نماز شبهای ماه رمضان
نماز شب بیست و نهم🌹
دو ركعت در هر ركعت حمد و بيست مرتبه توحيد🌹
#نکته: نمازهای مستحبی ۲ رکعتی به جا آورده میشوند
🌸التماس دعا برای ظهور🌸
@Jameeyemahdavi313
💖یاران مهدی عجل الله 💖
#رمان_جانم_میرود #به_قلم_فاطمه_امیری #پارت_چهل ونه مهیا سرشو به نشونه ی تایید تکون داد دخترا شروع
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری
#پارت_پنجاه
ــــ آره مدافع حرم بوده
مهیا چفیه را لمس کرد
و آرام زیر لب پشت سر هم زمزمه کرد
ــــ مدافع حرم
ـــ مهیا بیدارشو
مهیا چشمانش را باز کرد اتوبوس خالی بود فقط مریم که بالا سرش بود و شهاب که دم در ایستاده بود در اتوبوس بودند
مهیا از جایش بلند شد
ــــ مریم کولمو بیارم
ــــ نه لازم نیست همین کیف دوشیتو بیار
ــــ اوکی
شهاب کنار رفت تا دختر ها پیاده شوند او هم بعد از دخترها پیاده شد و در را بست
کنار هم قدم برمی داشتند
مهیا به اطرافش نگاهی کرد
ــــ وای اینجا چقدر باحاله
مریم لبخندی زد
ــــ آره خیلی
مهیا با دیدن نرجس که به سمتشان می آید
محکم بر پیشانیش کوبید
ــــ آخ این عفریته اینجا چیکار میکنه
مریم خندید
ــــ آروم میشنوه
ـــ بشنوه به درک
شهاب با تعجب به سمت مریم چرخید مریم بهش نزدیک شد
ــــ مهیا به نرجس میگه عفریته
نرجس به طرفشان آمد
ـــ سلام خسته نباشید
مریم خنده اش را جمع کرد
ـــ سلام گلم همچنین
شهاب هم فقط به یک سلام ممنون اکتفا کرد مهیا هم بیخیال سرش را به آن طرف چرخاند با دیدن تانک زود دوربینش را از کیف مخصوصش بیرون آورد و شروع به عکاسی کرد
ـــ مریم اینجا شلمچه است دیگه
ــــ آره گلم
مهیا احساس می کرد هر زاویه و هر منظره در این جا قصه ای ر ا برای روایت دارند شهاب از آن ها جدا شد و به سمت محسن رفت
مریم با حوصله مهیا را همراهی کرد تا از جاهایی که دوست دارد عکس بگیرد و به سوالاتی که مهیا می پرسید جواب می داد دخترها به طرف نمایشگاه ها رفتن همه مشغول خرید بودند
مریم به سمت کتاب ها رفت اما مهیا ناخوداگاه عکس مردی نظرش را جلب کرد از بین جمعیت گذشت به غرفه پوستر رسید وارد شد به چشم های مرد نگاهی انداخت نمی توانست زیاد خیره چشمانش شود
ابُهتی که چشم های این مرد داشت لرز بر تن مهیا انداخته بود
شود احساس ترس به او دست داد
مهیا آنقدر غرق آن عکس شده بود که متوجه رفتن دانش آموزا نشده بود
شهاب برای اطمینان نگاهی به نمایشگاه انداخت با دیدن مهیا که به عکس خیره شده بود صدایش کرد
ــــ خانم رضایی خانم رضایی
مهیا به خودش آمد
ـــ بله
ــــ اذان گفت برید تو مسجد برای نماز و نهار
ـــ سید این عکس کیه
شهاب به عکس نزدیک شد با دیدن عکس لبخند زد
ــــ شهید محمد ابراهیم همت
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
@Jameeyemahdavi313
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری
#پارت_پنجاه و یکم
مهیا دوباره به عکس نگاهی انداخت واسم شهید را زیر لب زمزمه کرد
به سمت فروشنده رفت
ــــ آقا من این پوسترو می خوام چقدر میشه؟؟
پول پوستر را حساب کرد
شهاب از شخصیت مهیا حیرت زده بود این دختر همه معادلات او را به هم ریخته بود
ـــ سید من باید برم وضو
شهاب اطراف نگاه کرد کسی نبود
ــــ اینجا خیلی خلوته بزارید من همراهتون میام
شهاب تا سرویس بهداشتی مهیا را همراهی کرد بعد وضو هر کدام به سمت قسمت خانم ها وآقایون رفتن مریم مهیارا از دور دید برایش دست تکان داد مهیا به طرفشان رفت
ـــ کجایی تو
مهیا کنار سارا نشست
ـــ رفتم وضو بگیرم
مریم ُمهری به طرفش گرفت
ـــ نباید تنها میرفتی اونجا خیلی خلوته
ـــ تنها نرفتم با داداشت رفتم
نرجس به طرفشان برگشت
ـــ با شهاب رفتی؟
ـــ بله مشکلی هست
با صدای مکبر سر پا ایستادن مهیا آشنایی بانماز جماعت نداشت و فکر می کرد که با نماز فرادا فرقی می کند دوست نداشت جلوی نرجس از مریم بپرسد
زیر چشمی به مریم نگاه می کرد و حرکاتش را تکرار می کرد
بعد از نماز سر سفره نشستد و در کنار بازیگوشی دخترا نهار را صرف کردند
بعد از نهار کنار مزار شهدا رفتند بعد از خواندن فاتحه به بیرون مسجد رفتن
به طرف راوی رفتند که داشت صحبت مـیکرد
همه روی خاک کنار هم نشستند مهیا سرش را روی شانه ی مریم گذاشت
آی شهدا دست ما رو بگیر ...
بی سیم هایی که شما میزدید و بی سیم هایی که ما الان میزنیم خیلی تفاوت داره .
شرمنده ایم بخدا ...
همت همت مجنون
حاجی صدای منو میشنوید
همت همت مجنون
مجنون جان به گوشم
حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر
محاصره تنگ تر شده ...
اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی....
خواهرا و برادرا را دارند قیچی می کنند ....
اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند....
خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم ولی انگار دیگه اثری نداره ...
عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمی ده، بوی گناه می ده
همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت جان
فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه ی راهم باشیم ....
حاجی اینجا به خواهرا همش میگیم پر چادر تون رو حائل کنید تا بوی گناه مشامتونو اذیت نکنه
ولی کو اخوی گوش شنوا...
حاجی برادرامونم اوضاعشون خرابه.......
همش می گیم برادر نگاهت برادر نگاهت ....
کو اونایی که گوش میدن.حتی میان و به این نوشته های ماهم میخندن چه برسه به عملش
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
@Jameeyemahdavi313
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
خدای خوبم
روزم را با نام و یاد تو شروع می کنم
زیرا که ایمان دارم، فقط تو میتوانی یاریم کنی
ای اول و ای آخر
یاریم کن تا قدم در راه تو بردارم
♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️
@Jameeyemahdavi313
143254_796.mp3
4M
🌼 #صوت 🌼
💠 جزء خوانی قرآن کریم
💠 جزء ۲۹
🎤 استاد معتز آقایی
✅ @Jameeyemahdavi313 👈💝
🌙🌙🌙ماه رمضان الکریم🌙🌙
📆 امروز شنبه:
3 خرداد 1399
29 رمضان 1441
23 می 2020
ذکر
👈"یا رب العالمین' 💯📿
🌻🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴
🔺امروز متعلق است به:
✨رسول اعظم حضرت محمد(ص)✨
روزمان را با هدیه 5 شاخه گل صلوات
به محصر مبارکشان معطر میکنیم
💫🌹✨🌺💫🌸✨🌷
⚪️🔶🔹مناسبت های روز:
🔘 فتح خرمشهر در عملیات بیت المقدس (۱۳۶۱هـ ش) و روز مقاومت و ایثار و پیروزی
🔘سوم خرداد حماسه ازادی و فتح خرمشهر
🔘اجرای مانور بزرگ ولایت با حضور کقام معظم رهبری حضرت ایت الله خلمنه ای(۱۳۷۵)
🔘در گذشت شاعر بسیجی محمد رضا آقاسی(۱۳۸۴)
▪️شهادت شهید مهندس محمد تقی رضوی قائم مقام فرماندهی قرارگاه مهندسی خاتم الانبیا(۱۳۶۶)
💖🎄💖🎄💖🎄💖
📆 روزشمار:
♦️1 روز تا عید،سعید فطر
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
✔️ @Jameeyemahdavi313
13.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬کلیپ: فطریه را حتما قبل از نماز عید فطر بپردازیم
👤 #حجت_الاسلام_فلاح_زاده
✔️ @Jameeyemahdavi313
🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
#آشپزی تک
✅#پودینگ شکلاتی 🍫
✍مواد لازم:
شیر پنج لیوان
پودر کاکائو یک چهارم لیوان
شکر یک لیوان
کره شصت گرم
نشاسته ذرت یک چهارم لیوان
پودر ژلاتین چهار قاشق س
قهوه فوری دو ق س
شکلات تلخ(خیلی تلخ😆) صد گرم
خامه صبحانه یک و نیم لیوان
آب جوش یک چهارم لیوان
🥣طرز تهیه:
اول پودر ژلاتین رو روی یک لیوان شیر سرد بریزید و بعد بصورت بن ماری ذوب کنید
قهوه فوری و ابجوش رو هممخلوط کنید
شکلات رو هم در مایکروفر ذوب کنید
مابقی شیر،شکر ،خامه،نشاسته پودر کاکائو رو ترکیب و از صافی رد کنید روی حرارت ملایم مدام هم زده تا غلیظ شود در اخر کره شکلات مذاب رو اضافه کرده تا مجدد بجوش آید از روی حرارت برداشته وقتی از داغی افتاد ژلاتین بن ماری شده رو اضافه و سریعا هم میزنیم تا یکنواخت شود و مجدد از صافی رد کنید در قالب بریزید.
بهتره یک شب داخل یخچال بمونه و روز بعد از قالب براحتی درمیاد.
میتونید بصورت لیوانی هم سرو کنید.
#پودینگ_شکلاتی
┏━━━🍃💞🍂━━━┓
@Jameeyemahdavi313
┗━━━🍂💞🍃━━━┛
هدایت شده از 💖یاران مهدی عجل الله 💖
#عطر_نماز❣
💢و آنان كه به آخرت ايمان آوردند به اين كتاب نيز ايمان خواهند آورد و آنها (اوقات) #نمازشان را محافظت مینمايند.
📘سوره انعام آیه ۹۲✨
#نماز_اول_وقت
✨💚 @Jameeyemahdavi313 💚✨
دعای روز بیست و نهم ماه رمضان
🔹اللَّهُمَّ غَشِّنِي فِيهِ بِالرَّحْمَةِ،
وَ ارْزُقْنِي فِيهِ التَّوْفِيقَ وَ الْعِصْمَةَ،
🔹و طَهِّرْ قَلْبِي مِنْ غَيَاهِبِ التُّهَمَةِ،
يَا رَحِيماً بِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ.
🔸خدایا مرا در این ماه با رحمتت فروگیر،
و توفیق و خود نگهداری نصیبم کن،
و از تیرگیهای تهمت دلم را پاک گردان،
ای مهربان به بندگان با ایمان
@Jameeyemahdavi313
#ایران_گردی 🇮🇷
🌈همدان
🌈باغ ایرانی
🦋باغ ایرانی همدان که آن را به نام باغ حکمتی نیز میشناسند یکی از باغهای بسیار زیبا و خاص😍 در استان همدان است که در آن از گردشگران خارجی و داخلی پذیرایی میگردد.
🦋این باغ که مساحتی در حدود ۳.۵ هکتار دارد در خود انواع گیاهان بومی🌳 استان همدان و کشور را جا داده است و از آنجایی که گیاهان کاشته شده در آن مربوط به چهار فصل سال هستند، هر زمانی که به این باغ بروید میتوانید از زیباییهای آن بهره مند شوید.
🦋از طرفی ساختمان باستانی که معماری بسیار زیبا و منحصر به فردی دارد در این باغ باعث به وجود آمدن فضایی دلنشین و صمیمی شده است.
🦋یکی دیگر از ویژگی های باغ ایرانی همدان آبنماهای الهام گرفته از باغ فین کاشان و استخر روباز رازی است که با استفاده از نورپردازی های ویژه و فضای سبز اطراف آن، به زیبایی تزیین شده است.
✅آدرس باغ ایرانی همدان : میدان فلسطین ، بلوار فلسطین ،پارک و باغ ایرانی
@Jameeyemahdavi313
نماز شبهای ماه رمضان
نماز شب سی ام🌹
دوازده ركعت در هر ركعت حمد و بيست مرتبه توحيد و بعد از فارغ شدن صد مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد🌹
#نکته: نمازهای مستحبی ۲ رکعتی به جا آورده میشوند
🌸التماس دعا برای ظهور🌸
@Jameeyemahdavi313
فاصله بین دو مکتب
فاصله بین دوم خرداد خاتمی و اصلاحطلبان اهل مذاکره و لبخند با سوم خرداد و مقاومت فاتحان خرمشهر یک روز است
اولی تو ذلت و حصر ممنوع الخروجی و سکه هفت میلیونی و دلار هجده تومنی
دومی در اوج عزت و افتخار و احترام
@Jameeyemahdavi313
رمضان میرود
ای کاش صفایش نرود🌸
سحر و جوشن و
قرآن ودعایش نرود🌸
کاشکی پرشده باشددلم ازنورخدا🌸
همره روزه و افطار نوایش نرود🌸
🌙 #وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
🙏 #الهی_العفو🙏
@Jameeyemahdavi313
💖یاران مهدی عجل الله 💖
#رمان_جانم_میرود #به_قلم_فاطمه_امیری #پارت_پنجاه و یکم مهیا دوباره به عکس نگاهی انداخت واسم شهید ر
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری
#پارت_پنجاه و دوم
حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط قلبو میزنه
کمک می خوایم حاجی .......
به بچه های اونجا بگو کمکــــــــــــــــــــــــــــــ برسونند
داری صدا رو.......
همت همت مجنون.......
حکایت ما الان اینه،
ولی کار ما از بیسیم زدن گذشته، کاش یه تیکه سیم می موند باش سیم خودمونو وصل کنیم به شهدا
ولی افسوس که همه رو خودمون قطع کردیم. ولی بازم امیدمون به خودشونه.
یه نگاهی به خودتون بکنید و راهتون رو عوض کنید.بخدا پشیمون میشید
شهدا شرمنده .دستمون رو بگیرید
مهیا قطره ی اشکی که بر روی گونه اش نشسته بود را پاک کرد باخود می گفت که این همت کیه که این همه اسمش رو میگن
شانه های مریم می لرزیدن سرش را برداشت با بلند کردن سرش چشم هایش با چشم های شهاب گره
خوردند چشم های شهاب سرخ شده بودن شهاب زود چشم هایش را دزدید
راوی صحبت هایش را تمام کرد
شهاب فراخوان داد که همه جمع بشن و،او بالای یک بلندی رفت
ـــ خواهرا لطفا گوش کنید زیارت همگی قبول باشه
الان تا ساعت ۱ وقتتون آزاده ساعت چهار همه باید سوار اتوبوس ها بشن .التماس دعا
همه از هم متفرق شدن
مهیا مشغول عکس گرفتن شد
با دیدن چند قایق در آب که سیم خاردار اطرافش را محاصره کرده به سمتش رفت که با صدای شهاب سرجایش ایستاد
ــــ خانم رضایی حواستونو جمع کنید نمیبینید زدن خطر انفجار مین
ـــ خب من باید برم یکم جلوتر می خوام عکس بگیرم
ــــ نمیشه اصلا
مهیا اهمیتی نداد و به راهش ادامه داد شهاب هر چقدر صدایش کرد نایستاد شهاب ناچار بند کیفش را کشید
ـــ خانم رضایی لطفا،اونجا خطرناکه
ـــ ولی من این عکسارو لازم دارم
شهاب استغفرا... زیر لب گفت
ـــ باشه دوربینو بدید براتون میگیرم
ـــ مین برامن خطر داره براشما نداره
ـــ خانم رضایی لطفا دوربینو بدید
مهیا دوربین را به شهاب داد
شهاب آرام آرام جلو رفت
مهیا داد زد
ـــ قشنگ عکس بگیرید سید
مریم با دیدن شهاب در منطقه ممنوعه با شتاب به طرفش رفت سارا ونرجس با دیدن مریم که نگران به طرف شهاب می رفت به سمتش دویدند
مریم کنار مهیا ایستاد
چند بار شهاب را صدا کرد اما شهاب صدایش را نشنید
به طرف مهیا برگشت
ـــ مهیا این دیوونه داره چیکار میکنه برا چی رفته اونجا
نرجس و سارا هم با نگرانی به مهیا خیره شده بودند مهیا که ترسید واقعیت را بگویید چون میدانست کتک خوردنش حتمی هست شانه هایش را به نشانه ی نمیدانم بالا برد
محسن به طرف دخترها آمد
ــــ چیزی شده خانم مهدوی
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
@Jameeyemahdavi313
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری
#پارت_پنجاه و سه
ــــ آقای مرادی شهاب رفته قسمتی که مین هست
محسن سرش را به اطراف چرخاند تا شهاب را پیدا کند با دیدن شهاب چند بار صدایش کرد مریم نالید
ــــ تلاش نکنید صداتونو نمیشناسه
مریم روی زمین نشست
ــــ الان چیکار کنیم
مهیا از کارش پشیمان شده بود خودش هم نگران شده بود باورش نمی شد شهاب به خاطرش قبول کرده باشه که وسط مین ها برود
به شهاب که در حال عکاسی بود نگاهی کرد اگر اتفاقی برایش بیفتد چی ???
مهیا از استرس و نگرانی ناخون هایش را می جوید
شهاب که کارش تمام شده بود به طرف بچه ها آمد تا از سیم های خاردار رد شد مریم به سمتش آمد
ــــ این چه کاریه برا چی رفتی میدونی چقدر خطرناکه
ــــ حالا که چیزی نشده
شهاب می خواست دوربین را به مهیا بدهد که مهیا با چشم به مریم اشاره کرد شهاب که متوجه منظورش نشد چشمانش را باریک کرد مهیا به مریم بعد خودش اشاره کرد و دستش را به علامت سر بریدن بر روی گردنش کشید
شهاب خنده اش را جمع کرد
محسن به طرفش رفت
ـــ مرد مومن تو دیگه چرا ??
اینهمه تو گوش این دانش آموزا خوندی که نرن اونور الان خودت رفتی
ـــ چندجا شناسایی کردم ازشون عکس گرفتم بعد بیایم پاکسازی کنیم
دوربین را به طرف مهیا گرفت
ـــ خیلی ممنون خانم رضایی مریم به طرف مهیا برگشت
ــــ تو میدونستی می خواد بره اونور
تا مهیا می خواست جواب بدهد
شهاب گفت
ــــ نه نمی دونستن من فقط ازشون دوربینشونو خواستم ایشونم هم لطف کردن به من دادن
شهاب در دلش گفت
ـــ بفرما دروغگو هم که شدی
کم کم همه سوار اتوبوس شدند
شهاب مکان بعدی را پادگان محلاتی در جاده ی حمیدیه اعلام کرد
که امشب آنجا مستقر می شوند
مهیا نگاهی به اطرافش انداخت محسن کنار راننده در حال هماهنگی برنامه فردا بودند مریم هم خواب بود
مهیا سرش را به صندلی جلو نزدیک کرد شهاب چشمانش را بسته بود مهیا آرام صدایش کرد
ــــ سید سید
شهاب چشمانش را باز کرد و سرجایش نشست
ــــ بله بفرمایید
ـــ خیلی ممنون هم بابت عکسا هم بابت اینکه به مریم نگفتید اگه مریم میفهمید کشتنم حتمی بود
ــــ خواهش میکنم ولی لطفا دیگه از این کارای خطرناڪ نڪنید
مهیا سرجایش برگشت نگاهش را به بیرون دوخت
شخصیت شهاب برایش جالب بود دوست داشت بیشتر در موردش بداند احساس عجیبی نسبت به شهاب داشت از اولین برخورشان تا آخرین اتفاق که چند ساعت پیش بود مانند فیلمی از جلوی چشمانش گذشت
نگاهی به شهاب انداخت که مشغول بیسیم زدن بود کرد هوا تاریک شده بود به خاطر اینکه دیر از شلمچه حرکت کرده بودند دیرتر به پادگان رسیدند موقع رسیدن همه خواب بودند
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
@Jameeyemahdavi313
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
خداى متعال میگوید:
بنده من
با نام من آغاز ڪرد
بر من است
که کارهایش را
به انجام رسانم و او
را درهمه حال،
برکت دهم
🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊
@Jameeyemahdavi313
✨🌸✨🌺✨
📆 امروز یکشنبه:
4 خرداد 1399
1 شوال 1441
24 می 2020
ذکر
👈"یا ذالجلال والاکرام' 💯📿
🌻🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴
🔺امروز متعلق است به:
✨مولایمان امیر المومنین(ع)✨
روزمان را با هدیه 5 شاخه گل صلوات
به محصر مبارکشان معطر میکنیم
💫🌹✨🌺💫🌸✨🌷
⚪️🔶🔹مناسبت های روز:
🔘عید سعید فطر
🔘 روز مقاومت و پیروزی-روز دزفول
🔘سقوط،شلمچه در منطقه شرق بصره توسط رژیم بعثی عراق(۱۳۶۷)
💖🎄💖🎄💖🎄💖
📆 روزشمار:
♦️10روز تا رحلت امام خمینی
♦️11 روز تا قیام خونین 15 خرداد
♦️24 روز تا شهادت امام صادق(ع)
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
✔️ @Jameeyemahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : خداوند مهربان است امّا وعده های الهی نیز حق است
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_عاملی
✔️ @Jameeyemahdavi313
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
#آشپزی -تک
✅#دلمه جان😋
✍مواد لازم :
فلفل دلمه اي ٩ عدد
برنج يك و نيم پيمانه
گوشت چرخ كرده حدود ٣٥٠ گرم
لپه نصف پيمانه
سبزي (پلويي+مرزه و ترخون) خورد شده ٣٠٠ گرم
كره ٥٠ گرم
رب ٤ ق غ پر براي داخل و ٤ ق غ پر براي سس
روغن كنجد كه من مثل هميشه از مارك رزبن استفاده كردم و واقعا خوش طعمه ٦ ق غ
نمك، ادويه، فلفل، زردچوبه به مقدار لازم
پياز داغ ٢ ق غ
🥣 طرز تهیه:
لپه از قبل خيس شده را در قابلمه آب ريخته تا بپزد.
گوشت چرخ شده رو هم با پياز جداگانه تفت بدين.
برنج رو با آب بريزين توي قابلمه و زماني كه آب جوش اومد همه مواد (گوشت، سبزي، لپه، پياز داغ، كره، روغن، رب و ادويه جات) رو به ترتيب بهش اضافه ميكنيم.
زير شعله كم باشه تا زماني كه پخت برنج در حد آبكش بشه.
در حين پخت مواد سر فلفل دلمه اي هارو جدا كنيد و داخلشون رو خالي كنيد.
با يه قاشق كوچيك داخل فلفل دلمه اي هارو پر كنيد و توي قابلمه كنار هم بچينيد.
رب اضافه كه مخصوص سس بود رو با ٢ ق غ روغن تفت بدين و كمي آب اضافه كنيد تا كمي رقيق بشه و دور فلفل دلمه اي ها و كمي هم روشون بريزين و بذارين بپزه. زمان پخت حدود يك تا يك ساعت و نيمه.
┏━━━🍃💞🍂━━━┓
@Jameeyemahdavi313
┗━━━🍂💞🍃━━━┛
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
آبروٻم رفٺ از دسٺ عبادٺهاے دل....
رو اگر مےداشٺم، از نو مسلمان مےشدم!!!
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
🍃🌹 #عٻـدسعٻـدفطـرمـبارڪ
@Jameeyemahdavi313