16.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨✨✨
🌙 امـشــــب از خـــدا بـــرایـــت مـــن چـنیـــن خـــواسـتـــم ...
دلـــت آرام
تـنـــت ســـالـــم
دعـــاهـــایـــت مـستجـــاب
و عـــاقـبتـــت بـخـیـــــــــر
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
سلام امشبمون به دوفرزندخانم حضرت زینب سلام الله علیها وجناب حر✋
#صݪےاݪݪّہعݪیڪیـاابــاعــبداݪݪّہورحمةاݪݪّہوبـرڪاٺہ
اللهمَّ صلِّ علي صاحبِ الدَّعوَةِ النَّبَويَّةِ، والصّولَةِ الحَيدَريّةِ، والعِصمَةِ الفاطِميَّةِ، صَلابَةِ الحسَنيَّةِ، والشُّجاعَةِ الحُسَينيَّةِ
امشب شبِ بچه های حضرتِ زینبِ سلام الله علیهاست، روضه ی امشب رو تقدیم کنیم به مادران شهدا، مخصوصاً مادران مدافعِ حرم، همه ی دل نگرانیِ زینب اینه نکنه شرمنده بشه، رباب قربونیش رو آوُرده، نجمه قربونیش رو آوُرده، اُم البنین چهارتا جوانهاش رو فرستاده، اُم لیلا علی اکبر رو فرستاده...
بچه ها اومدن ناراحت محضرِ مادر، مادر! رفتیم اذنِ میدان بگیریم، دایی مون اجازه ی میدان رفتن به ما نمیده، حضرت زینب بهتر از هر کس تویِ این عالم، برادر رو میشناسه، گفت: یه رمزی بهتون یاد میدم، برید رد خور نداره، برید گردنتون رو کج کنید بگید: جانِ مادرت فاطمه...آقاجان! جانِ مادرت مارو هم بخر، مارو هم قبول کن..
همچنین که حسین اجازه داد انقدر زینب خوشحال شد .. زینب بچه ها رو صدا زد خودش موهاشونُ شانه کرد ، سرمه به چشمانشون کشید .. هی میگفت بچه ها میخوام یه جوری شمشیر بزنید همه بفهمن شما نوه های حیدرید
رفتن جنگ نمایانی کردن گفتن ما بچه های زینبیم .. یه نانجیبی گفت داغشون رو به دل مادرش بزارید .. دورشون کردن .. فقط یه جایی یه صدایی شنیدن اهلِ خیمه .. یکی صدا میزنه دایی حسین ..
بدن ها رو آوردن تو خیمه .. اومدن جلو خیمه ی زینب .. دیدن زانویِ غم بغل گرفته .. گفتن خانم جان اینجا چیکار میکنی مگه نمیبینی بچه هاتُ دارن میارن ؟!.. چرا بیرون نیومدی ؟! فرمود آخه بیام بیرون میترسم داداشم خجالت بکشه ..
وقتي شهدا رو مي آوردند، حضرت زينب سلام الله عليها، سراسيمه مي اومد وسطِ ميدان كمكِ حسين مي كرد، برا علي اكبر تا كنار جنازه هم رفت....
تنها شهدایی بودن که این مادر از خیمه بیرون نیومد .. هر کدوم از شهدا رو زمین میفتادن عمهی سادات تو بعضی جاها نوشتن جلوتر از ابی عبدالله میرسید بالای سر کشته ها .. اما حالا تو خیمه نشسته داره گریه میکنه .. اما از خیمه بیرون نیومد
سوریه که بری، وقتی وارد حرم حضرت رقیه سلام الله علیها میشی، دیگه زانوهات توان نداره، اشکات بی اختیار میاد، اما وقتی میری وارد حرم حضرت زینب میشی، مبهوت میشی، میگی: برا کدوم روضه هات گریه کنم؟زینب که بچه بود، چادر نمازِ مادرش رو سر می کرد، از چهار پنج سالگی بی مادر شد، مادرِ خونه شد...😭