7. امام زمان نیز اول برای خودش می¬باشد
8. کل عالم هستی در اختیار حضرت بقیه الله است و هر فیضی که از جانب حق به سمت بشر می¬ به پیامبر می¬گفتند توسد به امام زمان است و از امام زمان به جماد و نبات و حیوان و انسان و جن و ملک و... است
1. بیمنه رزق الوراء و بوجوده ثبتت العرض و السماء
2. انی امان الاهل الارض
3. بی یدفع الله عز و جل البلاء من اهلی و شیعتی
خداوند اگر بخواهد باران بدهد از طریق ابر می¬دهد
خداوند اگر بخواهد زراعت بدهد از طریق زمین می¬دهد
تشرف یاقوت دهان حلاوی
یک بار برای زیارت حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام از نجف به کربلا مشرف شدم. در مراجعت می خواستم از راه رودخانه فرات برگردم، لذا در کشتی کوچکی که بین کربلا و «طویریج» رفت و آمد می کرد نشستم. مسافران کشتی همه اهل حلّه بودند و می خواستند تا طویریج بیایند و از آنجا که راه حلّه و نجف از هم جدا می شود و به شهرستان بروند. آن جماعت مشغول لهو لعب و مزاح بودند جز یک نفر که همراهشان بود، او نه می خندید و نه مزاح می کرد و در این کار خود را داخل نمی نمود و آثار وقار و بزرگواری از او ظاهر بود. رفقایش به مذهب او ایراد می گرفتند و عیبجویی می کردند، در عین حال در خورد و خوراک با هم شریک بودند. من خیلی تعجب کردم ولی موقعیتی نبود که از او در این باره سوال کنم، تا به جایی رسیدیم که به دلیل کمی آب رودخانه، ما را از کشتی بیرون کردند که کشتی به گل ننشیند. ما هم کنار نهر راه می رفتیم. اتفاقاً در بین راه نزدیک آن شخص بودم، لذا از او پرسیدم: چرا خودت را از رفقا و دوستانت کنار می کشی و آنها به مذهب تو ایراد می گیرند؟ گفت: اینها خویشان و بستگان من هستند که همگی از اهل سنتند و پدرم نیز سنی بود ولی مادرم مؤمنه و شیعه است. من هم قبلاً مثل آنها سنی بودم اما به برکت حضرت صاحب الزمان علیه السلام شیعه شدم. گفتم: چطور شد که شیعه شدی؟ گفت: اسم من «یاقوت» و شغلم فروختن روغن در کنار «پل حلّه» است چند سال قبل یک بار برای خریدن روغن از بادیه نشینان عرب، به اطراف و نواحی حله رفتم. چند منزلی که دور شدم با عده ای از آنها برخورد کردم و آنچه روغن می خواستم خریدم و به همراه جمعی از اهل حلّه برگشتم. در یکی از منازل که فرود آمدیم خوابیدم، وقتی بیدار شدم هیچ کس از آنها را ندیدم و همه رفته بودند. راه ما در صحرای بی آب و علف بود که درندگان زیادی داشت و در آن صحرا تا چند فرسخ هیچ آبادی و دهی نبود. برخاستم و روغن ها را بار کردم و به دنبال قافله به راه افتادم، مقداری که رفتم راه را گم کردم و سرگردان شدم و ترس زیادی از درندگان و دزد و عطش به من دست داد. لذا همان جا به خلفاء و بزرگان اهل سنت استغاثه کردم و آنها را نزد خداوند شفیع قرار دادم و تضرع نمودم، اما هیچ فرجی حاصل نشد. ناگهان با خودم گفتم: من از مادرم می شنیدم که می گفت: ما امام زنده ای داریم که کنیه اش «اباصالح» است و گمشدگان را به راه می رساند و به فریاد درماندگان می رسد و ضعیفان را یاری می کند. با خدا عهد کردم که من به او استغاثه می کنم، اگر مرا نجات داد به دین مادرم درمی آیم و همان جا او را صدا کردم و به حضرتش استغاثه نمودم. ناگهان کسی را دیدم که با من راه می رود و بر سرش عمامه سبزی است او مسیر را به من نشان داد و دستور داد: به دین مادرم درآیم. و جملات دیگری هم فرمود. بعد هم اضافه کرد: به زودی به روستایی که اهل آن همه شیعه اند می رسی. گفتم: یا سیدی تا آن قریه با من نمی آیید؟ فرمودند: نه زیرا الان هزار نفر در اطراف شهرها به من استغاثه کردند و باید همه آنها را نجات دهم. و از نظرم غائب گردید. من هم راه افتادم و هنوز خیلی نرفته بودم که به آن قریه رسیدم، در حالی که فاصله تا آنجا خیلی زیاد بود و حتی رفقایم روز بعد به من رسیدند. وقتی به حلّه برگشتم به حضور آقا سید مهدی قزوینی قدس سره رسیدم و قضیه را برای ایشان نقل کردم و مسائل دینم را از او آموختم. بعد از این که معارف دینم را از آقا سید مهدی قزوینی قدس سره یاد گرفتم از ایشان سؤال کردم، چطور می شود دوباره آقا امام زمان علیه السلام را زیارت کنم؟ ایشان فرمود: چهل شب جمعه به زیارت حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام برو. تصمیم گرفتم این کار را بکنم و مشغول انجام دادن آن شدم. هر هفته شب های جمعه از حلّه برای زیارت امام حسین علیه السلام به کربلا می رفتم تا این که فقط یک شب باقی ماند. روز پنج شنبه ای بود که از حله به کربلا رفتم، وقتی به دروازهی شهر رسیدم دیدم سربازها و نیروهای دولتی با کمال سختی از کسانی که می خواهند وارد شهر شوند درخواست مجوز عبور می کنند و من نه مجوز داشتم نه قیمت آن را. متحیر مانده بودم. مردم هم دم دروازه ایستاده بودند و همدیگر را فشار می دادند تا شاید راهی باز شود. من از شلوغی استفاده کردم و خواستم خودم را از لابه لای آنها رد کنم، اما نشد.
در این حال صاحب خودم حضرت صاحب الامر علیه السلام را داخل شهر و پشت دروازه دیدم که در لباس طلاب عجم بودند و عمامه سفیدی بر سر داشتند. تا آن جناب را دیدم به ایشان استغاثه کردم. همان لحظه مولا بیرون آمدند و دست مرا گرفتند و داخل دروازه کردند و هیچ کس مرا ندید. وقتی داخل شدم دیگر آن مولای عزیز را ندیدم.
#دوشنبه #مهدویت
چهارشنبه ۱۴۰۳۰۵۳۱.m4a
10.47M
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله
📜 روانشناسی اسلامی
🗓 چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۵/۳۱
🎙 سخنران: استاد مهندس علی اصغر اکبری
#چهارشنبه #روانشناسی_اسلامی
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله
📜 روانشناسی اسلامی
🗓 چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۵/۳۱
انسان دارای روح و عقل و خیال و وهم و بدن است
1. تمام علماء و دانشمندان و فلاسفه اشراق و کشف شهود مطلبی را بیان کردند که این مطلب از جهاتی بر آیات و روایات منطبق است و آ« این است که می¬گویند: «ما وجودمان از سه جرء تشکیل شده است: اول روح، عقل، صدر، نفس... .»
2. خیال و وهم
3. بدن. علماء می¬گویند از نظر سنخیت بین بدن و روح فاصله زیاد است و می¬گویند بسیاری از عوارضی¬که در بدن است در روح و عقل نیست روح و عقل یک مقام شامخی دارند که می¬توان گفت با بدن هیچ سنخیتی ندارند بین بدن و روح و عقل واسطه¬ای وجود دارد که به آن خیال یا وهم یا مثال می¬گویند که این وهم خیال زخت و کثافت و غلظت بدن را ندارد اما به لطافت و نورانیت عقل و روح هم نمی¬رسد و جای او بین بدن و روح است و به آن برزخ می¬گویند (برزخ یعنی فاصله بین 2 چیر)
ادارم صور جزئیه به کمک همین قوه¬ی وهم یا خیال صورت می¬گیرد و باز می¬گوییم در یک کلام این خیال یا وهم یا بدن مثالی غلیظ و سختی بدن را ندارد اما لطافتش به لطافت روح نمی¬رسد آن وسعت عقل را ندارد و این ظلمات و تاریکی بدن را هم ندارد
2. کل این عالم و عالم قیامت نیز برزخ دارد همینطور که بین بدن و روح برزخ است بین این عالم ما که عالم ناسوت یا عالم مَلَک یا دنیا می¬گویند و در قیامت کبری نیز یک برزخ است این عالم * هم سه عالم دارد یکی عالم ماده و مُدّه یکی عالم زمان و مکان است یا عالم اجسام و اجرام لطف و غیر لطیف است حتی شما نور آفتاب را هم که در نظر بگیرید جسم است اما جسم لطیف نیست فلاسفه به این عالم ماده می¬گویند عالم ناسوت اما در لسان احادیث و روایات به آن عالم مُلک می¬گویند و یا عالم خلق که در سوره اعراف آیه 54 می¬خوانیم {الا له الخلق و الامر تبارک الله رب العالمین}
تمام این کهشکان¬هایی که می¬بینید که انتهایش برای من و شمای ضعیف معلوم نیست همه عالم مُلک هستند و همه زمان و مکان دارند عالم تَقَدّر است و به اصطلاح فلاسفه کمیت * دارند بدن شما از هیمن سنخ است تمام انبیاء و اوصیاء و تمام بزرگان و دانشمندان اسلامی اصرار دارند که به بشر بفهمانند که تو فقط این بدن نیستی تو دارای روح و عقل و شعوری که ارزش تو به آن بستگی دارد و تا زمانی که تو گرفتار این بدن باشی و تمام عوارض حی.انی هدف تو بشود و مسائل مادی برای تو وسیله نباشد و هدف گردد این اشتباه است انسانی موفق است که به ارزش خودش یا ارزش با ارزش شخصیت واقعی¬اش پی می¬رد
گوهر خویال خود را هویدا کن هنر این است و بس
خویش در خویش پیدا کن کمال این است و بس
ای معلم¬زاده از آدم اگر داری نشان
چون پدر تعلیم اسماء کن کمال این است و بس
سنگ دل را طرمه کن با آسیای درد و رنج
دیده را زین سرمه بینا کن کمال این است و بس
هر دو عالم را به نامت یک معما کرده¬اند
ای پسر حال معما کن کمال این است و بس
انبیاء تلاش دارند که بدنت را بشناسی و بدانی که این بدن را راکب توست تو باید روی آن سوار شوی و این بدن متعلق به عالم مُلک است و متعلق به عالم خلق است که این اصلاح شرع است که فلاسفه به آن عالم ناسوت و عرفا به آن عالم ناسوت می¬گویند
#چهارشنبه #روانشناسی_اسلامی
پنجشنبه ۱۴۰۳۰۶۰۱ ظهر.m4a
9.38M
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله
📜 تفسیر قرآن
🗓 پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۶/۰۱
🎙 سخنران: استاد مهندس علی اصغر اکبری
#پنجشنبه #تفسیر_قرآن
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله
📜 تفسیر قرآن
🗓 پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۶/۰۱
خداوند اعلی انسان را به گونه خلق کرده است که در خود سازی و صعود باید به عدد 40 اهمیت ویژه¬ای بدهد و به این عدد در فعلیت یافتن استعدادهای درونی انسان و کامل شدن ملکات اخلاقی و پیمودن درجات معرفت تاثیر بسزایی دارد یعنی خداوند قدرت¬های زیادی در روح انسان بالقوه قرار داده است که اگر انسان بخواهد این نیروهای قوی را به فعلیت در آورد یکی از برنامه¬های آن چله گرفتن است لذا همانطوری¬که گفتم خدا در سوره اعراف آیه 142 حضرت موسی را با 40 به کامل شدن بیان می¬کند
1. در کتاب عیون الاخبار الرضا صفحه 169 حضرت می¬فرمایند: "مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً جَرَت يَنَابِيعُ اَلْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ" یعنی هرکس خالص کند برای خداوند در چهل صباح خودش را خداوند جاری می¬کند طبق های حکمت را از قلبش به زبانش
علما معتقدند که بعد از چهل صباح انسان به کشف و شهود می¬رسد اگر خالصانه این چهله را بگیرد حجابها از جلو چشمش کنار می¬رود و به آنجا می¬رسد که خدا می¬داند، مرحوم ملاصدرا می¬گوید فقط پیامبران و ائمه طاهرین و اولیاء الهی از راز عدد 40 باخبرند
حافظ چه زیبا می¬گوید
شنیدم ره¬رویی در سرزمینی
همی گفت این معما با قرینی
که ای سوفی شراب آن گه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
2. در اصول کافی مجلد 2 صفحه 16 حدیثی از حضرت باقر آمده است که حضرت می¬فرمایند: بنده¬ای که خالص گرداند ایمانش را در چهل روز و چهل روز ذکر خدا را بگوید اول «زهد الی الله عز و جل فی الدنیا» یعنی نسبت به دنیا بی رغبت و زاهد می¬شود و دوم «و بصره داءها و دواءها» بصیرت پیدا می¬کند که در درونش درد چیست و دوای آن چیست سوم «فاثبت الحکمة فی قلبه» ثابت می¬گردد حکمت علم و دانش در قلبش چهارم ناطق می¬گردد زبانش لذا به این احادیث، احادیث کشف و شهود می¬گویند
3. این حدیث معروف است که رسول¬خدا فرمودند: هرکس از امت من چهل حدیث از امور احتیاجات مردم را حفظ کند خداوند او را در روز قیامت فقیه بر می¬انگیزد
چله گرفتن ها:
همانطور که گفتیم، در چله گرفتن نیروهای قوی ای که در روح است از قوه به فعل میرسد اما باید مولظب باشیم که چله هایی که میگیریم، این چله ها بدعت و چیزهایی نباشد که صوفیه از خود درمی آورند.
که ما در اینجا به چهل چله و برنامه چهل چله اشاره میکنیم:
1.یکی از چله های معروفی که به آن اشاره کرده اند که انسان میتواند آن را در مجموع بگیرد و یا اینکه یکی از آنهارا اختیار کند:
1) قرائت قرآن
2) به دستور به امام زمان، نافله ها مخصوصا نافله شب و زیارت عاشورا (دستور امام زمان به سید رشتی در مفاتیح الجنان)
3) روزی 1000 بار لا اله الا الله گفتن
4) روزی 350 بار صلوات بر محمد و آل محمد فرستادن
5) روزی 303 بار ذکر یا بصیر گفتن
6) روزی 70 بار استغفرالله ربی و اتوب الیه گفتن
7) هر روز حدیث کسا خواندن
8) هر روز زیارت وارث خواندن
2. در کتاب منهاج العارفین ص 140 آمده است 40 روز بین نافله صبح و نماز صبح، سوره حمد را 41 مرتبه بدون فاصله بخواند اولا خداوند حاجتش را برآورده میکند ثانیا اگر فرزند نداشته باشد خدا به او فرزند عطا میکند.
3. در کتاب ختوم و اذکار جلد 1 صفحه 35 نوشته سید محمد تقی مقدم، برای مشهور شدن، بعد از نماز صبح 100 بار ذکر
"بسم الله الرحمن الرحیم" را بگوید.
4. در کتاب ختوم و اذکار جلد 1 صفحه 169، امام صادق علیه السلام فرمودند: هرکس سوره حشر را جهت برآورده شدن حوائج و مهمات بزرگ و عظیم، 40 روز روزی 1 مرتبه بخواند، حاجتش برآورده میشود و اگر یک روز فوت شود باید از سر بگیرد و
نوشته اند هرکس تا 40 روز سوره حشر را بخواند، مستجاب الدعوه میشود.
5. ذکر اولاد خواستن از خدا: در کتاب ختوم و اذکار صفحه 35 آمده است هرکس 40 شب در آخر شب و نماز وتر و یا نیم ساعت بعد از اذان صبح 100 بار بگوید استغفرالله ربی و اتوب البه، خداوند به او اولاد میدهد و اگر یک روز خواب ماند میتواند در روزش قضا کند.
6. طلب طول عمر و استحکام عمر و اولاد، کتاب ختوم و اذکار ص 88، هرروز 113 بار ذکر یا باقی را بگوید.
7. برای شفای مریض، کتاب ختوم و اذکار ج1 ص 94، به مدت 40 شب بر سر بیمار 1000 بار بگوید یا حی و یا قیوم.
8. انس مخلوقات و مطیع شدن مخلوقات با وی: کتاب ختوم و اذکار ج 1 ص 94، اگر کسی 40 روز هر روز 5500 بار بگوید
یا رحیم، مخلوقات با وی انس میگیرند، امرا مطیعش میشوند و جهت نرمی دلها میشود.
9. جهت حاجت خواستن، کتاب ختوم و اذکار ج 1 ص 94، 40 روز هر روز بدون فاصله زیر آسمان سر برهنه 320 بار بگوید
"یا الله یا رحمان و یا رحیم بعون الله" .
10. حاجت خواستن به هنگام بلا و فقر و به هم خوردگی کارها: کتاب ختوم و اذکار ص 99، 40 روز هرروز 134 بار بگوید یا صمد.
البته ذکر دیگری در این باره برای کلیه حاجت ها است و آن این است که 26 روز هرروز 1000 بار بگوید "یا الله الصمد" .
11. از خدا کمک های غیبی خواستن و یا خلاص از قرض و بدهکاری باشد و یا کسی که قدش کوتاه است میخواهد بلند شود و یا فردی که از وطنش دور است میخواهد به وطنش برگردد 40 روز هرروز 110 بار بگوید "یا علی" . حتی همراه داشتن آن برای ادای قرض اثر عجیبی دارد.
البته اگر حاجات مهمی دارید 40 روز هرروز 111 بار بگویید " یا اعلی" .
12. رسیدن روزی از جایی که گمان هم نمیکنی و کفایت کردن در دنیا و آخرت: 40 روز هرروز 1128 بار بگوید
"یا کریم و یا وهاب یا ذوالطول" . کتاب ختوم و اذکار ص 105
13. کتاب ختوم و اذکار ص 105، هرکس ذکر یا کریم را بسیار در دل بگوید، خداوند دنیا و آخرت او را کفایت میکند.
14. برای دیدن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، کتاب روح و ریحان ص 83، سوره نور آیه نور، " الله نور السماوات و الارض مثل نوره کمشکات..." 40 روز به عدد نور یعنی 256 بار بین اذان صبح تا طلوع آفتاب قرائت کند.
#پنجشنبه #تفسیر_قرآن
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبه ۱۴۰۳۰۶۰۱-1.m4a
11.89M
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله
📜 آیات الکریم
🗓 پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۶/۰۱
🎙 سخنران: استاد مهندس علی اصغر اکبری
#پنجشنبه #آیات_الکریم
شنبه ۱۴۰۳۰۶۰۳.m4a
9.82M
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله
📜 اسرار عدد ۴۰ و اربعین
🗓 شنبه ۱۴۰۳/۰۶/۰۳
1. اسرار عدد 40 (اربعین) در علوم غریبه
یکی از اسرار محیرالعقول قرآن کریم علم عدد و علم حروف است و باز اهمیت علم حروف و علم عدد و تبدیل حروف به عدد و همچنین تبدیل عدد به حروف در علوم غریبه و جفر و طلسمات حائز اهمیت است ما در قرآن کریم اعدادی داریم که این اعداد از تقدیس ویژه¬ای برخوردارند مثل عدد "أحَد" در {قل هو الله احد} در قرآن {قل هو الله احد} و همچنین عدد 5 و خمس و عدد 7 در سبع سماوات عدد 9 در تسعة آیات عدد 12 در اثنی عشر شهرا فی کتاب الله و عدد 14 و عدد 19 در بسم الله الرحمن الرحیم
2. چهله نشینی و نیرو های بالقوه روح را به فعل در آوردن
خداوند اعلی انسان را به گونه خلق کرده است که در خود سازی و صعود باید به عدد 40 اهمیت ویژه¬ای بدهد و به این عدد در فعلیت یافتن استعدادهای درونی انسان و کامل شدن ملکات اخلاقی و پیمودن درجات معرفت تاثیر بسزایی دارد یعنی خداوند قدرت¬های زیادی در روح انسان بالقوه قرار داده است که اگر انسان بخواهد این نیروهای قوی را به فعلیت در آورد یکی از برنامه¬های آن چله گرفتن است لذا همانطوری¬که گفتم خدا در سوره اعراف آیه 142 حضرت موسی را با 40 به کامل شدن بیان می¬کند
3. چهله گرفتن و به کشف و شهود رسیدن
در کتاب عیون الاخبارالرضا صفحه 169 حضرت می¬فرمایند:
مَن أخلَصَ لِلّهِ أربَعينَ صَباحا جَرَت يَنابيعُ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ
یعنی هرکس خالص کند برای خداوند چهل صباح خودش را خداوند جاری کی¬کند طَبَق های حکمت را از قلبش به زبانش
علما معتقدند که بعد از چهل صباح انسان به کشف و شهود می¬رسد اگر خالصانه این چهله را بگیرد حجابها از جلوی چشمش کنار می¬رود و به آنجا می¬رسد که خدا می¬داند. مرحوم ملاصدرا می¬گوید فقط پیامبران و ائمه طاهرین و اولیاء الهی از راز عدد 40 باخبرند
حافظ چه زیبا می¬گوید
شنیدم ره¬رویی در سرزمینی
همی گفت این معما با قرینی
که ای سوفی شراب آن گه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
4. در این تقویت روح، روح با عالم ذر و عالم برزخ تماس می¬گیرد
5. ارتباط با ارواح در سه سطح
• اول سطح عالی
• دوم سطح متوسط
• سوم سطح بالا
6. ارتباط روحی با روح «دانته» و انقلاب روحی برپا شدن در اروپا و غرب
پس از مرگ «دانته» متوجه شدند که سیزده بند کتاب «بهشت کمدی الهی» گمشده در کوشش طولانی برای پیدا کردن آن به نتیجه رسیدند و بالاخره *** موفق به تمام کردن آن نشده است یاران و وارثین «دانته» از فعالیت¬های خود برای پیدا کردن قسمت های گمشده به این نتیجه¬ای نرسیدند و معتقد شدند که خدا فرصت کامل کردن این اثر بزرگ را به او نداده است «ژاکوپو» و «پیرو» پسران «دانته» به فکر افتادند کتاب را خودشان کامل کنند و سر انجام «ژاکوپو» که خیلی علاقه¬مند بود تمام آن قسمت¬های گم شده را بنویسد پدر را در خواب می¬بیند و او دربارة خوابش چنین می¬گوید: پدرم را در لباس ژنده¬ای دیدم که صورتش فوق العاده نورانی بود من به او گفتم مگر تو زنده هستی؟ او جواب داد بلی من زنده ام او از پدرش سوال می¬کند شما کتاب کمدین الهی را تکمیل کرده¬اید؟ او جواب می¬دهد بلی او می¬گوید چرا هیچ اثری از آن نیست؟روح پدر در خواب جواب می¬دهد، به دنبال من بیا من به دنبال او رفتم او داخل اطاق رفت که قبلاً پدرم هروقت می¬خواتس بخوابد به آن اطاق می¬رفت و یکی از دیوار ها را لمس کرد و گفت اینجا است آن چیزی که شما به دنبال آن زیاد گشته¬اید ژاکوپو از خواب بر می¬خیزد و به سراغ دوست دانته یعنی «ژیاردینو» می¬رود و با او به خانه قبلی دانته که ورثه پس از مرگ دانته فروخته بودند می¬روند و دانته در همان خانه جان سپرده بود پس از درمیان گذاشتن با مالک جدید به اطاقی در خواب دیده بودند رفتند ملاحظه کردند پشت یک قاب عکس دریچه است که قبلاً به آن توجه نداشتند آنها پس از باز کردن آن دریچه یک مشت کاغذ مرطوب پیدا کردند که معلوم بود مدت طولانی در آن دریچه مانده است و بعد از تمیز کردن مشخص شد که سیزده بند کمدی الهی است
اول متوجه شدن 13 بند از کتاب کمدی الهی مفقود است
دوم دو پسر داشته «ژاکوپو» و «پیرو»
سوم ژاکوپو پدر را خواب دید و حقایق فاش شد
به نقل از کتاب معاد انسان و جهان
#شنبه #اربعین #چهل #۴۰
یکشنبه۱۴۰۳۰۶۰۴.m4a
8.75M
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله
📜 اسرار عدد ۴۰ و اربعین
🗓 یکشنبه ۱۴۰۳/۰۶/۰۴
1. حضرت موسی در چهله نشینی به میقات رب می¬رسد
{وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ}
2. ما هم می¬توانیم در اثر چهله نشینی به کشف و شهود برسیم
مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً جَرَت يَنَابِيعُ اَلْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ
3. در اثر چهله نشینی انسان از خواب بیدار می¬شود
لنَّاسُ نِیامٌ فَاِذَا ماتُوا انْتَبَهُوا
4. در اثر چهله نشینی انسان عوالم را می¬بیند
مُوتُوا قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا
در اثر چهله نشینی وقتی روح انسان خودش را از ماده کثیف این عالم نجات داد و روی پای خودش ایستاد همیشه می¬خواهد باز به عالم ملکوت برگردد
روزها فكر من اين است و همه شب ها سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به كجا مي روم آخر ننمايی وطنم
مرغ باغ ملکوتم نی¬اَم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته¬اند از بدنم
ای خوش آن روز از این منزل ویران بروم
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
5. اولیاء خداوند طلب مرگ می¬کنند (خطاب به قوم یهود)
{قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}
بگو اگر شما می¬پندارید که سرای آخرت "الدار الآخره" از آن شماست (و شما بهشتی) هستید و خودا همه نعمت¬های آن را فقط برای شما ذخیره کرده است پس از خداوند طلب مرگ کنید اگر شما راست می¬گویید
سوره جمعه آیه 6
{قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}
بگو ای یهودیان اگر شما می¬پندارید که از اولیاء خداوند هستید و مردم دیگر اولیاء خداوند نیستند پس (از خداوند) طلب مرگ کنید اگر راستگو هستید
6. مرگ آرام
مرگ اختیاری ولی خدا در راه مشهد (داستان حاج مومن دوست آیت الله دستغیب)
دوستی داشتم از اهل شیراز بنام حاج مؤمن، او می¬گفت: یکی از ائمه جماعت شیراز روزی به من گفت بیا باهم به زیارت حضرت علی¬بن موسی الرضا برویم و یک ماشین دربست اجاره کرد و چند نفر از نجّار در معیت او بودند، حرکت نموده به شهر قم رسیدیم و در آنجا یکی دو شب برای زیارت حضرت معصومه توقف کردیم و برای من حالات عجیبی پیدا می¬شد و ادراک بسیاری از حقائق را می¬نمودم بلاخره به طرف تهران و سپس به طرف مشهد مقدس حرکت کردیم. از نیشابور که گذشتیم دیدیم مردی به صورت عامی در کنار جاده به طرف مشهد می¬رود و فقط یک کوله پشتی با خود داشت. اهل ماشین گفتند: این مرد را سوار کنیم ثواب دارد، ماشین هم جا داشت ماشین توقف کرده چند نفر پیاده شدند و از آنجمله من بودم و مرد را به درون ماشین دعوت کردیم ولی او قبول نکرد تا بالاخره پس از اصرار زیاد حاضر شد سوار شود به شرط آنکه پهلوی من بنشیند و هر چه بگوید من مخالفت نکنم. سوار شد و پهلوی من ،نشست و در تمام راه برای من صحبت میکرد و از بسیاری از وقایع خبر میداد و حالات مرا یکایک تا آخر ،گفت و من از اندرزهای او بسیار لذت می بردم و برخورد به چنین شخصی را از مواهب پروردگار و ضیافت حضرت رضا علیه السلام دانستم تا کم کم به قدمگاه رسیدیم. عمر همه پیاده شدیم موقع غذا بود و من خواستم بروم و با رفقای خود غذا بخورم ولی او :گفت امروز با من غذا بخور! من نمیخواستم ترک رفاقت ،نمایم ولی چون ملزم شده بودم که از حرفهای او سر پیچی نکنم لذا بناچار موافقت نموده و با آن مرد به کناری رفتیم و نشستیم او از کیسه خود دستمالی بیرون آورد و نانی که گویا تازه بود با کشمش سبز بیرون آورد و شروع به خوردن کردیم و سیر شدیم و بسیار لذت بخش و گوارا بود. در اینحال :گفت حالا اگر میخواهی به رفقای خود سری بزنی و تفقدی بنمایی عیب ندارد من برخاستم و به سراغ آنها رفتم و دیدم در کاسه ای که مشترکاً از آن میخورند خون و کثافات است و اینها لقمه بر می دارند و میخورند و دست و دهان آنها نیز آلوده شده ولی خودشان نمیدانند چه میکنند و با لذت غذا میخوردند من هیچ نگفتم چون مأمور به سکوت در همه احوال بودم. به نزد آن مرد باز گشتم :گفت دیدی رفقایت چه میخوردند؟ تو هم از شیراز تا اینجا غذایت از همین چیزها بود و نمی دانستی غذای حرام و مشتبه چنین ،است از غذاهای قهوه خانهها مخور غذای بازار کراهت دارد: گفتم انشاء الله از این به بعد چنین می کنم. بعد :گفت حاج مؤمن وقت مرگ من رسیده است، من از این تپه بالا می روم و آنجا میمیرم این دستمال را بگیر و پولی که در آن است را صرف غسل و کفن من بنما و هر کجا را که آقای سید هاشم صلاح بداند آقای سید هاشم همان امام جماعت شیرازی بود که در معیت او به مشهد آمده بودند مرا دفن کنید . :گفتم آیا تو میخواهی بمیری؟ گفت: ساکت باش من می میرم و این را به کسی مگو سپس رو به مرقد مطهر حضرت ایستاد و سلام عرض و گریه بسیار کرد و گفت تا اینجا پابوس آمدم ولی سعادت بیش از این نبود که به کنار مرقد مطهرت مشرف شومان از تپه بالا رفت و من حیرت زده و مدهوش بودم گوئی زنجیر فکر و اختیار از کفم بیرون رفته بود. لحظاتی بعد به بالای تپه ،رفتم دیدم به پشت خوابیده و پایش را رو به قبله دراز کرده و با لبخند جان داده و گوئی هزار سال است که مرده .است از تپه پائین آمدم و به سراغ آقای سید هاشم و سایر رفقا رفتم و داستان را گفتم خیلی تأسف خوردند و از من مواخذه کردند؟ چرا به ما نگفتی و ما از این وقایع ما را مطلع ننمودی؟ و ما همه :گفتم خودش دستور داده بود واگر میدانستم که بعد از مردنش نیز راضی نیست، حالا هم نمی گفتم. تمام همراهان تأسف خوردند و همه با هم بالای تپه آمدیم و جنازه او را پائین آورده و در داخل ماشین قرار دادیم و به سمت مشهد رهسپار شدیم. حضرت آقا یک سره نزد یکی از علمای وارد مشهد مقدس شدیم. آنجا رفت و او را از این واقعه مطلع کرد او با جماعت بسیاری آمدند و جنازه را غسل داده کفن نمودند و بر او نماز خواندند و در گوشه ای از صحن مطهر دفن کردند و من مخارج را از دستمال میدادم چون از دفن فارغ ،شدیم پول دستمال نیز تمام شد نه یک ریال کم و نه زیاد و مجموع پول آن دستمال دوازده تومان بود
#یکشنبه #اربعین #۴۰