eitaa logo
به وقت شیدایی💕
119 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.8هزار ویدیو
20 فایل
به وقت شیدایی💕 ✨⏱💕 زمانی برای فروگذاردن تمام تعلقات دنیایی ورهایی از آنچه بالِ جان را برای پرواز به فضای عشق الهی بسته. اینجا به اوج آسمانی که شهدا سیر کرده اند،سفرکن🕊.... 💫✨ @inmania_thim 💕 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🕊رمان جذاب و تلنگری 🕊قسمت ۳ و ۴ 🍀راوی زینب☘ صداے آقایی: _خانم عطایی فرد به سمت صدا برگشتم _داااااادااااااش داداش: _جان دلم.....هیس آبرومونو بردی _وای داداش کی اومدی کی رسیدی؟باورم نمیشه صحیح و سالم پیشمی _زینبم آروم باش از مامان اجازتو گرفتم ناهار باهم باشیم _آخجووووون هوووراا وارد رستوران شدیم.... _آبجی چی میل داری؟ _اوووم... چلوکباب... عه داداش گوشیته.... کیه؟؟ _یه خانم خیلی مهربون که چند ماهه دیگه باهاش آشنا میشی برم جوابشو بدم بیام یعنی داداشم داره قاطی مرغا میشه؟داشتم به فکر میکردم بابام تحمیلی وپاسداره. من و توسکا هم قبل نه سالگی خیلی باهم صمیمی بودیم اما با بزرگ شدنمون دیوار بزرگی بینمون بود چون توسکا برخلاف مامان و باباش مذهبی نبود داداشم بزرگتر که شد به انتخاب خودش پاسدار شدالان دوساله که حضرت زینب .س. هست. _زیاد فکر نکن ازت انیشتن درنمیاد _عه داداش!!! داداش:والا _خب بگو ببینم.. کی عروس ما میشه؟ چندسالشه؟خوشگله؟ داداش زد به دماغمو گفت: _بچه من کی گفتم عروس!؟؟این خانم قراره حواسش به شما باشه..حالا هم غذاتو بخور کم از من حرف بکش بعد از اعزام من میاد خودش میگه بهت _مگه بازم میری؟کی؟ داداش:بله... 25روز دیگه بعدازخوردن ناهار رفتیم خونه تا وارد خونه شدیم مامان: _چشم ودلت روشن زینب خانم _وووووییی مامان... خیلی کیف داد.راستی یکی از شاگردات معلم دینی ماست مامان:عه... فامیلش چیه؟ _ملیحه قمری مامان: _"ای جانم...خیلی دختر خوب و مهربونیه زینب! یه دختر داره اسم اونم زینبه.. میاردش حوزه بچه ها براش ضعف میکنن _خداحفظش کنه حسین: _زینب جان برو بخواب درستم بخون شب بریم شهربازی _چشمم 🍀راوے؛توسڪا🍀 وقتی از مدرسه خارج شدیم دیدم زینب و داداشش باهم رفتن داداشش خیلی خوشگله حیف که پاسداره منم رفتم خونه تا ۷:۳۰ شب خوابیدم بعدم پاشدم یه مانتوکتی سیاه و شلوار دم پا و روسری ساتن مشکی پوشیدم . خداروشکر وقتی رسیدم فک زدنای آخوندا و این پاسدارا تموم شده بود شام خوردیم و برگشتیم خونه وقتی رسیدیم بابا گفت : _فردا برای دوروز میرن بندر انزلی برای خرید زمین. _آخجووووون.. این دوروز خونه کویته.. فردا زنگ بزنم آتوسا وبچه ها بیان... 🕊ادامه دارد.... 🕊 نویسنده؛ بانو مینودری