزندان خود را از خواب بیدار میکردند تا نماز صبح را بخوانند، ولی الآن اینطور نیست!
بههرحال، جایجای ایران اسلامیمان مشحون از آداب و رسومی است که در مناسبتهای مختلف اجرا میشود و امروز بخش قابلتوجهی از این رسوم به دست فراموشی سپرده شده است.
همه ما اینک باید به آداب و رسوم کهن خود پایبند باشیم و نگذاریم این سنتهای زیبا به فراموشی سپرده شود.
گدای کوی توام، عید فطر نزدیک است
به جای فطریه یک کربلا بده آقا...
عید فطر پیشاپیش مبارک 🪴🌷
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
به وقت بهشت 🌱
گدای کوی توام، عید فطر نزدیک است به جای فطریه یک کربلا بده آقا... عید فطر پیشاپیش مبارک 🪴🌷 ╭━━⊰
فِطر ما بر دوش صاحبخانهای افتادهاست
کز نگاهش یک جهان جیره مواجب میخورند...