eitaa logo
به وقت شیدایی💕
134 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
18 فایل
به وقت شیدایی💕 ✨⏱💕 زمانی برای فروگذاردن تمام تعلقات دنیایی ورهایی از آنچه بالِ جان را برای پرواز به فضای عشق الهی بسته. اینجا به اوج آسمانی که شهدا سیر کرده اند،سفرکن🕊.... 💫✨ @inmania_thim 💕 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
33.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"معجزه و کرامت امام رضا ع در شفای کودک مریض" ارزش دیدن را داره👌 خدایا به آبروی آقا امام رضا(ع) و امام جواد(ع) همه بیماران را شفا بده الهی آمین ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍃🍃 جالبه بخونید👌 تفکر دلفینی چیست؟ دلفین ها نوعی از حیوانات دریایی هستند. این پستان‌داران آبزی باهوش،دارای روحیه همکاری هستند ودر ارتباطات خود شیوه برنده–برنده را برگزیده‌اند. دلفین هیچ کمبودی ندارد ومی خواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند. اگر یک دلفین زخمی شود، ۴ دلفین دیگر او را همراهی می کنند ، تا خود را به گروه برساند. در همین راستا پژوهشگران تعداد ۹۵ کوسه و ۵ دلفین را به مدت یک هفته در استخر بزرگ رها کرده و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند. کوسه‌ها به یکدیگر حمله کردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آنها نابود شدند، سپس به دلفین‌ها حمله‌ور شدند. دلفین‌ها فقط می‌خواستند با آنها بازی کنند ولی کوسه‌ها بی‌وقفه به آنها حمله می‌کردند. سرانجام دلفین‌ها به آرامی کوسه‌ها را محاصره کرده و هنگامی که یکی از کوسه‌ها حمله می‌کرد آنها به ستون فقرات پشت یا دنده‌هایش می‌کوبیدند و آنها را می‌شکستند. به این ترتیب کوسه‌ها یکی پس از دیگری کشته می‌شدند. پس از یک هفته ۹۵ کوسه مرده و ۵ دلفین زنده در حالی که با هم زندگی می‌کردند در استخر دیده شدند. در دنیای کوسه‌ای، برای برنده‌شدن؛ دیگران یا باید بمیرند و یا ببازند. اما در دنیای دلفینی، انعطاف وجود دارد و سر شار از تشخیص‌های پربار است. نتیجه‌ گیری: دنیای زیباتری داشتیم اگر که ما انسان‌ها نیز دارای چنین تفکر زیبایی می‌بودیم؛ تفکر دلفینی یعنی اینکه: ۱- غیر از خود به دیگران هم بیاندیشیم؛ ۲- با دیگران در زمان بروز مشکلات همزاد پنداری کنیم؛ ۳- از خوشحالی دیگران شاد شویم؛ ۴- و از ناراحتی و درد دیگران ما هم احساس درد کنیم؛ ۵- با دیگران همدلی و همراهی کنیم؛ ۶- دست در دست هم و برای موفقیت هم تلاش کنیم. ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاامام رضا(ع) 🌺🍃 آقا دلم تنگه برات؛ قربونه اون صحن و سرات.. یه بنده خدایی میگفت پسرم یک دوستی داشت خیلی پسر عاااالیی بود.. پدر اون بچه راننده کامیون بود.. من همیشه حسرت خوبی اون بچه رو میخوردم که چرا بچه من به اون خوبی نیست.. میگفت متوسل شدم به امام رضا بهم بگه چرا بچه اون راننده کامیون از پسر من بهتره🤔 میگفت یک شب تو خواب مشرف شدم محضر حضرت رضا ، حضرت بهم فرمود این راننده کامیون هرموقع میخواد بره سرویس شهرستان، خروجی مشهد از ماشین میاد پایین میگه آقا من نیستم بالای سر زن و بچم ..تربیت بچه هام سپردم دست شما.. و ما تربیت بچه هاش عهده گرفتیم.. و اما تو به علم و معلومات خودت مغروری میگی من بچه ام درست تربیتش میکنم این حاصل تربیت توست و اون بچه حاصل نگاه و عنایت و تربیت ما.. 👈🏽بچه هاتون بسپرید دست اهلبیت.. 👈🏽بچه هاتون بیمه اهلبیت کنید.. 👈🏽بچه هاتون مجالس اهلبیت و حرم اهلبیت ببرید ┄┅┅❅🟤🌼🟢🌸 توسل را جدی بگیرید 🔴🌺🟣❅┅┅┄                ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸ڪفارہ_گناهان_روز 💮 از عبدالڪریم بن عتبة ڪـہ از امام صادق (ع) شنیدم می‏فرمود: هر ڪـہ پیش از برآمدن خورشید و هم پیش از 🍇 غروب خورشید دہ بار بگوید: 🌿🍥لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلى ‏كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ 🍥🌿 (نیست شایستـہ پرستشے جز خدا، یگانـہ است، شریڪ ندارد، از آن اوست ملڪ و از آن اوست سپاس، زندہ ڪند و بمیراند، و بمیراند و زندہ ڪند و اوست زنده‏اے ڪـہ نمی‏میرد، بـہ دست اوست هر خیر و اوست بر هر چیز توانا)، 💞 ڪفارہ گناهان آن روزش گردد 🌀 همچنین امام صادق (ع) بـہ نقل از رسول خدا (ص) فرمود: هرڪس نماز بامداد گزارد و پیش از آنڪـہ دو زانو را از زمین بردارد، دہ بار ذڪر فوق را بگوید، و در مغرب هم چنان عمل ڪند، هیچ بنده‏اے خداے عز و جل را بـہ ڪردارے بهتر از ڪردار او برخورد نڪند، مگر ڪسے ڪـہ بـہ مانند او عمل ڪند 📚 اصول ڪافی، ج 6، ص ۱۵۷ ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🌿تنها معشوق تو خداست اگه این و درک ڪنی همیشه آروم و شادی ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 😍به به چه کار قشنگی ساخته آقای آهنگران😍 😭حاج قاسم دلش اینجاست بیا تا برویم ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 اینو ده‌بار باید دید و زار زد از این‌خنده‌های گریه‌دار... 👈 پدر برای دختربچه‌ش، بهش گفته این یه‌بازیه و هر وقت صدای بمب شنیدی باید بخندی!😭 💡 ۷۵ ساله که وضع اینه و خونه‌شون اشغال شده!😔 ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👓 نمی‌دونم چه سری تو این شعر کوتاه هست که هرجا می‌شنوی انگار الان تو حرم خوشبوی امام‌الرئوف هستی!... ❗️ ای صفای قلب زارم هر چه دارم از تو دارم! رو به حرم رضوی برحسب ادب دست برسینه می گذاریم و می خوانیم.به تو از دور سلام🤚 قرار ساعت ۲۰ سلام بر اقا امام رضا علیه السلام به نذر ظهور💗 ‌ ‌ 💚 صلوات خاصه امام رضا «ع» 💚 🌷 اللهم 🌷 🌷 صل علیٰ 🌷 🌷عليِ بْنِ موسَی 🌷 🌷الرِضَا المرتضیٰ الاِمام🌷ِ 🌷 التَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ 🌷 🌷 عَلی مَنْ فَوقِ الاَرض 🌷 🌷ومَن تَحتَ الثَّريٰ 🌷 🌷 الصِّديقِ 🌷 🌷الشهید🌷 🌷صَلاةً 🌷 🌷كَثيرةً تامَّةً 🌷 🌷 زاكيةً مُتَواصِلةً 🌷 🌷 مُتَواتِرَة ًمُتَرادِفة 🌷 🌷 كَأَفْضَل ماصَلَّيْتَ عَلى🌷 🌷 أَحَدٍ مِن اَوْليائِك. 🌷 🌷صلوات الله علیک🌷 🌷و علی آبائك🌷 🌷وأوﻻدك🌷 ❤️اول نیت کن بعد به آقا سلام بده، مطمئنا آقا جواب سلامت را میده❤️ ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
41.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱دعا برای ظـــــهورش چه لذتــی دارد غلام درگه مهـــــدی چه عزتـــی دارد... 🌱بمان همیشه منتظر و بی قرار دیدارش که انتظـار ظــــهورش چه قیمتی دارد..‌. 🌸 العجل‌مولای_غریبم 🍃🌺 قرارهرشب 🌺🍃 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین ۞اللّهُمَّ اغفِر لِیَ الذُّنوبَ الَّتی تَحبِسُ الدُّعا۞ تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🔺برای خشنودی قلب نازنین آقا امام زمان(عج)بخوان دعای فرج که اثر دارد، مطمئن باشید قبل از تمام شدن دعاتون امام زمان(عج) برات دعا کرده. ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام شب بخیر عزیزان برای پیروزی مسلمانان فلسطینی دعا کنید، پیروزی قدس شریف و نابودی اسرائیل خبیث یعنی نابودی آمریکا و هم نوعانش دوستان، صلوات بفرستید قرآن بخونید، سوره های فتح و حشر و سوره فیل و دعای جوشن صغیر که خیلی سفارش شده برای نابودی دشمن
💜اسم رمان : پلاڪ_پنـــــہان 💚نام نویسنده: بانو فاطمہ امیرےزاده 💛ژانر: مذهبی،عاشقانه،پلیسی سلام، وقت بخیر عزیزان لطفا هر روز بعداز نمازهامون برای همه افرادی که دارن به کشورمون خدمت میکنند، مخصوصا آنهایی که از جان و مال و خانواده و زندگیشون می‌زنند تا ایران عزیز در امنیت کامل بسر ببرد دعا کنیم.
به وقت شیدایی💕
💗پلاک پنهان💗 قسمت۱۰۶ ــ من میتونستم بدون اینکه باتو ازدواج کنم مراقبت باشم مثل روزای قبل،اما خودم ن
💗پلاک پنهان💗 قسمت ۱۰۷ ــ سمانه این پاکتای رشته رو بیار برام سمانه سریع پاکت های رشته را برداشت و کنار دیگ بزرگ آش گذاشت. امروز عزیز همه را برای شام دعوت کرده بود،همه به جز کمیل و محمد آمده بودند،عزیز و سمانه مشغول پخت آش بودند،بقیه خانم ها در آشپزخانه مشغول بودند. ـــ سمانه کمیل کی میاد؟ سمانه در حالی که رشته ها را می ریخت گفت: ــ نمیدونم عزیز حتما الان پیداش میشه ــ بهش یه زنگ بزن،به زهره هم بگو به شوهرش زنگ بزنه زود بیان سمانه دیگ را هم زد و چشمی گفت. گوشی اش را برداشت و شماره کمیل را گرفت،بعد از چند بوق آزاد صدای مردانه ی کمیل در گوشش پیچید. ــ جانم ــ سلام کمیل،خداقوت،کجایی ــ ممنون خانومی،سرکارم ــ کی میای؟ سرو صدای زینب و طاها  بالا گرفت و سمانه درست نمی توانست صدای کمیل را بشنود،روبه بچه ها تشر زد: ــ آروم بگیرید ببینم کمیل چی میگه ــ هستی خانومی؟ ــ جانم،اره هستم بچه ها شلوغ بازی میکردن صداتو نمیشنیدم،نگفتی کی میای ــ کارم تموم شد میام ــ کی مثلا؟ ــ یه ساعت دیگه ــ دایی محمد پیشته؟ ــ نه ــ خب باشه پس منتظرتیم ،زود بیا ــ چشم خانومی ،کاری نداری ــ نه عزیزم،خداحافظ ــ خداحافظ سمانه چشم غره ای به زینب و طاها رفت و به طرف عزیز رفت،آرش با دیگ های کوچک به سمت سمانه امد ــ آجی،اینارو عمه سمیه داد بدم بهت سمانه به کمکش رفت و دیگ ها رو از او گرفت و روی تخت گذاشت. ــ چی هستن؟ ــ این پیاز اونا هم کشک و نعناع ــ ممنون با صدای عزیز هردو از جایشان بلند شدند 🍁نویسنده: فاطمه امیری🍁
به وقت شیدایی💕
💗پلاک پنهان💗 قسمت ۱۰۷ ــ سمانه این پاکتای رشته رو بیار برام سمانه سریع پاکت های رشته را برداشت و ک
💗پلاک پنهان💗 قسمت ۱۰۸ ــ  بچه ها بیاید هم بزنید،ان شاء الله حاجت روا بشید آرش شروع کرد به هم زدن و آرام زیر لب زمزمه می کرد،عزیز با شوخی گفت: ــ چیه مادر زن میخوای اینجور خالصانه داری با خدا حرف میزنی سمانه خندید و گفت: ــ عزیز کی بهش زن میده،تازه ترم اول دانشگاشه ها آرش کنار کشید و با خنده گفت: ــ اگه کسی هم  بخواد به من زن بده تو نمیزاری که ــ چیه خبریه ارش؟ بگو خودم به زندایی میگم آرش صدایش را زنانه کرد و روی صورتش زد و گفت: ــ واه خاک به سرم لو رفتم صدای خنده هر سه در حیاط پیچید،زهره خانم سینی به دست به حیاط امد و مهربانانه گفت: ــ ان شاء الله خیر باشه،صدای خنده هاتون تا آشپزخونه میومد تا سمانه میخواست لب باز کند،آرش به او چشم غره ای رفت و گفت: ــ حرف زدی میگم کمیل طلاقت بده ذهن سمانه به آن روز سفر کرد که وقتی این حرف را به کمیل زده بود،ناخوداگاه لبخندی زد و گفت: ــ تو جرات داری اینو به کمیل بگو ،اگه زنده موندی در خدمتیم *** یک ساعت گذشته بود،محمد آمد و اما کمیل پیدایش نشده بود،سمانه گوشی را کلافه کنار گذاشت و مشغول تزئین کاسه های آش شد. ــ جواب نداد؟ ــ نه عزیز جواب نداد ــ الان میاد مادر سمانه لبخندی زد و با نگرانی به کارش ادامه داد،آنقدر غرق کشک و نعناع بود که از اطرافش غافل بود ،با صدای فریاد آرش به خودش آمد،با دیدن کمیل که گوش آرش را  پیچانده بود ،نفس راحتی کشید. ـــ ای کمیل ول کن گوشمو کندیش کمیل لبخند زد و گفت: ــ برا چی از زن من عکس میگرفتی،با چه اجازه ای؟ ــ بابا دختر عمه امه ،ول کن ،سمانه یه چیز بهش بگو سمانه کاسه تزئین شده را در سینی گذاشت و از جایش بلند شد: ــ کمیل ولش کن ،گوششو کندی کمیل به چشمان سمانه نگاهی انداخت و لبخندی زد: ــ چشم خانومی دستش را برداشت ،آرش گوشش را مالید و گفت: ــ ای ای کمیل از کی زن ذلیل شدی؟ ــ نگا کنید خودش داره شروع میکنه تا کمیل میخواست به طرفش خیز بردار ،آرش تسلیم گفت: ــ باشه بابا،شوخی بود ــ بیاید بچه ها آش سرد شد کمیل و سمانه کنار هم روی سفره نشستند،کمیل کاسه آش را بو کشید و گفت: ــ کی پخته؟ آرش با دهان پر گفت: ــ عزیز و آجی سمانه ــ نه مادر من کاری نکردم،همه کارها رو سمانه انجام داد کمیل چشمکی به سمانه زد و گفت: ــ پس آشش خوردن داره 🍁فاطمه امیری زاده🍁
به وقت شیدایی💕
💗پلاک پنهان💗 قسمت ۱۰۸ ــ  بچه ها بیاید هم بزنید،ان شاء الله حاجت روا بشید آرش شروع کرد به هم زدن و
💗پلاک پنهان 💗 قسمت ۱۰۹ همه دور هم جمع شده بودند و در هوا خنک چایی می نوشیدند،کمیل مشغول صحبت با محمد و محسن بود،سمانه با بچه ها کنار حوض نشسته بود،و به حرف هایشان گوش می داد،کمیل که نگاه خیره آرش را بر روی سمانه دید،رد نگاهش را گرفت با دیدن سمانه که با لبخند مشغول بچه ها بود،لبخند بر لبانش رنگ گرفت،اما صدای بلند تیراندازی لبخند را از لبان همه پاڪ کرد. صدای جیغ طاها و زینب  و همهمه بلند شد،سمانه  ناخوداگاه نگاهش به دنبال کمیل بود، صدای محمود آقا بلند شد: ــ همتون برید تو ،صدا نزدیکه حتما سرکوچه تیراندازی شده عزیز زیر لب ذکر میگفت وهمراه بقیه به طرف ساختمان می رفت،محسن و یاسین بعد از اینکه بچه ها را داخل بردند همراه محمدو آقا محمود  به خیابان رفتند،کمیل کفش هایش را پوشید و سریع به طرف در حیاط رفت که سمانه سریع دستانش را گرفت،کمیل از سردی دستان سمانه شوکه شد. برگشت و دستانش سمانه را محکم در دست گرفت. ــ کمیل کجا داری میری ? ــ آروم باش سمانه،میرم ببینم چی شده برمیگردم سمانه به بازویش چنگ زد و گفت: ــ نه توروخدا،کمیل نرو جان من نرو با صدای دوباره ی  تیراندازی،کمیل سریع مادرش را صدا کرد و روبه سمانه گفت: ــ سمانه صدا تیراندازی نزدیکه ،زود برو داخل،تا برنگشتم از اونجابیرون نمیای فهمیدی؟ سمیه خانم  سریع به سمتشان آمد و نگران به هردو نگاه کرد: ــ جانم مادر ــ مامان سمانه رو ببر داخل سمیه خانم بازوی سمانه را گرفت و گفت: ــ بیا بریم عزیزم،رنگ صورتت پریده بیا بریم تو ــ نه خاله نمیام،کمیل نرو بخدا دلم شور میزنه حس میکنم یه اتفاق بدی قرار بیفته توروخدا نرو کمیل بوسه ای بر سرش نشاند و گفت: ــ صلوات بفرست،چیزی نیست خانمی و بدون اینکه فرصت اعتراضی به سمانه بدهد سریع به طرف در حیاط رفت. سمیه خانم  با چشمان اشکی ونگران عروسش را در بغل گرفت و زمزمه کرد : ــ آروم بگیر عزیزم،برمیگرده چیزی نیست یه چندتا تیر هوایی بوده حتما ،الان همشون برمیگردن. *** همه ی خانم ها در پذیرایی نشسته بودند،نگران بودند اما لبخند میزدند و با هم حرف میزدند تا نگرانیشان را فراموش کنند، اما مگر می شد؟ صدای زنگ خانه پشت سرهم به صدا درآمد،همه وحشت زده نگاهشان به سمت در چرخید😳 🍁نویسنده: فاطمه امیری🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ؟؟ خدا تو اون قلبیه که تو سینت می تپه🧡 اگر فرصت داری یعنی حضور داره ... ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙🌙🌙 🤲برایت دعا میکنم : 🍂هر آنجا که در زندگیت تیرگی است نور قرار گیرد ، 🍂هر آنجا که غم است شادی قرار گیرد ، 🍂هر آنجا که اضطراب است آرامش قرار گیرد ، 🍂هر آنجا که درد است شفا قرار گیرد . "شبتـــون در پنـــاه امـــن خـــدا" ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اعمال قبل خواب😍 شبتون پر نور🌜 ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕