eitaa logo
به وقت شیدایی💕
134 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
18 فایل
به وقت شیدایی💕 ✨⏱💕 زمانی برای فروگذاردن تمام تعلقات دنیایی ورهایی از آنچه بالِ جان را برای پرواز به فضای عشق الهی بسته. اینجا به اوج آسمانی که شهدا سیر کرده اند،سفرکن🕊.... 💫✨ @inmania_thim 💕 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⬅️ آیا می‌دانید كه تسبیحاتی‌ داریم بنام تسبیحات امیرالمؤمنین علیه‌السلام كه دارای‌ فضیلت بسیار است؟ ◽️⇦ کیفیت این تسبیحات: ↫◄ بعد از هر نماز 1⃣ ده مرتبه «سبحان الله» 2⃣ ده مرتبه «الحمدلله» 3⃣ ده مرتبه «الله اكبر» 4⃣ ده مرتبه «لا اله الا الله» ◽️⇦ فضیلت این تسبیحات: امیرالمؤمنین علیه السلام به براء بن عازب فرمودند: آیا كاری‌ به تو یاد دهم كه چون آن را انجام دهی‌ از اولیای‌ خدا خواهی‌ بود؟ عرض کرد: بله حضرت تسبیحات فوق را به او آموزش دادند و سپس فرمودند: هر كس این تسبیحات را بعد از هر نماز بخواند خدا هزار بلای‌ دنیوی‌ را از او دور می‌كند كه آسانترین آن بازگشت از دین است و در آخرت برای او هزار منزلگاه آماده می‌كند كه یكی از آن منزل‌ها مجاورت رسول خدا صلی الله علیه و آله است ↲مستدرک الوسائل، جلد۵، صفحه ۸۲ ↲بحارالانوار، جلد۸۳، صفحه ۳۴                
🌾 امام على عليه‌السلام به هر كس (توفيق) توبه داده شود، از قبول آن محروم نمى‌شود و به هر كس (توفيق) استغفار عطا گردد، از آمرزش محروم نمى‌ماند. 🌟 📚 بحار الأنوار، ج۶٩، ص۴١٠، ح١٢۴ # ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز نذر کن لبخند بزنی ...💚    ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌ ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
بخند تا دنیا به روت بخنده😂😂😃😄 ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
💢💢💢 💢💢 💢 ️💠 پند و موعظه 💠قرآن: ️🔸خداوند متعال در آیه‌ی 66 سوره‌ی بقره می‌فرماید: «ما این کیفر را درس عبرتی برای مردم آن زمان و نسل‌های بعدازآن و پند و اندرزی برای پرهیزگاران قرار دادیم.» 💠حدیث: 🔸 امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «اندرزها، زداینده‌ی چرک از جان‌ها و جلا دهنده‌ی دل‌ها هستند.» (1) 💠داستان: 🔻 من شعوانه ام 🔸 شعوانه نام زنی بود که آوازی خوش داشت و در بصره، در مجلس فسق و فجور شرکت می‌کرد و ثروتی از این راه بر هم زده و کنیزکانی خریداری کرده بود. روزی از خانه‌ای صدایی شنید؛ کنیزش را گفت: «برو درون آن خانه و ببین چه خبر است؟» کنیز رفت و برنگشت. کنیز دوّم و سوّم را فرستاد و بازنگشتند، پس خودش درون خانه رفت. دید واعظی درباره‌ی آیات جهنّم صحبت می‌کند. 🔸 کلام واعظ در او اثر کرد، سپس سؤال کرد: «می‌توانم توبه کنم؟» واعظ گفت: «اگر به‌قدر گناه شعوانه هم باشد، خدا قبول می‌کند.» 🔸گفت: «خود شعوانه هستم» پس از مجلس وعظ بیرون آمد و کنیزکان را آزاد نمود. آن‌چنان لاغر و ضعیف شد و کارش به‌جایی رسید که عابدان در مجلس او حاضر می‌شدند و از وعظ او می‌گریستند و خودش آن‌قدر گریه می‌کرد که ترس کوری چشم را برای او داشتند، ولی او در جواب می‌گفت: «کوری دنیا بهتر از کوری قیامت است.» (2) منابع : (1): غررالحکم، ج 2، ص 546 (2): هزار و یک حکایت قرآنی، ص 261 📓 ✍استادسیدعلی اکبرصداقت ره ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیبایی میتونه خطرناک هم باشه...😳 ببینید خودتون به این نتیجه میرسید 😉😢 ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
@ahadis14masuom 💠🔹امام رضا علیه‌السلام⇩ 《تبلیغ غدیر واجب استکسی که عید غدیر را گرامی بدارد خداوند خطاهای کوچک و بزرگ او را می‌بخشد و اگر از دنیا برود در زمره شهداء خواهد بود ↲اقبال الاعمال، ۱/۴۶۴ ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
🌺 🌺 🔰فراز《۲۲》 💠 ✅ ‍‍‍...ألا و قد أدَّيتُ ، ألا و قَد بَلَّغتُ ، ألا و قَد أسمَعتُ ، ألا و قَد أوضَحتُ ، ألا و إنَّ اللّهَ عَزّوجلّ قالَ و أنا قُلتُ عَنِ اللّهِ عَزّوجلَّ ، ألا إنَّهُ لا "أميرَالمُؤمِنينَ" غَيرَ أخي هذا ، ألا لاتَحِلُّ إمرَةُ المؤمِنينَ بَعدي لِأحَدٍ غَيرُهُ …. 🔹… هشدار که من وظیفهء خود را ادا کردم ؛ وظیفه ام را ابلاغ کردم و به گوش شما رساندم ؛ هشدار که روشن نمودم ؛ بدانید که این سخن خدا بود و من از سوے او سخن گفتم ؛ هان بدانید ! هرگز به جز این برادرم کسے نباید "امیرالمؤمنین" خوانده شود ؛ هشدار که پس از من امارت مؤمنان بر کسے جز او روا نباشد.… ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم یک مداحی ناب👌 ایام، مربوط به امیرالمؤمنین است خیلی قشنگه👌 حتما ببینید😍 ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
35.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دسته جمعی به نیت استجابت دعاهامون ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
: 📜 شهید محمد هادی ذوالفقاری ♦️ سعی کنید سکوت شما بیشتر از حرف زدن باشد. هر حرفی را که می خواهید بزنید؛ فکر کنید که آیا هست یا نه؟ هیچ وقت بی دلیل حرف نزنید ! ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠@yazeynb💠 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃 رسول اللّه صلي الله عليه و آله : مَن كانَ يُؤمِنُ بِاللّه ِ وَاليَومِ الآخِرِ ، فَلا يَدَع أن يَقرَأَ في دُبُرِ الفَريضَةِ بِ «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد» ؛ فَإِنَّهُ مَن قَرَأَها جُمِعَ لَهُ خَيرُ الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وغُفِرَ لَهُ ولِوالِدَيهِ وما وَلَدا . پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : كسى كه به خدا و آخرت ايمان دارد ، نبايد خواندن «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را در تعقيب نماز واجب ، ترك كند؛ زيرا هركس آن سوره را بخواند ، به خير دنيا و آخرت دست مى يابد، و خودش و پدر و مادرش و فرزندانش آمرزيده مى شوند. 📘 اصول الكافي : ج 2 ص 622 ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱دعا برای ظـــــهورش چه لذتــی دارد غلام درگه مهـــــدی چه عزتـــی دارد... 🌱بمان همیشه منتظر و بی قرار دیدارش که انتظـار ظــــهورش چه قیمتی دارد..‌. 🌸 العجل‌مولای_غریبم 🍃🌺🍃 قرارهرشب 🍃🌺🍃 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین ۞اللّهُمَّ اغفِر لِیَ الذُّنوبَ الَّتی تَحبِسُ الدُّعا۞ تعجیل در فرج مولایمان صلوات ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😌با دیدن این ویدیو و عمل به فرمایش امام رضا علیه السلام، لباس‌های جدیدتان را با برکت کنید 👕عید غدیر نزدیکه و یکی از آداب این روز بزرگ پوشیدن لباس نو هست ⚜️ | حجت الاسلام رفیعی ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این‌پرچم‌شیعه‌است‌که‌برقله‌دُنیاست هرکس‌زعلی‌'ع'دم‌بزندهموطن‌ماست... ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
🌹🌹🌹🌹 چنـٰان‌زندگی‌کن‌ ؛ ڪہ‌ڪسانی‌که‌تورامی‌شنـٰاسند وخدارانمی‌شناسند، به‌واسطہ‌آشنـٰایی‌باتو با‌خداآشنـٰاشوند ‌...! _شہید‌مصطفی‌چمـران 🌹🌹🌹🌹 ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوتایی پشت.jpg
4.42M
فایل های بالا به صورت چینش شده دو نمونه در یک برگه شهر به تو افتخار میکنه🌹🌹🌹
دوتایی رو.jpg
2.73M
فایل های بالا به صورت چینش شده دو نمونه در یک برگه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به وقت شیدایی💕
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_دو شب ها بخاطر امتحان هام تا صبح بیدار میموندم.پلک هام ازشدت خستگی سنگین بود ولی
نگام به محمد افتاد که سرش و پایین گرفته بود . فهمیدم که داره خودش و کنترل میکنه که نخنده. با انگشتش رو ابرو هاش دست میکشید و شونه هاش از خنده تکون میخورد _بخند،راحت باش انگار منتظر این جمله بود.‌ صدای خنده هامون بلند شد. یادم افتاد لباسم و عوض نکردم. جعبه رو هم روی میزم گذاشتم از کمد لباسام یه شومیز چهار خونه رنگی رنگی برداشتم. شلوار لوله تفنگی سفیدم و هم گرفتم و رفتم تو اتاق مامان و لباسام و عوض کردم‌. موهام و شونه کردم و بالای سرم بستم ؛با این حال بلندیش تا پایین کمرم می رسید. چون همه عطر و ادکلنام تو اتاق خودم بود با یکی از ادکلن های مامان دوش گرفتم و به اتاق خودم برگشتم. محمد روی تختم نشسته بود وبالشتم و تو بغلش گرفته بود. با دیدنم خندید و گفت:بوی شامپو میده! به حرفش خندیدم و کنارش نشستم. داشت نگام میکرد که گفتم :وایی محمد نمیدونی امروز چقدر بدبختی کشیدم! +چرا؟ سعی کردم اتفاق های امروز و به خاطر بیارم و قسمت هایی که به علیرضا رسولی ربط داشت و نگم.شروع کردم به تعریف کردن : یه جلسه غیبت کرده بودم واسه همین به مژگان گفتم جزوه اش و بده بنویسم.مژگانم بهم نگفته بود از همون جزوه امتحان داریم.امروز رفتم سر کلاس،همه آماده بودن واسه امتحان جز من.جواب چندتا سوال و با اطلاعات قبلی که داشتم نوشتم.یه سوال و شک داشتم هرچقدر که به این مژگان بی معرفت گفتم بهم تقلب بده نداد... (البته به جاش علیرضا جواب اون سوال و بهم رسوند ) با لحن مهربونی گفت :فاطمه جان تقلب نکن هیچ وقت،حتی اگه نمرش برات خیلی مهم باشه هم نباید تقلب کنی.هر کی تو امتحاناش تقلب کنه و از تقلب مدرکی به دست بیاره و از این مدرک پولی به دست بیاره،اون پول حرامه .مگه شما نمیخوای خانوم دکتر شی؟اینهمه درس خوندی نصف راهت و رفتی مطمئن باش اگه تو یک امتحان که ازش اطلاعی نداشتی نمره کمی بگیری زیاد تاثیری نمیزاره. با لبخند به چشماش زل زدم و گفتم :بله بله چشم از جام بلند شدم و لپ تاب وخاموش کردم .داشتم کتاب هام و جمع میکردم که محمد هم بلند شد و روبه روی آینه ی میزم ایستاد. به شونه ی روی میز نگاه کرد و گفت: میتونم بردارم؟ _بله همونطور که موها و محاسنش و شونه میزد گفت:راستی مامان چیکارت داشت؟ با یادآوری چهره ی مامان دوباره خندیدم و گفتم نمیدونم. +بریم پیششون،تنهان _الاناست که بابام بیاد شونه رو سر جاش گذاشت که دوباره گوشیش زنگ خورد. رفتم پایین تو آشپزخونه. نگاهم و از مامانم گرفتم و ظرف هارو روی میز چیدم یهو زد زیر خنده.برگشتم طرفش و با تعجب پرسیدم : چرا میخندی ؟ خندش بیشتر شد و گفت :هیچی دخترکم اخم کردم و گفتم :مامان +چیه خب؟ _چرا میخندی؟من خجالت میکشم اذیتم نکن دیگه! با این حرفم شدت خندش بیشتر شد و گفت :ببخش عزیزم .دست خودم نیست .یاد خودم و پدرت افتادم خندم گرفت .حالا چرا سرخ شدی؟ با حرص گفتم :مامان میخواست چیزی بگه که محمد اومد گفت : کمک نمیخواین ؟ با ورودش به آشپزخونه مامان خنده اش و خورد .صورتش از خنده قرمز شده بود .گفت :نه پسرم. فاطمه هست. نگاهم و ازشون گرفتم و خودم و به چیدن میز مشغول کردم. ظرف ها رو که چیدم. گوجه و خیار و کاهو رو از یخچال برداشتم که سالاد درست کنم.همون زمان صدای باز و بسته شدن در اومد و مامان گفت: بابات اومد. از آشپزخونه بیرون رفت. محمد هم یخورده ایستاد و بعد از آشپزخونه بیرون رفت. دلم میخواست برخورد پدرم و باهاش ببینم.پشت سرش رفتم بیرون.مامان کت بابا رو آویزون کرد و به آشپزخونه برگشت. محمد رفت سمت بابا و با خوشرویی سلام کرد. بابا با دیدنش بر خلاف تصورم خیلی گرم لبخند زد و جوابش و داد. بعد هم بغلش کرد و گفت:چطوری؟نبودی دلتنگت شدیم. از شدت تعجب چشم هام چهارتا شد. برگشتم آشپزخونه و به درست کردن سالاد مشغول شدم. مامان: فاطمه جان برای بابا و آقا محمد چای ببر. سالاد و من درست میکنم. تو دو تا فنجون چای ریختم و با یه ظرف شکلات و قند براشون بردم. سلام کردم که بابا گفت:سلام دخترم،خوبی؟ _قربونتون برم،خسته نباشین. فنجون ها رو از سینی برداشتم و روی میز جلوشون گذاشتم محمد:دست شما درد نکنه لبخند زدم و دوباره برگشتم. ده دقیقه بعد ناهار آماده شده بود. مامان رفت و صداشون زد. تو دیس برنج پر کردم و روی میز گذاشتم. بابا و محمد با خنده اومدن و روی صندلی ها نشستن. تو سکوت ناهارمون و خوردیم. بابا تشکر کرد و از صندلی بلند شد و رفت.چند دقیقه بعد محمدم تشکر کرد که مامان گفت:نوش جونت پسرم برگشت سمت من و با لبخندگفت: دست شماهم درد نکنه _نوش جان از آشپزخونه بیرون رفت. یهو مامانم گفت: الهی قربونش برم،چقدر ماهه این پسر! _مامان؟تو تا حالا اینجوری قربون صدقه ی من رفتی؟ مامان خندید و گفت:فاطمه شاید باورت نشه ولی اصلا فکر نمیکنم که محمد دومادمه،حس می کنم پسر خودمه. اصلا از همون اولین باری که دیدمش مهرش به دلم افتاد. ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕