eitaa logo
به وقت شیدایی💕
129 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
18 فایل
به وقت شیدایی💕 ✨⏱💕 زمانی برای فروگذاردن تمام تعلقات دنیایی ورهایی از آنچه بالِ جان را برای پرواز به فضای عشق الهی بسته. اینجا به اوج آسمانی که شهدا سیر کرده اند،سفرکن🕊.... 💫✨ @inmania_thim 💕 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
مشاهده در ایتا
دانلود
┈┈•••♡🦋♡•••┈┈ 💙 💙 صبح زود بیدار شدم زود که البته ده صبح! هیچکدوم خونه نبودن وارد آشپزخونه شدم و چای دم گذاشتم چای دم کشید ولی خبری ازشون نشد چون احتمال میدادم کتایون رفته باشه دنبال ژانت و خیلی هم گرسنه بودم چند تا نیمرو انداختم و نشستم حدسم درست بود و بالاخره باهم پیداشون شد با کلی خرید! دستای هر دوشون پر از کیسه های خوراکی بود کتایون با خنده کیسه ها رو جلوی درگاه آشپزخونه چید و گفت: تنها تنها؟! مثل قحطی زده ها لقمه رو فرو دادم و گفتم: سلام خب چه میدونستم کی میاید داشتم میمردم از گرسنگی! با هم بودید؟ اینا چیه چه خبره قراره مهمونی بدید؟! ژانت هم وسایل رو گذاشت کف آشپزخونه و جواب سلامم رو داد بعد کتایون جواب داد: _نه ژانت که رفته بود کلیسا منم رفتم همون اطراف خرید کردم برگشتنی رفتم دنبالش اشاره کردم به میز: _بفرمایید بسم الله... خرید واسه چی؟ پالتوش رو روی چوب رختی انداخت و نشست پشت میز: اینهمه من مهمون شمام یکمم شما مهمون من باشید نگاهی به انبوه کیسه ها کردم: یکمت چقدر زیاده این آذوقه ی دو ماه ماست! _خب گفتم این ملاقات ها به درازا کشیده هی دغدغه شام و اینا رو نداشته باشید کلی کنسرو گرفتم بده مگه! گفتم: نه خیلی هم زحمت کشیدی ممنون و دوباره مشغول خوردن شدم!... * بعد از خوردن صبحانه و جا به جا کردن خریدها برگشتیم سر بحثمون... ✍🏻 نویسنده: شین الف 🦋انتشار تنها با ذکر اسم نویسنده آزاد🦋