هدایت شده از خاطرات و کرامات شهید عاملو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_ابراهیم_هادی🌹
ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت. بارها به من میگفت:
«طوری زندگی و رفاقت کن که احترامتو داشته باشن.»
میگفت:
«این دعواها و مشکلات خانوادگی رو ببین، بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره!
بابا دنیا ارزش این همه اهمیت دادن رو نداره. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه، ارزش داره.»
#نمونه_خاطره
#یادشهداکمترازشهادت_نیست
@shahid_ketabi
هدایت شده از خاطرات و کرامات شهید عاملو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_ابراهیم_هادی🌹
ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت. بارها به من میگفت:
«طوری زندگی و رفاقت کن که احترامتو داشته باشن.»
میگفت:
«این دعواها و مشکلات خانوادگی رو ببین، بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره!
بابا دنیا ارزش این همه اهمیت دادن رو نداره. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه، ارزش داره.»
#نمونه_خاطره
#یادشهداکمترازشهادت_نیست
@shahid_ketabi
هدایت شده از خاطرات و کرامات شهید عاملو
در باشگاه کشتی بودیم. آماده میشدیم برای تمرین، ابراهیم هم وارد شد. چند دقیقه بعد یکی دیگر از دوستان آمد. تا وارد شد، بیمقدمه گفت: «ابرام جون، تیپ و هیکلت خیلی جالب شده. تو راه که میاومدی دو تا دختر پشت سرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف میزدند.»
بعد ادامه داد: «شلوار و پیراهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی. کاملا مشخصه ورزشکاری.»
به ابراهیم نگاه کردم. رفته بود تو فکر. ناراحت شد. انگار توقع چنین حرفی را نداشت.
جلسه بعد رفتم برای ورزش. تا ابراهیم را دیدم خندهام گرفت. پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد. به جای ساک ورزشی لباسها را داخل کیسه پلاستیکی ریخته بود. از آن روز به بعد اینگونه به باشگاه میآمد. بچهها میگفتند: «بابا تو دیگه چه جور آدمی هستی. ما باشگاه مییایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم، آخه این چه لباسهاییه که میپوشی.»
ابراهیم به حرفهای آنها اهمیت نمیداد.
#نمونه_خاطره
#شهید_ابراهیم_هادی
#حجاب
@shahid_ketabi