#امت_اسلام #زبان_مشترک
سه زن در موکب هستند که نه فارسی صحبت میکنند نه انگلیسی و نه عربی، هر چه میگوییم متوجه نمیشوند و هر چه میگویند متوجه نمیشویم، حتی در بیان اینکه بپرسیم اهل کجا هستند هم عاجزیم،
القصه به صد تلاش و اشاره و توضیح و تفصیل متوجه میشوند و میگویند پاکیستان... و برای چندمین بار احساس میکنم که پشتو سختترین زبان عالم است.
کمکم یاد میگیریم با زبان اشاره حرفهایی بزنیم و کمکم میفهمیم مفاهیمی در عالم هستند که به اشتراک گذاشتن آنها نیازمند زبان مشترک نیست که نیازمند دوستداشتنهای شبیه به هم است.
مثل "ایمام حسین"، مثل "ابلفضل"، مثل "مشهدالرضا"، مثل "آمِن" بعد از دعا،
بعد زن با انگشتان دستش میشمارد:
"اِران، پاکیستان، عراق، یامِن، پالسطین" و بعد انگشتان دو دستش را در هم فرو میکند که یعنی برادرند، یا دوستند، یا متحد و یا هر چیز دیگری که بتواند معنای اشاره او را داشته باشد.
بعد میگوید #قاسیم_سلیمانی_شهید و میزند روی قلبش، آن دو زن دیگر هم این کار را عاشقانه تکرار میکنند.
یک عکس از حاج قاسم همراهمان است، به زن که میدهم، میبوسد چندبار و روی قلبش میگذارد، آن دوتای دیگر هم میخواهند، دو پیکسل از عکس حاجی با کمک بقیه جور میشود و به آنها میدهیم، همانجا میبوسند و زیارت میکنند و روی لباسشان میچسبانند.
حالا دیگر ما زبان هم را میفهمیم،
ما مشترکاتی داریم که در قلب ماست و همین برای احساس هموطن بودن و امت بودن کفایت میکند.
✍ ف. حاجی وثوق
(مشایه - عمود ۴٨٣)
@ghalamzann