eitaa logo
به وقت شیدایی💕
128 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
18 فایل
به وقت شیدایی💕 ✨⏱💕 زمانی برای فروگذاردن تمام تعلقات دنیایی ورهایی از آنچه بالِ جان را برای پرواز به فضای عشق الهی بسته. اینجا به اوج آسمانی که شهدا سیر کرده اند،سفرکن🕊.... 💫✨ @inmania_thim 💕 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوان یمنی vs ناو آمریکایی ناو آمریکایی مجهز به انواع سامانه های پیشرفته موشکی و راداری اما جوان یمنی... @khabar_dar_shahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به وقت شیدایی💕
. 🌹🌹 بسم الله الرحمن الرحیم ✅ کتاب #خداحافظ_سالار خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسرِ سرلشکر شهید #حاج
. 🌹🌹 بسم الله الرحمن الرحیم ✅ کتاب خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسرِ سرلشکر شهید قسمت پنجاه و یکم ابوحاتم که گوشش پر بود از صدای تیر و انفجار با لهجه‌ای عربی این آیه را خواند : «یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللهِ بِأفْوَاهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ. » (آیه ۸ سوره صف) حسین انگار که نتیجۀ فتح الفتوح بزرگی را دیده باشد ، نگاهی افتخارآمیز به ابوحاتم انداخت ، لبخندی از سر رضایت زد و گفت : «احسنت! احسنت.» و درحالی که همان لبخند روی لبش مانده بود ، سر چرخاند رو به جاده و طوری که کاملاً معلوم بود از عمق جانش می‌گوید گفت : «الحمدالله.» از توی آینه داشتم چهرۀ جذابش را که با آن لبخند جذاب‌تر هم شده بود نگاه می‌کردم ، هنوز کلام کوتاهش تمام نشده بود که دیدم قطره اشکی از گوشۀ چشم چپش سر خورد روی محاسن سپیدش. حسین از توی همان آینه نگاهی به من انداخت و تعجبم را از این حالش فهمید ، گفت : ما که کاری از دستمون برنمی‌آد اما فکر می‌کنم خدا بیچارگی ما رو دیده و نظر لطفش داره کار رو درست می‌کنه. حالا با وجود بسیجی‌هایی مثل ابوحاتم ، حرم به دست مسلحین نمی‌افته و برندۀ این معرکه ما هستیم! ناهار را توی یک بازار قدیمی و آرام دیگر که فاصلۀ زیادی با حرم حضرت رقیه نداشت ، خوردیم. آنجا هم مانند بازار کنار حرم ، آثاری از جنگ دیده نمی‌شد ... ادامه دارد ... اللهم عجل لولیک الفرج التماس دعای شهادت
. 🌹🌹 بسم الله الرحمن الرحیم ✅ کتاب خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسرِ سرلشکر شهید قسمت پنجاه و دوم ناهار را توی یک بازار قدیمی و آرام دیگر که فاصلۀ زیادی با حرم حضرت رقیه نداشت ، خوردیم. آنجا هم مانند بازار کنار حرم ، آثاری از جنگ دیده نمی‌شد. تنها فرق عمده‌ای که به چشم می‌خورد ، مردمانی بودند که در بازار رفت وآمد داشتند. سارا با غمی که دلیلش خیلی برایم روشن نبود ، از حسین پرسید: «اسم این بازار چیه؟» حسین هم پاسخ داد: «الحمیدیه.» سارا آهی کشید و جمله‌ای گفت که دلیل آه کشیدنش را روشن می‌کرد : «کاش حرم حضرت زینب هم کنار این بازار بود!» حسین بلافاصله انگار که جواب را از آستینش درآورده باشد ، گفت : «اگر می‌شد که خوب بود اما ظاهراً نمی‌شه! اینجا بازار شامه ، بازار شام هم که اسمش با خودشه!» مکث کوتاهی کرد و با حالت کسی که کشف بزرگی کرده باشد ، گل از گلش شکفت و ادامه داد : «البته یه راه داره!» حسابی درگیر بحث شده بودم و منتظر بودم که حرفش را ادامه بدهد تا بفهمم که چه راهی وجود دارد اما دیگر چیزی نگفت. کنجکاوی‌ام ناخودآگاه اجازۀ سکوت را به من نداد و گفتم : «چی؟ اون راه چیه؟» نگاهی به من و بچه‌ها انداخت ، طوری که هر سه‌مان از نگاه عجیبش فهمیدیم روی صحبتش کاملاً با ماست و دلش می‌خواهد با جان و دل به صحبتش گوش بدهیم ، احتمالاً برای همین هم صبر کرد تا من از او بخواهم تا آن راه را به ما نشان بدهد ... ادامه دارد ... اللهم عجل لولیک الفرج التماس دعای شهادت
. 🌹🌹 بسم الله الرحمن الرحیم ✅ کتاب خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسرِ سرلشکر شهید قسمت پنجاه و سوم حسین وقتی از توجه ما مطمئن شد گفت : «تنها راهش کاریه شبیه کار حضرت زینب! ایشون اون روز کوفه و کاخ یزید رو متحول کرد و امروز هم ما باید شام رو متحول کنیم! سوریه مملکت هفتاد و دو ملته ، مسیحی داره ، یهودی داره ، سنی داره ، شیعه داره ، دوروزی و علوی هم داره. ما باید حقانیت اسلام و مظلومیت حضرت زینب رو به همۀ دنیا برسونیم! لحظه‌ای مبهوت نگاهش کردم اما برای اینکه کسی از احوالاتم با خبر نشود سرم را پایین انداختم. این چندمین باری بود که حسین، امروز ذهنم را می‌خواند و نپرسیده پاسخ سؤالاتم را می‌داد. قبل از این هربار به نحوی سعی می‌کردم تا این آگاهی را بر چیزی مثل فراست و تجربه یا درک پدرانه و همسرانۀ او حمل کنم اما این بار دیگر قابل توجیه نبود. او چگونه فهمیده بود سؤالی را که بعد از زیارت خانم و آن اتفاقات داخل حرم ، ذهنم را پرکرده بود؟! بعد از خوردن غذا ، به سمت سفارت ایران که در نزدیکی بازار بود حرکت کردیم. به سفارت که رسیدیم ، حسین گفت : از اینجا باید برم دنبال کاری ، شمام با ابوحاتم برید به سمت بیروت. اونجا هماهنگی های لازم با دوستان سفارت برای اسکان شما انجام شده ... ادامه دارد ... اللهم عجل لولیک الفرج التماس دعای شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت‌ هدف‌ نیـســت... هدف‌ اینه کـه‌ عَلَم اسلام‌ رو‌ بــه اسم‌ امـٰام‌ زمان‌ «عج»‌ بالا‌ ببریــد حالا‌ اگـه‌ وسط‌ این‌ راه شهـید شـدید فدای سرِ اسلـٰام! ...🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
DoaOmmeDavoud-1403[01].mp3
6.02M
شکسته است دلم (مناجات با خدا)