eitaa logo
جوانه های تشکیلات🌱
2.6هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
938 ویدیو
90 فایل
﷽ 🌍 پایگاه تشکیلاتی #جوانه‌ها 🌱 ☀️تولید و نشر محتوای تشکیلاتی ☀️ترویج گفتمان مبانی تشکیلاتی ☀️ایده پردازی و هم‌افزایی ☀️انعکاس‌ فعالیت‌های‌‌ تشکیلاتی و تربیتی + نظرات ، پیشنهادات ، تبادل : @Rooooyesh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 • رهبر انقلاب صبح امروز : با طرح مطالبه و مسائل مربوط به زن ، امید این هست که بتوانید روی افکـار عمـومی غـربی هـا هم اثر بگذارید واقعا ! 🌱 💚 | @Javaaneh_ir
202030_258557246.pdf
حجم: 9.2M
📖 فایل pdf کتابِ «ژِنِــــــرال » • جدیدترین خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی 🌱 💚 | @Javaaneh_ir
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺چرا مجید رهنورد به یک قاتل تبدیل شد؟ آنالیز «ورودی ذهن» او در فضای مجازی چه پیامی دارد؟ ✍ پی‌نوشت: صحبت‌های امیرحسین ثابتی در راستای تئوری زامبی‌ساز را نابود کن! 🌱 @Javaaneh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جبهه‌ انقلاب رو گسترش بدید و جذب کنید ؛ البته منظورم جذب آدمِ بی‌اعتقاد نیست! جذب آدم معتقدیست که با شما اختلاف سلیقه دارد.✨ 🌱 @javaaneh_ir
"🖤🕯" أُمُّ البَنین بودن یعنی: عباس را داشته باشی و بگویی، از حسین چه خبر . . .؟ 💔:)) سالروز وفات مادر علمدار کربلا حضرت ام البنین تسلیت باد. 🌱 @Javaaneh_ir
هدایت شده از مسافر۱۴۴۴
دیر رسیدم... سیر تا پیاز هماهنگی ها را خودشان انجام داده بودند... کیفیت مهمانان حاضر و چیدمان حرفه ای محیط و روایت جذاب از یک کار مشترک بزرگ و مورد نیاز همین ساعات... من هم مثل بقیه دعوت بودم ، مثل بقیه آمده بودم بشینم ببینم این همه سر و صدا برای چیست !؟ خیلی آرام انتهای سالن نشستم ، یکی یکی بچه ها برای انجام امور محوله می رفتند و می آمدند آنها فقط می رفتند و می آمدند اما من در دنیای خاطراتم سیر می کردم و دائم جمله ای در ذهنم نقش می بست : بچه ها بزرگ شدند ... از کوچه خاطرات اردوهای تشکیلاتی ، کلاس های مبانی خوانی ، سخت گیری های طاقت فرسا برای تحقق کار خواست ها ، نظام برنامه ریزی ، غم و غصه خوردن در نظام رفاقت تمدنی.. رد شدم حالا بچه هایی که میانگین سنی جمعشان به زور و ارفاق به ۲۳ سال می رسد ، رونمایی از ۳ کتاب و ۳ سیر نمایشگاهی کاربردی با پیوست دوره های آموزشی شده است کار همین آتیش پاره هایی که دیگر بزرگ شده اند ... لبخند شیرینی بر لبانم نشست ، جلسه تمام شد... با مهمانان خداحافظی کردم و آرام خداقوت گفتم و از سالن خارج شدم ... کتابها را خواندم ، تمام که شد ، چشمانم اصرار داشت ببارد اما مثل همیشه ضمختی به خرج دادم اما حال خوشی داشتم... تمام این سالها کنایه هایی که از فهیم و غیر فهیم ، از خودی و نخودی و بی خودی شنیده بودم برای خادمی یک نظام تربیتی در ذهنم گذشت... آرام گفتم : الحمدلله،بچه ها بزرگ شدند ... حالا باید سراغ گام دیگر رفت بچه ها ادامه ی مسیر... و من ، سراغ بچه های دیگر... چون فاذا فرغت فانصب... https://eitaa.com/joinchat/475857096Ca23a929024