به وقت شیدایی💕
❤️زندگی عاشقانه ی مذهبی❤️ #شهید_امین_کریمی #به_روایت_همسر #قسمت_بیست_و_چهارم #خانمم_را_تنها_نمی_گ
❤️زندگی عاشقانه ی مذهبی❤️
#شهید_امین_کریمی
#به_روایت_همسر
#قسمت_بیست_و_پنجم
#باشنیدن_نام_سوریه_ازحال_رفتم
انگار داشتیم کَل کَل میکردیم!
نمیدانم غَرَضَش از این حرفها چه بود. وسط حرفها، انگار که بخواهد از فرصت استفاده کند گفت : راستی زهرا احتمالاً گوشیام آنتن هم نمیدهد!؟
صدایم شکل فریاد گرفته بود.
داد زدم : آنتن هم نمیدهد! تو واقعاً ۱۵ روز میخواهی بروی و تلفن همراهت آنتن هم نمیدهد؟
گفت : آره، اما خودم با تو تماس میگیرم نگران نباش...
دلم شور میزد.
گفتم : امین انگار یک جای کار میلنگد.جان زهرا کجا میخواهی بروی؟
گفت : اگر من الآن حرفی به تو بزنم خب نمیگذاری بروم. همش ناراحتی میکنی.
دلم ریخت...
گفتم : امین، سوریه میروی؟ میدانستم مدتی است مشغول آموزش نظامی است.
گفت : ناراحت نشویها، بله!
کاملاً یادم است که بیهوش شدم.
شاید بیش از نیم ساعت.
امین با آب قند بالای سرم ایستاده بود.
تا به هوش آمدم ،
گفت : بهتر شدی؟
تا کلمه ی سوریه یادم آمد، دوباره حالم بد شد.
گفتم :امین داری میروی؟ واقعاً بدون رضایت من میروی؟
گفت : زهرا نمی توانم به تو دروغ بگویم. بیا تو هم مرا با رضایت از زیر قرآن رد کن...
حس التماس داشتم ،
گفتم : امین تو میدانی من چقدر به تو وابستهام. تو میدانی نفسم به نفس تو بند است...
گفت : آره میدانم.
گفتم : پس چرا برای رفتن اصرار میکنی؟؟
ادامه_دارد...
🔹کپی بدون لینک کانال اشکال شرعی دارد ❌
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
❤️زندگی عاشقانه ی مذهبی❤️
#شهید_امین_کریمی
#به_روایت_همسر
#قسمت_بیست_و_ششم
#چرا_باید_راضی_می_شدم؟
صدایش آرامتر شده بود، انگار که بخواهد مرا آرام کند. گفت :زهرا جان من به سه دلیل میروم.
دلیل اولم خود خانم حضرت زینب سلام الله است.
دوست ندارم یکبار دیگر آن جا محاصره شود. ما چطور ادعا کنیم مسلمان و شیعهایم؟
دوم این که ، به خاطر شیعیان آن جا، مگر ما ادعای شیعه بودن نداریم؟ شیعه که حد و مرز نمیشناسد.
سوم هم این که اگر ما نرویم، آن ها به این جا میآیند. زهرا؛ اگر ما نرویم و آن ها به این جا بیایند چه کسی از مملکت ما دفاع میکند؟
تلاشهای امین برای راضی کردن من بود و من آن قدر احساساتی بودم که اصلاً هیچ کدام از دلایل مرا راضی نمیکرد.
گفتم : امین هر وقت همه رفتند تو هم برو، الآن دلم نمیخواهد بروی. گفت : زهرا من آن جا مسئولم. میروم و برمیگردم اصلاً خط مقدم نمیروم.کار من خادمی حرم است نه مدافع حرم. نگران نباش.
انگار که مجبور باشم ،گفتم : باشه ولی تو را به خدا برای خرید سوغات هم از حرم بیرون نرو!
آن قدر حالم بد بود که امین طور دیگری نمیتوانست مرا راضی کند.
نمیدانم چگونه به او رضایت دادم. رضایت که نمیشود گفت،
گریه میکردم و حرف میزدم،
دائم مرا میبوسید و میگفت : اجازه میدهی بروم؟ فقط گریه میکردم.....
حالا دیگر بوسههایش هم آرامم نمیکرد. چرا باید راضی میشدم؟
امین،
تنهایی،
سوریه...
به بقیه ی این کلمات نمیخواستم فکر کنم...
تا همین جا هم زیادی بود...
🔹کپی بدون لینک کانال اشکال شرعی دارد ❌
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
❤️زندگی عاشقانه ی مذهبی❤️
#شهید_امین_کریمی
#به_روایت_همسر
#قسمت_بیست_و_هفت
#محافظ_درهای_حرم_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
دو شب قبل از این که امین حرفی از سفر به سوریه بزند، خوابی دیده بودم که نگرانی من را نسبت به مأموریت دو چندان کرده بود.
خواب دیدم یک صدایی که چهرهای از آن به خاطر ندارم، نامهای برایم آورد که در آن دقیقاً نوشته شده بود : جناب آقای امین کریمی فرزند الیاس کریمی به عنوان محافظ درهای حرم حضرت زینب سلام الله علیها منصوب شده است و پایین آن امضا شده بود.
گریه امانم نمی داد، گفت : زهرا این طور بروم خیلی فکرم مشغول است. نه میتوانم تو را در این وضعیت بگذارم و بروم و نه میتوانم سفر را کنسل کنم تو بگو چه کنم؟
گفتم به من قول بده که این اولین و آخرین سفرت به سوریه باشد.
قول داد آخرینبار باشد. گفتم : قول بده که خطری آن جا تهدیدت نکند.
خندید و گفت : این که دیگر دست من نیست! گفتم : قول بده سوغاتی هم نخری. تو اصلاً بیرون نرو و در همان حرم بمان.
گفت : باشه زهرا جان. اجازه میدهی بروم؟ پاشو قرآن را بیاور... اشکهایم امانم نمیداد...
🔹کپی بدون لینک کانال اشکال شرعی دارد ❌
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
❤️زندگی عاشقانه ی مذهبی❤️
#شهید_امین_کریمی
#به_روایت_همسر
#قسمت_بیست_و_هشتم
#می_خواهم_تنها_باشم
واقعاً از صمیم قلبم راضی نشده بودم ، فقط به احترام امین و برای این که به عشقش برسد و آرام شود ساکت شدم. اما به هیچ عنوان راضی نشدم که شوهرم به آن جا برود و خطری او را تهدید کند.
گفت : برویم خانه ی حاجی؟ پدرم را میگفت. قبول نکردم. گفت : برویم خانه ی پدر من؟ نمی خواستم هیچ جا بروم.
گفت : نمیتوانم تو را این طور بگذارم و بروم. تمام فکر و ذهنم پیش تو میماند. پس بگذار بگویم آن ها به این جا بیایند.
گفتم : نه، حرفش را نزن! میخوام تنها باشم. میخواهم گریه کنم.
گفت : پس به هیچوجه نمیگذارم تنها بمانی.
با وجود تمام تلاشهایم، امین اما به اهدافش اعتقاد و ایمان داشت.
امین وابستگی زیادی به زن و زندگیاش داشت اما وابستگیاش به چیزهای دیگری خیلی بیشتر بود.
🔹کپی بدون لینک کانال اشکال شرعی دارد ❌
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
11.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگرجایی رفتیدکه بهتون توهین شد...
#تلنگر
🔹شاید خیلی از ما انسانها درگیر همچین موضوعی باشیم🤔
🎤دکتر سوگل مشایخی
🔹 عالیه
نگاه کنید👌
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨خدایا...
⭐️دستانمان خالیست ..
💫اما دلمان قرصه!
⭐️چون تو هستی!
💫به تو توکل میکنیم و
⭐️اطمینان داریم به قدرتت
💫دلخوشیم به بودنت
⭐️که تنهایمان نمیگذاری..
💫بیشتر از همیشه مراقبمان باش!
⭐️خدایا برای نجات مردم مظلوم غزه امشب دعای
امن یجیب.... میخوانیم.
شبتون در پناه خدا 🌟
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
امشب لیلة القدر مقاومت و آینده فلسطین و انقلاب جهانی و ظهور است.
یا رب لیلة القدر
بحق لیلة القدر
و بحق صاحب لیلة القدر
و بحق المضروب فی لیلة القدر
و بحق الشهید فی لیلة القدر
انصر الاسلام و المسلمین
و انصر من نصر الدین
و انصر جیوش المسلمین و عساکر الموحدین
دوستان دعا کنید