✨🌸✨🌺✨
📆 امروز پنج شنبه:
8 خرداد 1399
5 شوال 1441
28 می 2020
ذکر
👈"لا اله الا الله الملک الحق المبین' 💯📿
🌻🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴
🔺امروز متعلق است به:
اختر یازدهم اسمان امامت
✨حضرت امام حسن عسگری✨
روزمان را با هدیه 5 شاخه گل صلوات
به محضر مبارکشان معطر میکنیم
💫🌹✨🌺💫🌸✨🌷
⚪️🔶🔹مناسبت های روز:
🔘ورود جناب مسلم ابن عقیل به کوفه(۶۰هـ ق)
💖🎄💖🎄💖🎄💖
📆 روزشمار:
♦️6 روز تا رحلت امام خمینی
♦️7 روز تا قیام خونین 15 خرداد
♦️20 روز تا شهادت امام صادق(ع)
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
✔️ @Jameeyemahdavi313
#امیرالمومنین علیه السلام:
با اظهار دوستی، محبّتْ استوار میگردد
بِالتَّوَدُّدِ تَتَأَکَّدُ المَحَبَّةُ
📚غرر الحکم، حدیث ۴۳۴۱
@Jameeyemahdavi313
💖یاران مهدی عجل الله 💖
#باهم_گوش_بدیم
#یادت_باشد
پارت هشتم و نهم تقدیم شما دوستان👇🌸
14-alavi_tehrani(www.rasekhoon.net)_05.mp3
19.75M
راهکار ترک گناه از زبان علما🙏🌹
@Jameeyemahdavi313
#عطر_نماز❣
🌸✨هرگاه وقت نماز فرا رسد فرشته ای در میان مردم صدا می زند:ای مردم برخیزید و آن آتش هایی که (باگناه)روشن نموده ایدخاموش کنید و با خواندن نمازهایتان بار آن گناهان را سبک گردانید.
📘بحار الانوار ج ۷۹،ص ۲۰۹⚡️
#نماز_اول_وقت📿
✨💚 @Jameeyemahdavi313 💚✨
فقط کافیه به خدااعتمادکنیم،
یادش بخیر
قدیمی هاهمیشه می گفتند:
خداگر زحکمت ببندددری
زرحمت گشایددردیگری
پس
صبورباش،خداصلاح من و تو رو بهتر میدونه
@Jameeyemahdavi313
#عجایب_جهان😍😳
اینم فوق العاده ترین طوطی و پرنده اخیرِ جهان
طوطی آسمانی،یا Blue Sky Parrot
گفتنیه این طوطی رو یه دخترخانوم بنام "اشلی" از انگلستان پیداکرده 😍
@Jameeyemahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شیرینی_قیطونی
#آشپزی تک
#شیرینی_قیطونی
شیرینی بسیار خوشمزه و خوشگل که واقعا واسه عید خیلی عالیه .
این شیرینی نرم و لطیف هست . .
جای روغن جامد میشه از نیمه جامد ها استفاده کرد . اما کره بریزین شیرینی رو سفت می کنه . .
برای ۳۲ عدد
روغن جامد (صاف قنادی یا نیمه جامد) ۱۰۰ گرم (حدودا نصف لیوان)
آرد سفید ۸۰ گرم (نصف لیوان)
آرد نخودچی ۲۵ گرم (حدودا ۳ ق غ)
آرد برنج ۴۰ گرم (حدودا ۳ تا ۴ ق غ یا حدودا ۱/۴ لیوان)
پودر قند ۱۰۰ گرم (حدودا نصف لیوان یه کم کمتر)
روغن مایع ۲۰ میلی (حدودا ۲ ق غ)
پودر هل ۱/۴ ق چ
گلاب نصف لیوان
پودر نارکیل و پودر پسته و کنجد و ... به میزان لازم
روغن جامد و پودر قند (الک شده) رو با همزن می زنیم و روعن مایع رو هم اضافه کردم . ۵ دقیقه ای زده بشه . پودر هل رو هم ریختم .
آرد ها رو هم الک کردم و اضافه کردم .
آرد سفید رو کم کم اضافه کردم و خمیر رو با دست جمع کردم آرد رو کم کم ریختم اگر میزان چسبندگی نبود کافیه .
خمیر رو یه ساعت محیط (جای گرمی نباشه ) استراحت دادم .
بعد از خمیر گوله هایی برداشتم و توی دستم گرد کردم و اول داخل گلاب انداختم (زیاد نمونه حواستون باشه ) و بعد به دلخواه داخل پودر نارگیل رنگ شده و کنجد و پودر پسته غلتوندم .
برای رنگکردن پودر نارگیل هم ته کیسه فریزر چند قطره رنگ خوراکی ریختم و مقداری پودر نارگیل ریختم و با دستم مالش دادم .
پودر پسته هم یه تعداد کم غلتوندم
داخل سینی فر چیدم .
فر از یه ربع قبل گرم کردم و سینی رو در طبقه وسط به مدت ۱۵ تا ۲۰ دقیقه با دمای ۱۷۰ یا ۱۸۰ درجه قرار دادم .
دمای فر ت
┏━━━🍃💞🍂━━━┓
@Jameeyemahdavi31
┗━━━🍂💞🍃━━━┛
🌷قسمتی از دلنوشته شهید ناصرالدین باغانی🌷
🌸بار الها...
ای چراغ شبهای تار من... ای نوربخش قلب تیر ه ی من...
🌸ای فریادرس من، ای امید من، ای سجود من، ای رکوع من، ای که قیامم برای توست....
🌸ای که سلامم به روی ماه توست... ای که مرا از چاه های ضلالت رهانیدی و به قله ی رفیع انسانیت رساندی...
🌸ای که تاج کَرّمنا بر سر من نهادی...
ای یار من، ای دلدار من، ای شاهد زیبای من، ای آگه از غم های من...
تو را شاهد می گیریم که من بنده ی تو بودم و اگر غیر از راه تو پیمودم نه از روی عصیان که از راه نسیان بود....
🌸 مولای من!
تو خود شاهد بودی که با آن همه گناه باز در خانه ی تو می آمدم و باز سر بر خاک می ساییدم، تو خود شاهد بودی که تو را دوست می داشتم هر چند گاهی اسیر دام های شیطان می گشتم.
🌸مولای من!
اگر خطا کارم امید عفو بر درگهت دارم و اگر نبخشی ام بر کرمت اعتراض دارم...
اگر از من بپرسی که چرا گناه کردی از تو می پرسم که چرا درِ عفو را باز کردی؟!
اگر تو مرا عفو نکنی چه کسی به آن سزاوارتر از تو خواهد بود.
🌷شهید ناصرالدین باغانی❤️
🌸شهیدی که مقام معظم رهبری دلنوشته هایش را می خواند🌸
🌻 اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌻
☘🕊☘🕊🌹🕊☘🕊☘
@Jameeyemahdavi313
💖یاران مهدی عجل الله 💖
#رمان_جانم_میرود #به_قلم_فاطمه_امیری #پارت شصت و یک با باز شدن در حیاط چشمانش را باز کرد و سریع ب
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری
#پارت_شصت و دو
مریم خندید!
ـــ نگاه کن صداش رو!
ـــ همش تقصیر این داداشته دیگه... از بس که صداش کردم!
ـــ اااا...من رو داداشم غیرت دارم ها!!
***
مریم شرمنده گفت و ادامه داد:
ــــ میدونم که نرجس باعث این اتفاق شده...
ـــــ آخ...یادم انداختی من این دختر رو گیر بیارم؛ تک تک موهاشو میکنم. دختره ی بیشعور... من که میدونم از کجا سوخته!!!
ــــ از کجا؟!
ــــ بابا خره... این به داداشت علاقه داره!!
ــــ نرجس؟!؟نه بابا!!!
ـــ برو بینم. مطمئنم فکر کرده من هم به داداشت حسی دارم؛ اینکارا رو میکنم. مرده شور خودش و مادرش رو ببرن!
ــــ خواهرم! درمورد دختر عمو و زن عموم داری صحبت میکنی ها!
ــــ صحبت کنم، مشکلی داری؟!؟
ــــ نه! من غلط کنم مشکلی داشته باشم!
ــــ آها! حالا درست شد.
مهیا همراه پدر و مادرش عزم رفتن کردند...
همه در حیاط ایستاده بودند و در حال خداحافظی بودند.
مهیا قبل از اینکه بیرون برود، نگاهی به پنجره اتاق شهاب انداخت. شهاب پشت پنجره در حالی که دستانش در جیب هایش بود؛ ایستاده بود.
مهیا سرش را پایین انداخت، و به سمت در خانه شان رفت...
شهاب نگاه آخر را به بیرون انداخت پرده را کشید و روی تخت نشست سردردش امانش را بریده بود اتفاقات امروز اصلا باورش نمی شد از گم شدن مهیا از کاری که نرجس کرد از شکستن دست مهیا تا سیلی خوردن مهیا هیچکدام برایش قابل هضم نبود
با صدای در به خودش آمد
ـــ بفرما
مریم وارد اتاق شد
صندلی را برداشت و روبه روی تخت گذاشت
ــــ شهاب حالت خوبه
شهاب دستی به صورتش کشید
ـــ نمیدونم مریم امروز خیلی اتفاقات بدی افتاد هضم کردنشون برام سخته مخصوصا کاری که نرجس انجام داد
مریم با ناراحتی سرش را پایین انداخت
ـــ میدونم برات سخت بود امروز برای هممون اینطور بود
اما کاری که نرجس انجام داد
واقعیتش خودمم نمیدونم چی بگم باورم نمیشه نرجس همچین کاری کرده باشه
شهاب نیشخندی زد
ـــ انتظار دیگه ای از تک فرزند حاج حمید نداشته باش
ــــ شهاب چرا مهیا اینقدر زخمی بود من نتونستم ازش بپرسم
شهاب با یادآوری مهیا و حال نامساعدش چشمانش را محکم روی هم فشار داد
ـــ مریم جان میشه فردا برات تعریف کنم الان خیلی خستم فردا هم باید برم سرکار
مریم از جایش بلند شد
ـــ باشه شبت بخیر
مهیا با کمک مهلا خانم لباس راحتی تنش کرد
مهلا خانم پانسمان هایش را برایش عوض کرد بعد از خوردن سوپ مرغ روی تخت دراز کشید
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
@Jameeyemahdavi313
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری
#پارت_شصت وسه
ـــ مهیا مادر من برم برات آب بیارم دارواتو بخوری
مهیا پتو را روی خودش کشید در باز شد
ـــ مامان بی زحمت چراغو خاموش کن
با نشستن احمد آقا کنارش سرش را با تعجب بالا آورد
احمد آقا گونه اش را نوازش کرد
ــــ اینو زدم که بدونی خیلی نگرانت بودیم دیگه کم کم داشتم از نگرانی سکته می کردم
مهیا شرمنده سرش را پایین انداخت
ـــ وقتی محمد آقا درو زد و مارو به خونش دعوت کرد دلم گواهی بد می داد ولی به خودم دلداری می دادم
چیزی نشده تو موقع رفتن سپردیش به شهدا براش اتفاقی نمی افته اما با دیدن دخترشون مریم که چشماش اشکی بود دیگه خودمو برای شنیدن یه اتفاق بد آماده کرده بودم
اون لحظه هم که بهت سیلی زدم نمیدونم چرا و چطور زدم فقط می خواستم جوری تنبیه ات کرده باشم که دیگه این چیزو تکرار نکنی
مهیا پدرش را درآغوش گرفت
ــــ شرمنده من نمی خواستم اینجوری بشه
احمد آقا بوسه ای روی سرش کاشت
ــــ دیگه زیاد خودتو لوس نکن من برم تو استراحت کن
ـــ اصلا حاجی معلومه خیلی عذاب کشیدید بیاید یکی دیگه بزن تو صورتم
ـــ بس کن دختر بخواب
احمد آقا چراغ را خامو ش کرد
ـــ هر جور راحتی حاجی دیگه از این فرصتا گیرت نمیاد
احمد آقا سرش را با خنده تکان داد و در را بست
مهیا با لبخند به در بسته خیره شد
حرف پدرش ذهنش را خیلی مشغول کرده بود
موقع رفتن سپردمش به شهدا براش اتفاق نمیافته"
از صبح تا الان در خونه نشسته بودحوصله اش سر رفته بود امروز دانشگاه داشت اما با وضعیت صورتش و دستش نرفتن را ترجیح داد از صبح اینقدر کنار مهلا خانم نشسته بود و غر زده بود که مهلا خانم کلافه شد و به خانه خواهرش رفت
مهیا بی هدف در اتاقش قدم می زد
با بلند شدن صدای آیفون ذوق زده به طرف آیفون دوید بین راه پایش با قالی گیر کرد و افتاد
ــــ آخ مامان پامم شکست
آرام از جایش بلند شد
ـــ کیه
ــــ مریمم
ـــ ای بمیری مری بیا بالا
مریم با در حالی که غر می زد از پله ها بالا آمد مهیا در را باز کرد و روی مبل نشست
ــــ چند بار گفتم بهم نگو مری
ـــ باشه بابا از خدات هم باشه
مریم وارد خانه شد
ـــ سلام
ـــ علیک السلام
مریم کوله مهیارو به سمتش پرت کرد
ــــ بگیر این هم کوله ات دستت شکسته چرا برام بلند نمیشی
ـــ کوفت یه نگاه به پام بنداز
مهیا نگاهی به پای قرمز شده مهیا انداخت
ــــ وا پات چرا قرمزه
ـــ اومدم آیفونو جواب بدم پام گیر کرد به قالی افتادم
مریم زد زیر خنده
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
@Jameeyemahdavi313
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
چہ زیباست هرصبح
همراهِ خورشید
بہ خداسلام کنیم
نام خدا را
نجواڪنیم
و آرام بگیریم
الهی باز هم بانام و ياد تو
🌻بسم الله الرحمن الرحیم🌻
@Jameeyemahdavi313
✨🌸✨🌺✨
📆 امروز جمعه:
9 خرداد 1399
6 شوال 1441
29 می 2020
ذکر
👈"اللهم صل علی محمد والی محمد وعجل فرجهم' 💯📿
🌻🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴
🔺امروز متعلق است به:
قطب عالم امکان
حضرت ولی عصر امام زمان (عج)💚
روزمان را با هدیه 5 شاخه گل صلوات
به محضر مبارکشان معطر میکنیم
💫🌹✨🌺💫🌸✨🌷
⚪️🔶🔹مناسبت های روز:
🔘 کشته شدن (مستعین بالله) خلیفه دوازدهم عباسی
💖🎄💖🎄💖🎄💖
📆 روزشمار:
♦️5 روز تا رحلت امام خمینی و انتخاب ایت الله خامنه ای به رهبری(۱۳۶۸هـ ش)
♦️6 روز تا قیام خونین 15 خرداد
♦️19 روز تا شهادت امام صادق(ع)
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
✔️ @Jameeyemahdavi313
دوستان عزیزم سلامی دوباره
انروزم مثل جمعه های،قبل با یه #سمینار
در خدمتتون هستیم...
پیشنهاد ویژه دارم برای خوندنش پس از دست ندید به هیچ عنوان👌