eitaa logo
💖یاران مهدی عجل الله 💖
247 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
85 فایل
ماییم و سینه اے کہ ماجراے عشق توست😍یامهدے❤ • • 👤|ارتباط با ادمین جهت انتقاد وپیشنهاد در راستای کیفیت و ارتقاء کانال| : 👇👇 @Mehrsa9081
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 دوستاش خیلی شوخ و بامزه بودن، موقع خوردن کیک کلی شوخی کردن و خندیدیم،☺️ یه ساعتی به صحبت و مسخره بازی گذشت تا اینکه عرشیا گفت -دیگه کافیه. خانومم عجله داره، بذارید برسیم به آخر برنامه که منم پیشش بدقول نشم😉 با لبخند ازش تشکر کردم، دستمو بوسید و گفت -نیم ساعت دیگه هم صبر کنی،تمومه بلند شد و علیرضا رو صدا کرد، علیرضا هم گیتارشو برداشت و نشست رو کاناپه ،کنار عرشیا دستای علیرضا شروع به رقصیدن روی گیتار کرد و لبای عرشیا. چشات، اوج آرامشه، نباشی قلب من، نفس نمی کشه صدات، برام نوازشه، صدات که می زنم، برای خواهشه برای خواهشه می خوام خواهش کنم ازت همه حواستو به من بدی فقط می خوام تصدقت بشم فرهاد تیشه زن تصورت بشم تصورت بشم اگه بارون بباره یه چندتا دونه چه حالی می شم خدا می دونه چه حال خوبی تو هردومونه چقدر می خوامت خدا می دونه چشات نقاشی خداست میخواستمت بری خدا همینو خواست هوا هوای عاشقاست زمین از این به بعد بهشت ما دوتاست بهشت ما دوتاست اگه بارون بباره یه چندتا دونه چه حالی می شم خدا می دونه چه حال خوبی تو هردومونه چقدر می خوامت خدا می دونه نمیدونستم چه عکس العملی داشته باشم! مات عرشیا رو نگاه میکردم فکرنمیکردم صدای به این قشنگی داشته باشه! آهنگ که تموم شد،با صدای دست زدن بقیه به خودم اومدم! عرشیا با لبخند نگام کرد و گفت تقدیم به تنها عشق زندگیم❣ چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم با لبخند از عرشیا تشکر کردم و بعد از خداحافظی اومدم بیرون. عرشیا واقعا سورپرایزم کرده بود! تا چنددقیقه فکرم مشغول بود! حتی حواسم از مهمونی فردا شب پرت شده بود، رسیدم به چهارراه و طبق معمول چراغ قرمز🚦 همینجور که داشتم اطرافو نگاه میکردم،چشمم افتاد به همون دختر گل فروش! سریع شیشه رو دادم پایین! - دختر! دختر خانوم! بیا اینجا! بدون معطلی دوید سمت ماشین و گفت -عه سلام!شمایید!😅 باز میخواید گل بخرید؟؟ -آره میخرم اما یه شرط داره! -چه شرطی؟؟ -بیا سوار ماشین شو باهم یه دور بزنیم. -چی ؟سوار ماشین شما؟😳 نه من نمیتونم! -چرا؟؟مگه میخوام بخورمت؟؟ فقط میخوام یکم باهم صحبت کنیم! -نه خانوم نمیشه. من که شمارو نمیشناسم. -خیلی خب ،بریم پارک همین خیابون بغلی؟ فقط میخوام چنددقیقه باهم صحبت کنیم. -اممممم چی بگم باشه من میرم،شما هم خودت بیا! -خب بیا سوار ماشین شو دیگه😕 -نه ممنون،من میرم شما خودتون بیاید! راه افتاد و منم بعد سبز شدن چراغ پیچیدم تو خیابون و رفتم سمت پارک.🏞 تا برسه ماشینو پارک کردم و صبرکردم تا باهم بریم یه جا بشینیم. از دور که داشت میومد خوب نگاهش کردم. یه مانتو شلوار گشاد و چروک کرمی رنگ و یه کاپشن مشکی خیلی زشت و بدقواره تنش، و یه روسری نخودی رنگ سرش بود. چهره ی بانمکی داشت،☺️ معلوم بود از بس زیر آفتاب بوده اینجوری سیاه شده🙍 لبخند شیرینی رو لباش بود. باهم رفتیم تو یکی از آلاچیقا نشستیم، هنوز هوا سرد بود🌪 -ببخشید من باید زود برم،هنوز هیچی نفروختم! چیکارم داشتید؟ -اسمت چیه؟؟ -نگار😊اسم شما چیه؟ -من ترنمم عزیزم -چه اسم قشنگی😍 خیلی اسمتون نازه ترنم خانوم☺️ -ممنون،اسم تو هم قشنگه! -ممنون،میشه زودتر بگید چیکارم دارید؟ -خونتون کجاست؟چندتا خواهر برادر داری؟کلا میخوام راجع به زندگیت برام بگی! -برای چی اخه؟ -میخوام بدونم،لطفا بگو -خونمون این طرفا نیست، فقط برای کار میایم اینجا! پنج تا بچه ایم،منم دختر دومم، داداش بزرگمم بیست سالشه و تو زندانه😞 اون سه تای دیگه هم از من کوچیکترن. مادرم مرده،بابامم معتاده و الان من نون آور خونه ام دیگه چی میخوای بدونی؟؟ با دهن باز داشتم نگاش میکردم -تو؟؟ درسم میخونی؟؟ -تا سوم ابتدایی خوندم،بعدش بابام نذاشت برم و گفت باید کار کنی. داداشمم فرستاد سرکار،که معمورا گرفتنش😢 با تعجب داشتم نگاهش میکردم که گفت -چیه؟😠 چیشد؟ از بدبختیم تعجب کردی؟؟ فکر نمیکردی کسی تو دنیا باشه که مثل تو بی غم و غصه نباشه؟؟ منو آوردی اینجا که بیشتر بدبختیام بیاد جلو چشام؟؟😡 من باید برم! من مثل تو بیکار نیستم که بشینم فضولی یکی دیگه رو بکنم و به بدبختیاش بخندم -ناراحت نشو! باور کن اینطور نیست! فقط خواستم چندتا سوال ازت بپرسم! -بفرما!فقط زود!باید برم! -تو چی تو زندگیت کم داری؟ فکر میکنی چی خوشبختت میکنه؟ -همون که تو زیاد داری😏 پول! -ولی من خوشبخت نیستم😢 باور کن -باشه باور کردم😡 تو چه میفهمی بدبختی یعنی چی... دیگه سراغ من نیا خانوم😡 تو همون برو به ماشین بازیت برس! قبل اینکه بخوام حرفی بزنم،اشکاش مثل سیل رو صورتش جاری شد و بدو بدو رفت. 👇🔔 این داستان ادامه دارد 🔔👇 ⏰ ادامه رمان ، هر شب ساعت 21:00 📚 نویسنده : محدثه افشاری ⛔ کپی با ذکر نام نویسنده بلامانع است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ اول کار است بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ باب اسرار است بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ نغمه جان است بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @Jameeyemahdavi313
باهم بخوانیم 😇 برای سلامتی و ظهور آقا ❤️💚 191 @Jameeyemahdavi313 📿
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۰۷ مرداد ۱۳۹۹ میلادی: Tuesday - 28 July 2020 قمری: الثلاثاء، 7 ذو الحجة 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (100 مرتبه) - یا الله یا رحمان (1000 مرتبه) - یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت امام محمد باقر علیه السلام، 114ه-ق 🔹خطبه حضرت عباس علیه السلام بر فراز کعبه، 60ه-ق 🔹زندانی کردن امام کاظم علیه السلام در بصره 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا روز عرفه ▪️3 روز تا عید سعید قربان ▪️8 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام ▪️11 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید غدیر خم ▪️23 روز تا آغاز ماه محرم الحرام @Jameeyemahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(ع) شد دل عالم پریشان و حزین در عــزایت ای امام پنـجمیـن ای شهید زهر کینه السلام چشمـه نــور مدینه السلام @Jameeyemahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖یاران مهدی عجل الله 💖
🌸🍃 #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_بیستم با ناراحتی 😢😧 گفتم : مگر نگفتی فقط کارهایی که خالصانه برای خدا
🌸🍃 حسابی به مشکل خورده بودم. اعمال خوبم به خاطر شوخی ها😉 و صحبت های پشت سر مردم 😏و غیبت‌ها 😒 نابود میشد و اعمال زشت من باقی می ماند.🙁☹️ البته وقتایی که یک کار خالصانه انجام داده بودم همان عمل باعث پاک شدن کارهای زشت می‌شد ، چرا که در قرآن آمده بود: 🔴 ان الحسنات یذهبن السیئات. کارهای نیک گناهان را‌ پاک میکند. 🔴 زیارت های اهل بیت در نامه عمل من بسیار تاثیر مثبت داشت. البته زیارت های با معرفتی که با گناه آلوده نشده بود.😐😕 اما خیلی سخت بود!😫 هر روزِ ما دقیق بررسی و حسابرسی می‌شد کوچکترین اعمال مورد بررسی قرار می گرفت. به یکی از روزهای دوران جوانی رسیدیم اواسط دهه هشتاد! یکدفعه جوان پشت میز گفت: به دستور آقا اباعبدالله الحسین ۵ سال از اعمال شما را بخشیدیم و این ۵ سال بدون حساب طی می شود. با تعجب پرسیدم یعنی چی؟ 😳 گفت: یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوبتان باقی می ماند.😍 ️نمیدانید چقدر خوشحال شدم. ۵ سال بدون حساب و کتاب!! 😍 گفتم: علت این دستور آقا برای چه بود؟ همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند...😍 ادامه دارد.....
💦💦💦💦💦💦 برای گرفتن بوی بد یخچال، به جای استفاده از بوگیرهای شیمیایی از قهوه استفاده کنید. مقداری پودر قهوه رو در داخل پارچه نازک یا توری بریزید و گره بزنید و در یخچال بزارید باعث میشه بوی بد یخچال از بین برود @Jameeyemahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا