💟رمان جالب و عاشقانه #ازعشق_تاپاییز💟
☘اسم دیگه رمان؛ #خاطرات_یک_طلبه
🍄قسمت ۳۲
کم کم داشتیم به سیزدهم فروردین نزدیک میشدیم
و به اصطلاح سیزدهبهدر. دغدغه خانواده من هم مثل بقیه این بود که کجا بریم چی ببریم و با کی بریم اون ایام برخلاف سالهای گذشته حوصله مهمونی رفتن و مهمون اومدن نداشتم. یه جورایی خودمو تو اتاقم حبس کردم. متعاقباً دوست نداشتم سیزده بدرو بیرون برم ترجیح میدادم خونه باشم. و تو خلوت خودم خوش بگذرونم. اما مامان و بابا و بقیه بچهها مُسِر بودن برای رفتن. دلم پر بود از غصهای که دلم میخواست تنهایی حملش کنم.
شب قبل از سیزدهبدر غلامرضا که داداش بزرگترم و فرزند ارشد خانواده بود اومدن خونمون تا برای فردا برنامهریزی کنند.
دور هم نشسته بودیم
و هرکی یه چیزی میگفت و یه تصمیمی میگرفت. ولی من ساکت بودم و به نظرات و پیشنهادات دیگران گوش میسپردم.
-تو نمیخوای چیزی بگی؟
صدای غلامرضا مجبورم کرد سرمو بالا بگیرم
_من که اصلا دلم با رفتن نیست. مگه آخه زاهدان چی داره که میخوایین برید بیرون نه پارک درستی نه فضای سبز مرتبی. درثانی کلی هم شلوغه من اصلا حوصله ندارم.
زن داداش که کمتر بامن حرف میزنه گفت
-بدون هیچی که نمیشه اصل سیزدهبدر به بیرون رفتنشه وگرنه بقیه روزام تو خونهایم
سارا و ناصر گفتند
-اگه اسماعیل نیاد ما هم نمیایم
_شما چکار به من دارید من درس دارم چهاردهم حوزه باز میشه. محفوظاتمو میخوام مرور کنم
بالاخره با اصرار دیگران و اکراه قبول کردم
فردا رو با خانواده باشم. قرار شد ما و خانواده داداش غلامرضا و خانواده آبجی سارا رو باهم باشیم. غلامرضا از هممون نظر خواست که فردا کجا بریم
قبل از اینکه کسی حرفی بزنه گفتم
-حداقل جایی بریم که بتونیم نماز هم بخونیم
زن داداش گفت
-راست میگه اسماعیل یه جا بریم که دغدغه نماز نداشته باشیم و بهترین گزینه پارک سپاهه مخصوص کارمندان سپاه و بسیجیاست
از طرفی که داداش غامرضا کارمند سپاه بود برای ورودیش مشکل نداشتیم. این پیشنهاد با اکثریت آراء تایید شد.
اینکه فرداظهر هم میتونم نمازمو بخونم و قضا نمیشه خیالم راحت بود. حقیقتا بیشتر میترسیدم فردا نتونم نمازمو اول وقت بخونم. به همین خاطر با اصل سیزدهبهدر مخالف بودم. اما الحمدلله پارک سپاه هم سرسبز بود هم بهداشتی و مهمتر از همه نمازخونه هم داشت.
صبح روز بعد...
بعد از نماز صبح بقیه رو بیدار کردم که آماده شن برای بدر کردن سیزدهم فروردین.
ادامه ۳۲
داداش غلامرضا یکم دیر اومد دنبالمون
به همین خاطر وقتی وارد پارک سپاه شدیم اکثر الاچیقا پر شده بود.
و ما مجبور شدیم بساطمون رو ورودی باغ پهن کنیم. طوری که هرکی میخواست وارد باغ بشه از چادر ما عبور میکرد.
خدا میدونه اون لحظه چقدر عصبانی شدم
که این چه جاییه که چادر زدید هر دو دقیقه یه نفر از اینجا رد میشه. ولی مگه میتونستی اعتراض کنی.
با بیمیلی بساط سیزدهبهدر مون رو تو خندهدار ترین مکان پهن کردیم.
یادمه وقتی وارد باغ شدیم
سه چهار تا آلاچیق اول رو یه خانوادهی پر جمعیت پر کرده بودند. خانوادهای که از بیست سی تا دختر دمبخت و پونزده شونزده پسر دمبخت و یه چند تایی هم زن و مرد میانسال.
چنان سر و صدایی راه انداخته بودند
که پیش خودم گفتم خدا بخیر بگذرونه. بیشتر شبیه ایل مغولن. اینکه اینا چقدر پر سر و صدان حرف هممون بود و اینکه زمین والیبال رو هم گرفته بود بماند و اینکه چادر ما هم کنار آلاچیق اینا بود که دیگه حرفشو نزن.
بدبختی من تازه از همینجا شروع شد
از لابلای این جمعیت شلوغ یه دخترخانم کاملا محجبه و سر به زیر که میون اون شلوغی داشت درس میخوند جلب توجه کرده بود.
سارا با دیدن این صحنه گفت
-چه جالب بالاخره تو این خانواده شلوغ یه دختر آروم هم پیدا شد. اسماعیل اون خانمو ببین چه حجابی داره چه متین و خانمه
_سارا بشین سرجات همین جام اومدی تو کار دیگرون دخالت کنی
با این حرفم شوهر سارا نگاه اخمآلودی بهش کرد و گفت
- بفرما اینم کنایه داداشت
_راست میگم خب من چکار دارم به دختر مردم که چجوریه من اومدم اینجا خوش بگذرونم نه اینکه به دیگران نگاه کنم
هرچی سارا اصرار کرد که به اون خانم نگاه کنم قبول نکردم که نکردم
زن داداش به سارا گفت
-من این خانم رو یه جایی دیدم انگار مکتب نرجس درس میخونه فکر کنم اونجا دیدمش
از زمانی که اومده بودیم تو باغ
صحبت شده بود این خانواده، عجب خانوادهای شدند باعث سلب آسایش و آرامش.
من و ناصر تصمیم گرفتیم بریم
و یه چرخی تو باغ بزنیم. باغ سپاه خیلی قشنگ و جذاب بود. اصلا فکر نمیکردم زاهدان همچین جایی هم داشته باشه.
☘ادامه دارد....
🍄 نویسنده؛ آقای اسماعیل صادقی
--------->>🪴🍁🪴<<---------
🍁 #رمان_مذهبی 🍁
•اللهمعجللولیڪالفࢪج•🌻••
══🪴🍁🪴══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺السلام علیک ِیا فاطمة الزهراء🌺
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
💥زیارت مجازی مزار شهید حاج قاسم سلیمانی
💥وارد سایت شوید، سپس وارد درب شمالی شده و به مسیر ادامه دهید:
🌷 tour.soleimani.ir
❤️#شهید_القدس