هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
﷽
#دراوجغربت🌴
#چهارمینمسابقه🌴
#برگسیام🌴
شب عرفه، عجب صفايى دارد!
همه مشغول دعا و مناجات هستند.
مسلم نيز در خانه طَوْعه به عبادت مشغول است; امّا بى وفايى كوفيان، دل او را سخت آزرده كرده است.
او به اين فكر مى كند كه فردا چه خواهد شد، آيا خواهد توانست از كوفه جان سالم به در ببرد و خود را به امام حسين(ع) برساند و او را از سفر به كوفه باز دارد؟
آيا خواهد توانست يك نفر را پيدا كند تا پيامش را به امام حسين(ع)برساند؟
از آن طرف سربازان ابن زياد به هر خانه اى كه فكر مى كردند، مسلم آنجا باشد، سركشى كرده اند; امّا هيچ نتيجه اى نگرفته اند.
در شهر، حكومت نظامى برقرار مى شود و هيچ كس حق ندارد رفت و آمدى داشته باشد.
بلال، پسر طَوْعه به خانه مى آيد.
او مى بيند كه رفتار مادر با شب هاى ديگر فرق مى كند.
او رفتار مادر را زير نظر مى گيرد، چرا مادر ظرف آب و غذا را به آن اتاق مى برد؟
ــ مادر! چه شده اينگونه شادمانى؟ گويى در آسمان ها سير مى كنى!
ــ پسرم، چقدر دير كردى؟ نگرانت بودم.
ــ مادر! مثل اينكه ما امشب مهمان داريم.
ــ فرزندم، اين يك راز است و تو بايد به من قول بدهى به هيچ كس نگويى.
ــ باشد، من قول مى دهم.
ــ سعادتى بزرگ نصيب ما شده است، امشب مسلم نماينده امام حسين(ع)مهمان ماست.
تا نام مسلم به گوش بلال مى خورد، جايزه بزرگ و سكّه هاى طلا به ذهنش خطور مى كند.
جايزه اى كه ابن زياد براى پيدا نمودن مسلم قرار داده است، هر كسى را وسوسه مى كند.
امشب، سه نفر در اين خانه هستند و هيچ كدام از آنها خواب به چشم ندارند:
مسلم; او مى داند شب آخر عمر اوست; امشب شب عرفه است، همه حاجى ها آماده مى شوند تا مراسم حج خود را به جاى آورند و قربانى خود را در راه خدا قربان كنند و او فردا خود را در راه مولايش قربانى خواهد نمود.
طَوْعه; مادر مهربانى كه دلش آرام نمى گيرد; گويا او هم از حالت مسلم فهميده است كه به زودى مهمان او خواهد رفت.
آرى، او مى داند غريب ترين مرد تاريخ در خانه اش مهمان است. او مى خواهد بهترين پذيرايى را از او نموده باشد.
رحمت خدا بر تو اى طَوْعه كه به تنهايى يك دنيا مردانگى آفريدى!
و بلال، پسر طَوْعه، به فكر جايزه است.
اين شيطان است كه به او مى گويد: "جايزه بزرگى در راه است كه با آن مى توانى چه كارها بكنى، تا كى بايد كارگرى كنى؟ تا كى بايد سختى بكشى؟ تو مى توانى با گرفتن اين جايزه به همه آرزوهاى خود برسى، ازدواج كنى، خانه اى براى خود خريدارى كنى و اسب زيبايى براى خود بخرى".
<=====●●●●●=====>
#دراوجغربت
#یارورامامزمانباشیم
#چهاردهمینمسابقه
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
<=====●●●●●=====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
﷽
#دراوجغربت🌴
#چهارمینمسابقه🌴
#برگبیستسییکم🌴
صبح روز عرفه است، روزى كه خدا رحمت خود را بر بندگانش نازل مى كند.
گويا كه كوفه از اين رحمت و مهربانى خدا سهمى ندارد.
همه به دنبال مسلم هستند تا جايزه بگيرند.
بلال در حياط خانه نشسته است و در فكر است كه ناگهان اين صدا به گوشش مى رسد: "اگر در خانه اى مسلم را بيابيم آن خانه را خراب خواهيم نمود و اهل آن خانه را به قتل خواهيم رساند".
آرى، مأموران ابن زياد در شهر مى چرخند و اين خبر را اعلام مى كنند.
ترسى عجيب بر بلال سايه مى افكند.
او با خود مى گويد: "مأموران، خانه هاى افراد زيادى را گشته اند و هر لحظه ممكن است، وارد خانه ما بشوند و آن موقع، ديگر سرنوشت من و مادرم چيزى جز مرگ نيست".
از طرف ديگر آن جايزه بزرگ او را وسوسه مى كند.
سرانجام او تصميم خود را مى گيرد و به سوى قصر حركت مى كند.
او به مأموران مى گويد: "خبر مهمّى دارم كه بايد به ابن زياد بگويم، من مى دانم مسلم كجاست".
ابن زياد تا از اين خبر مطّلع مى شود بسيار خوشحال شده و دستور مى دهد تا جايزه بلال را به او بدهند.
ابن زياد به ابن اَشْعث (فرمانده گارد ويژه) دستور مى دهد با مأموران زيادى به سوى خانه طَوْعه حركت كنند.
صداى شيهه اسب ها و هياهوى سربازان به گوش مى رسد.
سربازان، خانه طَوْعه را از هر جهت محاصره مى كنند; آنها درِ خانه را شكسته و وارد خانه مى شوند.
مسلم با شجاعتى تمام با آنها مى جنگد و آنان را از خانه بيرون مى كند.
براى بار دوّم، سربازان به خانه حمله مى كنند و مسلم آنها را از خانه بيرون مى كند.
آيا در اين جنگ نا برابر، مسلم ياورى هم دارد؟
اگر خوب نگاه كنى در گوشه خانه، طَوْعه را مى بينى كه دست به دعا برداشته است.
او با نگاه خود و دعايى كه بر لب دارد، قوّت قلبى براى مسلم است.
خانه طَوْعه به خاطر شرايط خاص، سنگر خوبى براى مسلم است، براى همين ابن اشعث تصميم مى گيرد، مسلم را به وسط كوچه بياورد تا بتواند از هر جهت او را مورد حمله قرار دهد.
اينجاست كه او فرياد مى زند: "اى مسلم! از خانه بيرون بيا و گر نه، ما اين خانه را آتش مى زنيم".
مسلم تصميم مى گيرد از خانه خارج شود تا مبادا به طَوْعه آسيبى برسد.
اين تصميم مسلم، آن قدر سريع است كه فرصت خداحافظى با طَوْعه را از او مى گيرد.
چرا كه اگر لحظه اى درنگ كند، آن نامردان خانه را به آتش مى كشند.
تنها فرصتى كه براى مسلم مى ماند، يك نگاه است.
اين نگاه چه نگاهى است؟
نگاه آخر، نگاه خداحافظى، نگاه تشكّر.
وقتى طَوْعه مهمانش را غريب و بى ياور مى بيند، بى اختيار اشك مى ريزد و مى گويد: "خدايا! مهمانم تنهاست، خدايا! او را يارى نما، كاش مى توانستم مهمانم را يارى كنم!".
هنگامى كه مسلم از درِ خانه خارج مى شود به مرگ، لبخند مى زند و مى گويد: "اين همان شهادتى است كه همواره آرزويش را داشتم".
<=====●●●●●=====>
#دراوجغربت
#یارورامامزمانباشیم
#چهاردهمینمسابقه
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
<=====●●●●●=====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
﷽
#دراوجغربت🌴
#چهارمینمسابقه🌴
#برگسیسوم🌴
مسلم تك و تنها به جنگ با يك سپاه آمده است و آن چنان شجاعتى از خود نشان مى دهد كه همه آنها از ترس فرار مى كنند.
ابن اَشْعث، پيكى براى ابن زياد مى فرستد كه نيروى كمكى برايم بفرست من نمى توانم در مقابل مسلم مقاومت كنم.
ابن زياد نيروى كمكى مى فرستد و براى او اين چنين پيغام مى دهد: "مادرت به عزايت بنشيند! چگونه است كه يك سپاه نمى تواند يك نفر را دستگير كند؟".
ابن اشعث چون اين سخن ابن زياد را مى شنود مى گويد: "مثل اين كه ابن زياد نمى داند مرا به جنگ كسى فرستاده است كه شجاعت را از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به ارث برده است".
مسلم با شجاعتى تمام به دفاع ادامه مى دهد و هيچ كس را توان مقابله با او نيست.
كار به جايى مى رسد كه ديگر هيچ كس جرأت نمى كند به مسلم نزديك شود.
فرمانده نيروهاى ابن زياد درمانده مى شود.
در اين هنگام فكرى به ذهن او مى رسد، او فرياد مى زند:
اى مردم! اگر سكّه طلا مى خواهيد، روى بام خانه خود برويد و مسلم را سنگ باران كنيد، نخل هاى خرما را آتش بزنيد و بر سر و صورت مسلم پرتاب كنيد.
صحنه غريبى است! پذيرايى از مهمان با سنگ و آتش!
همان كسانى كه تا ديروز براى بوسيدن دست مسلم با هم دعوا مى كردند، اكنون سنگ به دست گرفته و به مسلم سنگ مى زنند!
اين كارِ كوفيان، دل مسلم را به درد مى آورد، زيرا فقط كافران به اين صورت سنگ باران مى شوند.
اگر كسى مسلم را نمى شناخت، خيال مى كرد كه اهل كوفه دارند كافرى را سنگ باران مى كنند.
اينجاست كه مسلم فرياد مى زند: "اى مردم كوفه! براى چه سنگ بارانم مى كنيد؟ نكند خيال مى كنيد من كافر شده ام؟! بدانيد من مسلمانم و از اهل بيت پيامبر شما هستم، آيا اين گونه حقِّ پيامبر خود را ادا مى كنيد؟".
امّا قلب اين مردم سياه شده است و اين سخنان در دل آنها اثر نمى كند.
سنگى مى آيد و به پيشانى مسلم اصابت مى كند و صورت مسلم با خون پيشانى اش رنگين مى شود.
مسلم خون پيشانى خود را پاك مى كند.
نمى دانم، آيا او مى داند، همين كوفيان سنگ به پيشانى امام حسين(ع)خواهند زد؟!
سنگ ديگرى به لب و دندان او اصابت مى كند و دندان هاى او را مى شكند.
تشنگى بر او غلبه كرده است، چند ساعت است كه با اين نامردها مى جنگد، خون زيادى از بدنش رفته است، آفتاب گرم كوفه بر بدنش مى تابد.
امّا دريغ از يك قطره آب!
مسلم به آنان مى گويد: "اى مردم كوفه، من مهمان شمايم، آيا مهمان خود را تشنه مى گذاريد؟".
جانم فداى لب هاى تشنه ات، اى مسلم!
كسى جواب تو را نمى دهد، خسته اى; امّا هنوز محكم قدم بر مى دارى.
دشمنان به تو دشنام مى دهند; امّا از نگاه تو مى هراسند.
سنگ به تو پرتاب مى كنند; امّا از صداى تو بر خود مى لرزند...
لشكر كوفه از دستگيرى مسلم نا اميد شده اند.
در اين ميان فرمانده لشكر رو به مسلم مى كند و مى گويد:
ــ اى مسلم! اگر دست از جنگ بردارى، در امان من هستى.
ــ آيا من در امان خواهم بود؟
ــ آرى، من از طرف امير كوفه به تو امان مى دهم.
اينجاست كه مسلم به فكر فرو مى رود و با خود مى گويد: درست است كه اين مردم بى دين هستند; امّا عرب كه هستند و در ميان عرب رسم بر آن است كه چون به شخصى امان مى دهند تا پاى جان بر سر حرف خود مى ايستند.
#درقصرتنهائی
#تنهاترینسردار
#امامحسنمجتبی
#نشرحدکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
﷽
#دراوجغربت🌴
#چهارمینمسابقه🌴
#برگسیچهارم🌴
مسلم شمشير خود را غلاف مى كند و جنگ را متوقّف مى كند.
فرمانده اى كه به او امان داده است، همراه سربازانش جلو مى آيد.
مسلم به آنان اطمينان كرده است; امّا وقتى آنها نزديك مى آيند در يك چشم به هم زدن شمشير مسلم را مى ربايند.
مسلم تعجّب مى كند!
چرا كه او خود، شمشيرش را غلاف نموده و عينِ نامردى است كه شمشيرش را بگيرند.
عرب وقتى به كسى امان دادند، هرگز سلاح او را نمى گيرند.
اشك در چشم مسلم حلقه مى زند و آنچه را بايد بفهمد، مى فهمد.
پس رو به كوفيان مى كند و مى گويد: "اين نشانه پيمان شكنى شما بود كه شمشير مرا ربوديد".
يكى از سربازان هنگامى كه اشك چشم مسلم را مى بيند، زخم زبان مى زند و مى گويد: "كسى كه عشق رياست دارد، ديگر براى كشته شدن گريه نمى كند".
مسلم در جواب مى گويد: "اشك من براى خودم نيست، براى آن كسى گريه مى كنم كه برايش نامه نوشته ام تا به كوفه بيايد و او اكنون با اهل و عيال خود به اينجا مى آيد".
همسفر خوبم!
به راستى چرا مسلم امان اهل كوفه را قبول كرد؟
مگر او از بى وفايى آنها خبر نداشت؟
مى خواهم بگويم مسلم مى دانست كه آنها به قول خود وفا نخواهند كرد.
امّا امان آنها را قبول كرد تا به آرزوى بزرگ خود برسد.
آيا مسلم در اين ميان به دنبال چيز ديگرى است؟
آرى، او مى خواهد در دل فرمانده سپاه كوفه راهى باز كند تا با او هم كلام شود و از او خواسته اى طلب كند.
مسلم اكنون يك آرزو دارد و براى رسيدن به اين آرزو، امان فرمانده دشمن را قبول مى كند.
آيا مى توانى حدس بزنى آرزوى مسلم چيست؟
نگاه كن!
فرمانده نيروها دارد مسلم را به سوى قصر مى برد.
مسلم آرام آرام با او سخن مى گويد:
ــ من مى دانم كه ابن زياد امان تو را قبول نخواهد كرد.
ــ من فرمانده لشكر كوفه هستم، من به تو امان داده ام، اكنون خواهى ديد كه چگونه بر سخن خويش پايدار خواهم ماند و نخواهم گذاشت به تو آسيبى برسد.
ــ اگر ابن زياد امان تو را قبول نكرد، آيا حاضر هستى كارى براى من انجام بدهى؟
ــ آرى، من قول مى دهم.
ــ من از تو مى خواهم كه پيكى را به سوى حسين بفرستى و به او خبر دهى كه مردم كوفه پيمان خود را شكسته اند.
فرمانده منقلب مى شود; آخر او شجاعت مسلم را به چشم خود ديده است و مى داند كه به خاطر امانى كه به او داده، شمشير در غلاف كرده است.
نگاهى به مسلم مى كند و مى گويد: "به خدا قسم، اين كار را براى تو انجام خواهم داد".
اينجاست كه لبخند بر لب هاى مسلم نقش مى بندد.
اين همان چيزى است كه مسلم مى خواست; اگر او به جنگ ادامه مى داد، هرگز نمى توانست به اين خواسته خود برسد.
او سخن فرمانده ابن زياد را قبول كرد تا او هم يك سخن او را قبول كند.
آرى، مسلم نامه اى نوشته بود كه امام حسين(ع) به كوفه بيايد، ولى اكنون كه خود، اسير كوفيان شده است، در فكر آن است كه آخرين پيام خود را براى امام خود فرستد.
(و جالب است بدانى كه ابن اشعث در فرصتى مناسب به اين وعده خود وفا كرد و كسى را فرستاد تا پيام مسلم را به امام حسين(ع) برساند و اين خبر در نزديك كربلا به آن حضرت رسيد).
<=====●●●●●=====>
#دراوجغربت
#یارورامامزمانباشیم
#چهاردهمینمسابقه
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
<=====●●●●●=====>
هدایت شده از شهداءومهدویت
🌷مهدی شناسی ۳۹۱🌷
🌹ﻣَﻦْ ﺟَﺤَﺪَﻛُﻢْ ﻛَﺎﻓِﺮٌ🌹
🔸زیارت جامعه کبیره🔸
🔵ﻫﺮ ﻛﺲ امام ﺭﺍ ﺍﻧﻜﺎﺭ ﻛﻨﺪ ﻛﺎﻓﺮ ﺍﺳﺖ. ﻭﻗﺘﻲ ﻛﺴﻲ ﻣﻨﻜﺮ ﻣﻌﺼﻮﻣﻴﻦ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺭﺑﻮﺑﻴﺖ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺭﺩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﻭﻱ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺧﻮﺩ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻱ ﺳﺒﺤﺎﻥ ﭘﺮﺩﻩ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﭼﻨﻴﻦ ﻓﺮﺩﻱ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺍﻟﻬﻲ ﺭﺍ ﺍﺩﺭﺍﻙ ﻧﻤﻲﻛﻨﺪ ، ﺍﻧﻜﺎﺭ ﻭﻻﻳﺖ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺑﺎ ﺍﻧﻜﺎﺭ ﺭﺑﻮﺑﻴﺖ ﺧﺪﺍﻱ ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺗﻼﺯﻡ ﺩﺍﺭﺩ.
🔵ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻴﺰﺍﻧﻲ ﻛﻪ ﺭﺑﻮﺑﻴﺖ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺛﻤﺮﺍﺕ ﺭﺑﻮﺑﻴﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ او ﺟﺮﻳﺎﻥ ﻣﻲﻳﺎﺑﺪ. ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻭﻻﻳﺖ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﺭﻑ ﺑﻪ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺧﺪﺍ ﻣﻲﺷﻮﺩ ﻭ ﻋﻜﺲ ﺍﻳﻦ ﻗﻀﻴﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﺍﺳﺖ.
🔵ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺤﻀﺮ امام معصوم ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲﮔﻴﺮﺩ ﺍﺯ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺧﺎﺻﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﭘﺮﺩﻩﺑﺮﺩﺍﺭﻱ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲﺍﺵ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﻤﻲﮔﻴﺮﺩ.
🔵ﻫﻢ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺑﺎ ﻭﻻﻳﺖ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻣﻲﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻢ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺎ ﻭﻻﻳﺖ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺗﻮﻓﻴﻖ ﺷﻜﺮ ﻧﻌﻤﺖ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲﮔﻴﺮﺩ...
🦋🌹💐🦋🌹💐
#مهدی_شناسی
#قسمت_391
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#دراوجغربت🌴
#چهارمینمسابقه🌴
#برگسیچهارم🌴
﷽
ابن زياد در قصر نشسته است و لحظه به لحظه حوادث را دنبال مى كند; خبر مى رسد كه ابن اشعث به مسلم امان داده است.
مسلم را به سوى قصر مى آورند و او را لحظاتى كنار درِ قصر مى نشانند.
نگاه مسلم كجاست؟!
آن كوزه آب را مى بينى؟
نگاه كن!
لب هاى مسلم از شدّت تشنگى خشكيده است.
او تقاضاى يك جرعه آب مى كند; امّا يكى از نگهبانان مى گويد: "اى مسلم! تو ديگر آب نمى نوشى تا به جهنم بروى".
بدن مسلم زخم هاى زيادى دارد; امّا اين زخمِ زبان ها بيش از همه درد آور است.
سرانجام لب هاى تشنه مسلم، دل يكى را به رحم مى آورد.
او به غلام خود دستور مى دهد تا ظرف آبى را از خانه براى مسلم بياورد.
مسلم ظرف آب را به دست مى گيرد و مى خواهد آن را بنوشد; امّا تمام ظرف از خون لبش رنگين مى شود.
سه بار ظرف آب را عوض مى كنند; امّا هر بار خون تازه از لب و دندان مسلم جارى مى شود.
اكنون، مسلم مى فهمد كه تقدير خدا بر اين است كه او تشنه باشد.
آرى آن روز مسلم از اين راز خبر نداشت كه همه ياران امام حسين(ع) با لب تشنه شهيد خواهند شد.
<=====●●●●●=====>
#دراوجغربت
#یارورامامزمانباشیم
#چهاردهمینمسابقه
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
<=====●●●●●=====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#دراوجغربت🌴
#چهارمینمسابقه🌴
#برگسیپنجم🌴
﷽
ابن اشعث به نزد ابن زياد مى رود و بعد از عرض ادب به او مى گويد: "من به مسلم امان داده ام".
ابن زياد با غضب به او مى گويد: "من تو را فرستادم تا مسلم را دستگير كنى، نه اين كه به او امان بدهى".
ابن اشعث به ناچار سكوت مى كند.
مسلم را داخل قصر مى برند.
مسلم اين گونه سلام مى كند: "سلام بر آن كس كه هدايت يافت و اطاعت خداوند را نمود".
ابن زياد از اين كه مسلم اين گونه سلام مى كند عصبانى مى شود. او انتظار داشت كه مسلم به عنوان امير كوفه به او سلام دهد.
آرى، مسلم فقط يك امير دارد او هم امام حسين(ع) است و بس.
ابن زياد رو به مسلم مى كند و مى گويد:
ــ اى مسلم! به كوفه آمدى و ميان مردم اختلاف انداختى و آشوب به پا كردى.
ــ مردم اين شهر، ما را دعوت كردند تا دين خدا را زنده كنيم.
ــ خيلى دلت مى خواست كه در كوفه حكومت كنى و امير كوفه شوى، امّا خدا نخواست و تو را شايسته اين مقام نديد.
ــ اگر ما خاندان پيامبر شايسته خلافت نباشيم ،پس چه كسى شايستگى آن را دارد؟
ــ مگر نمى دانى كه امروز يزيد، شايستگى خلافت را دارد و اطاعت او بر شما واجب است.
ــ هرگز، فقط خاندان پيامبر، شايستگى رهبرى مسلمانان را دارند.
اينجاست كه ابن زياد عصبانى شده و شروع به ناسزا گفتن به امام حسين(ع)مى كند.
مسلم در جواب مى گويد: "تو و پدرت به اين دشنام ها سزاوارتر مى باشيد".
صورت ابن زياد از شدت عصبانيّت برافروخته مى شود و فرياد مى زند: "امروز تو را به شيوه اى مى كشم كه هيچ كس را تاكنون اين گونه به قتل نرسانده باشند".
اكنون مسلم، خدا را شكر مى كند و به او مى گويد: "خوشحالم كه خدا شهادت را به دست بدترين انسانها كه تو باشى نصيب من گرداند، ما راضى به آن هستيم كه خدا بين ما و شما قضاوت كند".
<=====●●●●●=====>
#دراوجغربت
#یارورامامزمانباشیم
#چهاردهمینمسابقه
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
<=====●●●●●=====>
هدایت شده از شهداءومهدویت
🌷مهدی شناسی ۳۹۲🌷
🌹ﻭَ ﻣَﻦْ ﺣَﺎﺭَﺑَﻜُﻢْ ﻣُﺸْﺮِﻙٌ🌹
🔸زیارت جامعه کبیره🔸
◀️ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻣﻌﺼﻮﻣﻴﻦ ﺳﺘﻴﺰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪﺍﻱ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻜﻨﺪ ﺭﺳﻤﺎً ﺯﺑﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻳﺎ ﺷﻤﺸﻴﺮﻱ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺷﻤﺎ ﺑﻜﺸﺪ ﻭ ﻳﺎ ﮔﺎﻣﻲ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ مشرک است.
◀️ﮔﺎﻫﻲ ﺷﺮﻙ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﺪﺍﻱ ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﺎﻩ ﺷﺮﻙ ﺩﺭ ﻃﺎﻋﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺣﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﮔﺎﻫﻲ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺣﺪ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﺪﺍﻱ ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺷﺮﻳﻚ ﻗﺎﺋﻠﻨﺪ ﻭ ﮔﺎﻩ ﺣﻀﺮﺕ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺣﺪﺍﻧﻴﺖ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪﺍﻧﺪ ﺍﻣّﺎ ﺩﺭ ﻃﺎﻋﺖ ﺍﻭ ﻣﺸﺮﻙﺍﻧﺪ.
◀️ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﺤﺎﺭﺑﻪ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺣﻘﻴﻘﺘﺎً ﻣﺸﺮﻙﺍﻧﺪ ﺯﻳﺮﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺻﻒ ﺁﺭﺍﻳﻲ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﺋﻴﻨﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻤﺎﻱ ﺧﺪﺍﻱ ﺳبحلﻧﻨﺪ. ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ: «ﺃَﻃﻴﻌُﻮﺍ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻭَ ﺃَﻃﻴﻌُﻮﺍ ﺍﻟﺮَّﺳُﻮﻝ» ﺍﮔﺮ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺣﻖ ﺭﺍ ﻣﻲﻛﻨﻴﺪ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻭ ﺁﻝ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ.
◀️ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻭ امامان ﺻﻒ ﺁﺭﺍﻳﻲ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻣﺤﺾ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺍﻣّﺎ ﺷﺮﻙ ﺩﺭ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺳﺒﺐ ﻣﻲﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺧﺪﺷﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﻫﻢ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﺷﻮﺩ.
◀️ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻛﻪ » ﺇِﻧَّﻤَﺎ ﺍﻟْﻤُﺸْﺮِﻛُﻮﻥَ ﻧَﺠَﺲٌ ﻓَﻼ ﻳَﻘْﺮَﺑُﻮﺍ ﺍﻟْﻤَﺴْﺠِﺪَ ﺍﻟْﺤَﺮﺍﻡَ» ﻭﻗﺘﻲ ﻛﺴﻲ ﻣﺸﺮﻙ ﺷﺪ ﻧﺠﺲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﺷﻮﺩ ﻭﻗﺘﻲ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﺠﺲ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺫﺍﺗﺎً ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻨﻔﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﻴﻠﻲ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺁﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
◀️ﻣﺜﻼً ﻋﻤﺮﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ علیهم السلام ﺍﺳﺖ و ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺷﻤﺎﺭ ﺑﺪﺗﺮﻳﻦ ﺧﻠﻖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﻠﻖ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﻨﻔﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
🦋🌹🦋🌹
#مهدی_شناسی
#قسمت_392
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#دراوجغربت🌴
#چهارمینمسابقه🌴
#برگسیششم🌴
﷽
آرى، همواره شهادت، بزرگترين آرزوى مسلم بوده است.
همسفر خوبم!
مسلم مى توانست به وسيله سازش با ابن زياد، جان خود را نجات دهد.
امّا ديدى كه چگونه در مقابل ابن زياد از امام حسين(ع) دفاع كرد و لحظه اى كوتاه نيامد.
چرا مسلم اين طرف و آن طرف را نگاه مى كند؟
او به دنبال كسى مى گردد تا به او وصيّت هاى خود را بگويد.
مسلم چه كسى را انتخاب مى كند؟
اينان كه گرد ابن زياد جمع شده اند، همه نامردان اين شهر هستند.
در اين ميان نگاهش به آشنايى مى افتد، او را صدا مى زند و به گوشه اى مى رود و وصيّت هاى خود را به او مى گويد.
فكر مى كنى وصيّت مسلم چيست؟
من در شهر كوفه هفتصد درهم قرض دارم، دلم مى خواهد اين لباس جنگى مرا بفروشى و قرض مرا بدهى، همچنين بعد از كشته شدنم، بدن مرا به خاك بسپارى و شخصى را هم به سوى امام حسين(ع)بفرستى كه او را از آمدن به كوفه منصرف كند.
بعد از اين كه سخن مسلم تمام مى شود، آن شخص به نزد ابن زياد مى آيد و تمام وصيّت هاى مسلم را به او مى گويد.
ابن زياد رو به او مى كند و مى گويد: "مسلم تو را محرم راز دانست و تو راز او را فاش ساختى، قرض مسلم را ادا كن! امّا با پيكر او هر چه بخواهم، مى كنم و امّا درباره حسين، اگر او به سوى ما نيايد ما هم كارى با او نداريم".
ابن زياد دستور داد تا مسلم را بالاى قصر ببرند.
<=====●●●●●=====>
#دراوجغربت
#یارورامامزمانباشیم
#چهاردهمینمسابقه
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
<=====●●●●●=====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#دراوجغربت🌴
#چهارمینمسابقه🌴
#برگسیهفتم🌴
﷽
همه مى گويند كه كوفيان بى وفايند.
نه، اتّفاقاً آنان خيلى با وفا هستند!
حتماً مى گويى كه چرا اين حرف را مى زنى، اين كوفيان بودند كه با مسلم بيعت كردند; ولى مسلم را تنها گذاشتند؟
خواننده عزيزم!
يادت هست موقعى كه مسلم به كوفه آمد چه اجتماع بزرگى به وجود آمد و همه مردم براى ديدن مسلم جمع شدند؟
آن روز همه مردم براى ديدن طلوع مسلم در كوفه جمع شده بودند، امروز هم، همه براى ديدن غروب مسلم جمع شده اند!
خورشيد جوانمردى بر بالاى قصر كوفه غروب مى كند!
غروب غريبانه اى است، آسمان خونين است!
مردم آمده اند، ببينند كه سرانجام مسلم چه مى شود.
خوب، اين خودش يك نوع وفادارى است.
آنها مى توانستند در خانه هاى خود بمانند و بيرون نيايند.
امّا آنها بايد به كسى كه با او بيعت كرده اند، وفادار باشند.
مسلم ديگر تنها نيست.
نگاه كن!
مردم گروه گروه به سوى قصر مى آيند.
همه نگاه ها به سوى بالاى قصر خيره مى شود.
مسلم را به پشت بام قصر برده اند.
و يكى از سربازان ابن زياد با شمشير برهنه كنار او ايستاده است.
همه به چهره خونين مسلم نگاه مى كنند.
غروب اسوه مردانگى و شجاعت نزديك است!
مسلم ذكرِ خدا را بر لب دارد.
روز عرفه است و مردم بر بلنداى كوه رحمت (جبلُ الرّحمه)، در صحراى عرفات مشغول عبادت هستند.
ولى مسلم بر بلنداى قصر كوفه دعا مى خواند!
نگاه به لب هايش كن! هنوز او تشنه است.
او نگاهى به شهر كوفه مى كند و اين چنين دعا مى كند:
بار خدايا!، تو ميان ما و اين مردمى كه پيمان خود را با ما شكستند، قضاوت كن!
<=====●●●●●=====>
#دراوجغربت
#یارورامامزمانباشیم
#چهاردهمینمسابقه
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
<=====●●●●●=====>
هدایت شده از شهداءومهدویت
🌷مهدی شناسی ۳۹۳🌷
🌹ﻭَ ﻣَﻦْ ﺭَﺩَّ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﻓِﻲ ﺃَﺳْﻔَﻞِ ﺩَﺭْﻙٍ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﺠَﺤِﻴﻢ🌹
🔸زیارت جامعه کبیره🔸
◀️ﺭﺩ ﺩﻭ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ: ﮔﺎﻩ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﻭ ﮔﺎﻩ ﻧﺎﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ.ﮔﺎﻩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺩ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﺎﻩ ﻧﺎﺁﮔﺎﻩ.ﺯﻣﺎﻥ ﻧﺎﺁﮔﺎﻫﻲ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻋﻘﻞ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺩﺭﻙ ﺍﻣﻮﺭ ﻧﺎﻗﺺ ﺍﺳﺖ ﻣﺜﻼً ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺴﻮﺍﻙ ﺯﺩﻥ ﻭ ﺗﻴﺰﻫﻮﺷﻲ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩﻩ.ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﻣﺴﻮﺍﻙ ﻧﺰﻧﺪ ﻗﻮﻩ ﺍﺩﺭﺍﻙ ﻭ ﻫﻢ ﻗﻮﻩ ﺣﺎﻓﻈﻪﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻣﻲﺭﻭﺩ.
◀️ﺣﺎﻝ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﺴﻲ ﺍﺯ ﭘﺬﻳﺮﺵ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﻧﺪ ﻭ ﮔﻤﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﺭﺑﻄﻲ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﻧﻴﺴﺖ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺭﺩ ﻛﺮﺩﻧﺶ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻏﻔﻠﺖ ﻣﺮﺗﻔﻊ ﻣﻲﺷﻮﺩ.ﺍﻣّﺎ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻭ ﺷﺒﻴﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﺭﺩ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﻟﻌﻴﺎﺫ ﺑﺎﻟﻠﻪ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺭﺍ ﺯﻳﺮ ﺳﺆﺍﻝ ﻣﻲﺑﺮﻧﺪ ﭼﻨﻴﻦ ﺭﺩ ﻛﺮﺩﻧﻲ « ﻓﻲ ﺍﺳﻔﻞ ﺩﺭﻙ ﻣﻦ ﺍﻟﺠﺤﻴﻢ» ﺍﺳﺖ.
◀️ﺣﺎﺝ ﻣﻼ ﻫﺎﺩﻱ ﺳﺒﺰﻭﺍﺭﻱ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺷﺮﺡ ﺍﺳﻤﺎﺀ ﺍﻟﺤﺴﻨﻲ ﺩﺭ ﺷﺮﺡ ﺩﻋﺎﻱ ﺟﻮﺷﻦ ﻛﺒﻴﺮ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ: ﻛﻞ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﺗﺶ ﻭ ﺟﻬﻨﻢ ﺍﺳﺖ ﻭﻗﺘﻲ ﺁﺩﻡ ﻧﻈﺮ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺭﺍ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﺭﺩ ﻛﻨﺪ در ﭘﺴﺖ ﺗﺮﻳﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ. ﻳﻌﻨﻲ ﻫﻴﭻ ﺭﺷﺪﻱ ﻭ ﻛﻤﺎﻟﻲ ﻭ ﺛﺒﻮﺗﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻧﻴﺴﺖ. ﺗﻤﺎﻡ ﻓﻜﺮ ﻭ ﺫﻛﺮ ﺍﻭ ﻣﺎﺩﻳﺎﺕ ﺍﺳﺖ.
◀️ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ: ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﻛﻼﻣﻲ ﺍﺯ ﻛﻼﻡ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺭﺍ ﺩﺭﻙ ﻧﻜﺮﺩﻳﺪ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺸﺩﻳﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺭﺩ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ: ﻣﻦ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﻲﺷﻮﻡ ﺯﻳﺮﺍ ﺭﺩ ﻛﺮﺩﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺳﻔﻞ ﺳﺎﻓﻠﻴﻦ ﺟﺎﻱ ﻣﻲﺩﻫﺪ.
◀️ﺭﺩ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻛﻼﻡ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﻣﺸﺮﻙ ﻧﻴﺴﺖ. ﻛﺎﻓﺮ هم ﻧﻴﺴﺖ ﺍﻣّﺎ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺭ ﻧﻈﺎﻡ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ. ﺟﺎﻱ ﺧﻮب ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺟﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﻲ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﻛﻨﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻛﻤﺎﻝ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﻨﺪ ، ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﺭﺷﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ.
✅ﻳﻜﻲ ﺍﺯ مفسران ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺟﺎﻣﻌﻪ "ﻣَﻦْ ﺭَﺩَّ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ" ﺭﺍ ﺟﺴﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ: ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﺟﺴﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﮔﺴﺘﺎﺧﻲ ﺩﺭ ﻣﺤﻀﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻜﻨﺪ ﻭ ﺁﺩﺍﺏ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻧﻜﻨﺪ «ﻓﻲ ﺍﺳﻔﻞ ﺩﺭﻙ ﻣﻦ ﺍﻟﺠﺤﻴﻢ » ﺍﺳﺖ. یعنی ﺩﺭ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺗﺮﻳﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﺁﺗﺶ ﺟﺎﻱ ﺩﺍﺭﺩ.
✅ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﻛﻪ ﺍﺩﺏ ﻗﺮﺏ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ ،ﺑﻲﺍﺩﺑﻲ ﺑُﻌﺪ ﻭ ﺩﻭﺭﻱ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ...
✅ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻣﯽﻓﺮﻣﺎﯾﺪ:ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺍﯼ ﻋﻠﯽ، ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﻣﺮﺍ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺍﻣّﺘﻢ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﯽﻭﻓﺎﯾﯽ ﻣﯽﻧﻤﺎﯾﺪ. ﭘﺲ ﻭﺍﯼ ﻭ ﻭﺍﯼ ﻭ ﻭﺍﯼ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ، ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ «ﻭﺍﯼ» ﭼﯿﺴﺖ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺟﻬﻨّﻢ، ﮐﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺁﻥ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺗﻮ ﻭ ﮐﺸﻨﺪﮔﺎﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺗﻮ ﻭ ﺳﺮﭘﯿﭽﯽﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥْ ﺑﺎ ﺑﯿﻌﺖ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝِ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﻭ ﮔﺮﻭﻧﺪﮔﺎﻥ ﺑﻪ ﻭﻻﯾﺖ ﺗﻮ. ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻡ: ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ «ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ» ﭼﯿﺴﺖ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺗﻮ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﺷﯿﻌﻪ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺷﺎﺧﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻭ ﻫﺴﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻨﺎﻭﻝ ﻣﯽﮐﻨﺪ.
✅ﺩﺭ ﺍﺣﺎﺩﯾﺚ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﺋﻤّﻪ ﺍﻃﻬﺎﺭ ﻋﻠﯿﻬﻢ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺻﺎﺩﺭ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﯿﻢ: ﻫﺮ ﮐﺲ ﺍﺯ ﺍﺋﻤّﻪ، ﺭﻭﯼ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ، ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﭘﺸﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﻗﺎﻝ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ: «ﺍﻟﺮﺍﺩّ ﻋﻠﯿﻨﺎ ﺍﻟﺮﺍﺩّ ﻋﻠﯽ ﺍﻟﻠّﻪ ﻭ ﻫُﻮَ ﻋَﻠﯽ ﺣﺪّ ﺍﻟﺸِﺮْﮎ ﺑﺎﻟﻠّﻪ».
ﻫﺮ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺭﺩ ﮐﻨﺪ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺭﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺭﺍﻩِ ﺷﺮﮎِ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﺎﻡ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
🌹💐🌷🦋🌹💐🌷
#مهدی_شناسی
#قسمت_393
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
هدایت شده از شهداءومهدویت
724.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقط خداست كه میشود⭐️
با دهان بسته صدایش كرد...⭐️
میشود با پای شكسته هم به سراغش رفت...
تنها خریداریست كه⭐️
اجناس شكسته را بهتر برمیدارد .⭐️
تنها كسی است كه وقتی همه رفتند میماند .⭐️
وقتی همه پشت كردند آغوش میگشاید . وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود .⭐️
و تنها سلطانیست كه دلش⭐️
با بخشیدن آرام میگیرد ،
نه با تنبیه كردن...⭐️
شبتون در پناه خــ💛ـــدا⭐
الهی تنتون سالم و
لبخند همیشگی رو لبتون باشه
شب بخیر🙏🏻🌷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
@hedye110