eitaa logo
اشعار آئینی جواد کریم زاده
238 دنبال‌کننده
147 عکس
48 ویدیو
0 فایل
زنده گردد از دمت هر مرده ای ای مسیح حضرت زهرا حسین
مشاهده در ایتا
دانلود
آه و ماتم ز عصر روز دهم آه از ضربه ی دوازدهم قاتل و کهنه خنجرش ای وای سر جدا شد ز پیکرش ای وای لحظه‌ای بعد با سری پرخون شمر آمد ز قتلگه بیرون خولی نحس و شوم بد آیین سر خونین نهاد در خورجین سوی کوفه روان به سرعت باد شد که سر را دهد به ابن زیاد نیمه ی شب به حالتی خسته دید دارالاماره در بسته رو سوی خانه کرد رذل شرور سر خونین نهاد کنج تنور همسرش گفت ، گو چها کردی از سفر با خودت چه آوردی گفت سوغات، بهترینها را سر فرزند پاک زهرا را گفت از کربلا سر آوردم تحفه ای بهر همسر آوردم گفت هر کس که از سفر آید بهر سوغات سیم و زر آرد تو به همراه خود سر آوردی ؟ سر سبط پیمبر آوردی؟ زدی آتش به پیکر و جانم با تو هرگز دگر نمی مانم چون جدا شد ز وصله ای ناجور چشمش افتاد ناگهان به تنور دید تابیده از زمین به سما نور زیبای سیدالشهدا محو شد در کمال شیدایی محو انوار بس دل آرایی نور می‌دید از درون تنور نور ساطع ز روی حضرت نور سر خونین به روی خاکستر همره صوت ناله ی مادر ناله بود و فغان و زمزمه بود ناله و اشک و آه فاطمه‌ بود ناله ی یا بُنَیَّ یا مظلوم بوسه ی بر گلو و بر حلقوم مادری دیده پیکری پامال آمده در تنور از گودال آنچنان خسته که خدا داند روضه ی قتلگاه میخواند آه در قتلگاه بلوا شد بر سر غارت تو دعوا شد با سر نیزه میکشیدند ات با لب تشنه سر بریدند ات پسرم با تنت چها کردند سرت از پیکرت جدا کردند بعد از آن هم دلم به شور افتاد چون سرت داخل تنور افتاد باز بر زخم دل نمک خورده من بمیرم لبت ترک خورده من بمیرم برایت ای مادر از چه بالشت توست خاکستر زن خولی نظر به سر میکرد مات بر صحنه او نظر میکرد سر شکسته پر از جراحت و زخم ابرو بشکسته زخم گونه و چشم در تنوری که غرق نور شده زلف مشکین نمای بور شده سر درآورد و غرق حیرت شد و سراپا غرور و غیرت شد تا سحر غرق شور و ماتم بود همچو زهرا به ماتم و غم‌ بود سر نداد و به دست خولی مرد آه سر را به زور خولی برد @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣۲۰ محرم شهادت بی بی شریفه دخترامام حسن مجتبی علیه السلام هست باخواندن دورکعت نمازویک یس و۱۰۰صلوات روحشونو شاد کنید وحوائجتون را بخواهید اللهم عجل لولیک الفرج بانویی که هیچ بیماری را دست خالی برنمیگرداند 😭😭 بانو سیده شریفه کیست؟؟ بنت الحسن علیه السلام بانویی ست که کمتر از ایشان در مجالس عزای اباعبدالله علیه السلام یاد میشود.. بانو شریفه سلام الله علیها دختر امام حسن علیه السلام و خواهر حضرت قاسم و حضرت عبدالله بن حسن است 🏴 مسیر طولانی و پرپیچ و خم جاده های خاکی و آسفالت را میان نخلستان ها و از روی انشعاب های «فرات» تا رسیدن آستان مقدّس مزارش طی می کنیم. از ابتدای کوچه و بازاری که به مرقد مطهّرش منتهی می شود، فضای خالی ای روی دیوارها پیدا نمی شود که روی آن بنر، پلاکارد یا پارچه ای که روی آن، از حضرتش تقدیر و تشکر شده، نصب نباشد. آوازه و شهرتش هنوز به کشورهای مجاور نرسیده است. کمتر زائری غیر از عراقی در حرمش دیده می شود؛ ولی در اینجا به *طبیب آل الله* شهرت دارد. هیچ بیمار و گرفتاری نیست که مراجعه به آستانش کند و دست خالی و ناامید برگردد. ❓کافی است از یک عراقی بپرسید سیده شریفه کیست؟! ◀️ از آنجایی که دختر کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی (علیه السلام ) است و داغ و مصیبت و سختی های زیادی در زندگی، خصوصاً در راه «کربلا» تا «کوفه» و از «کوفه» در مسیر «شام» دیده است، طاقت ندارد هیچ بیمار و گرفتار و درمانده ای را ببیند و با آبرویی که پیش حق تعالی دارد، بلافاصله بیماریش را شفا می دهد. اگر برایش نقّاره خانه درست کنند، باید شبانه روز برای معجزاتش نقاره ها به صدا درآیند. سیده شریفه دختر امام حسن مجتبی (علیه السلام) است؛ بانوی جلیل القدری که همراه اسرای کربلا بعد از واقعه عاشورا از کربلا به کوفه آورده شد و در مسیر کوفه به شام، در نزدیکی شهر *حِلِّه* در فاصله 30 کیلومتری از کربلا، از شدّت مصائب و سختی هایی که دید، از ادامه سفر با اسرا بازماند و به شهادت رسید و در میان نخلستان های اطراف شهر آرمید. نحوه ی شهادت این بانوی بزرگوار : 😭😭😭 در نقل قول آمده که هنگام جابجایی زنان و کودکان اهل بیت پیامبر، از کوفه به شام، این بانو که در اثر آزار و اذیت های سپاه ملعون یزید و ابن مرجانه لعنت اللّه و سختیهای اسارت بیمار شده بودند، در مسیر از روی ناقه ی شتر بر زمین میوفتند و بعد از ساعاتی حضرت ام کلثوم و حضرت زینب سلام الله علیها متوجه میشوند که بانو شریفه در کاروان نیستند 😭😭😭 هنگامی که به جستجوی بانو شریفه می‌روند، این خانم را در مسیر، روی خاک داغ بیابان پیدا میکنند 😭😭😭😭 طبق نقل قول راوی گفته میشود این بانو زیر دست و پای شتران به شهادت رسیدند 😭😭😭😭 آجرک اللّه يا بقية اللّه 😭😭😭 🏴🔰هدیه به قلب داغدار چهارده معصوم علیهم السلام؛وبه اذن ا...تعجیل در امر ظهور امام عصرمان عج الله و شهدا و اسرای کرب وبلا ۵ صلوات هدیه بفرمائید اللّهم عجّل لولیک الفرج بحق الحسين علیه السلام 😭😭😭
بنت الحسن شریفه ی آل عبا تویی نامت نکوست ، فاطمه ی مجتبی تویی ای فاطمه، شریفه، چه خوانم دگر تو را وقتی کریمه ، معنی جود و عطا تویی وقتی کریم آل عبا میشود حسن بنت الحسن کریمه ی آل عبا تویی خم گشته قامتت ز غم و درد و رنجها چون زینبی که گشته به غم مبتلا تویی تو یار زینبی که به‌ هنگام مشکلات همراه او به واقعه مشگل گشا تویی همواره بوده ای تو پرستار زخمها بر رنج و زخم و درد اسیران دوا تویی از ضرب تازیانه و شلاق و کعب نی بیمار راه کوفه و شام بلا تویی چون قاسمی تو معنی احلی من العسل یا چون رقیه ، شهیده ی کرب و بلا تویی هر دردمند سوی مزارت به حله شد چونکه طبیب حاذق و دارالشفا تویی همچون مسیح روح به تن ها دمیده ای؟ یا چون مسیح هستی و روح خدا تویی با یازده بهار ، چنین با طراوتی حله چو باغ گل، گل باغ ولا تویی گشتم دخیل پنجره های ضریح تو ای آنکه با غم دل من آشنا تویی @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عرشیان زین عزا بپا خیزند عرش را با سیاهی آویزند ناله ها را بهم در آمیزند خاک ماتم ز نو به سر ریزند چون شب جمعه ای دگر آید مادری روضه ی پسر خواند هودج آماده بهر سوگ و عزا پا گذارد به روی آن زهرا سوی کرب وبلا رود ز سما تا عزایی دگر کند بر پا چونکه زهرا به سینه و سر زد همه ارکان عرش میلرزد قتلگاه ست و مادری مضطر قتلگاه ست و پیکری بی‌سر قتلگاه ست و حنجر و خنجر قتلگاه ست و روضه ای دیگر روضه ی قتلگاه و روز دهم وای از ضربه‌ی دوازدهم شمر ملعون چه پُر شتاب شد و جانب پور بوتراب شد و مادری که در اضطراب‌ شد و آهِ زهرا چه بی حساب شد و این گلو را نبری ای خنجر چون بُوَد بوسه گاه پیغمبر مشق خنجر چو با گلو می‌کرد گاه در سینه هم فرو می‌کرد عضو دیگر چو جستجو می کرد با نوک چکمه پشت و رو می‌کرد راس او از قفا جدا کردند پیکرش بی کفن رها کردند روضه خوان گشته مادری محزون مادری غرق ناله و دلخون روضه خواند به پیکر ی گلگون کی رود او ز قتلگه بیرون مادری که به گوشه ی گودال گاه و بیگاه میرود از حال روضه خواند چو از پریشانی گوید ای وای از چه عریانی؟ از چه عریان و بی کفن مانی؟ آب مهر من و تو عطشانی؟ پدر توست صاحب خاک ات روی خاک ست نعش صد چاک ات؟ تا سحرگه به عرش همهمه است صحبت از ناله های فاطمه است پس از آن هم به سوی علقمه است دو دمه را به حال زمزمه است میر و ساقی باوفا عباس کاشف الکرب خیمه ها عباس @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از جفای زمانه یار غریب شده دلخسته در دیار غریب چون نشانی ز آشنایی نیست میخورد خون دل نگار غریب همه دنبال یار می‌گردند غافل از اینکه اوست یار غریب همه دنبال کار خود هستند هیچ کس نیست پای کار غریب به زبان بیقرار آمدنش خود فریبان بیقرار غریب ما که یک عمر ادا در آوردیم اینکه هستیم همقطار غریب کاش میشد که بی ریا باشیم در دعا بهر انتظار غریب کاش هنگام العجل گفتن چون علی بن مهزیار غریب سر و جان را فدای دوست کنیم کاش باشیم سربدار غریب من ندیدم غریب‌تر از او همه عمرم به روزگار غریب همه عالم شده غریبستان آه از درد بیشمار غریب سیصدو سیزده نفر تا کی جمع گردند در کنار غریب ؟ سیزده قرن بگذرد اما کی شود وقت کارزار غریب ؟ به خدا در نیام طاق شده طاقت و صبر ذوالفقار غریب کاش در صبح جمعه ای نزدیک آید از راه تکسوار غریب @javadkarimzadeh
الا ای ملقب به زین العباد سلام خدا بر روان تو باد سلام شهیدان عالم مدام به روح شما ای امام همام تو آن پارسایی که در زهد و دین لقب یافتی زینت عابدین عبادت ز زهد تو جان یافته به پای تو سجاده انداخته به وصفت قلم گفت این زمزمه نسب داری از حیدر و فاطمه و جدت پیمبر حسینت پدر و مادر به شهبانویی مفتخر چنان در عبادت به تاب و تبی که تاب و توان تن زینبی به تب سوختی گرچه در خیمه گاه به زینب تو بودی تو پشت و پناه وزان زندگانی بس ساده ات گرفت آبرو مهر و سجاده ات به دنیا و عقبی یکی راه راست خم ابروی چون هلال شماست به وصف تو فرمود اله مبین چو زین العباد و سپس نقطه چین ملائک به تحسین بپرداختند و سجادیه در سما ساختند من و مدحت شاه عالیجناب؟ من و مدحت زاده ی بوتراب؟ من آنم که از عشقتان زنده ام موالی درگاهم و بنده ام مرا چون شمایید بود و نبود سرودم به مدح شما این سرود که مدحت گری چون شما را سزاست چه گویم که مداح مدحت خداست قلم بود سرمست مدحت گری به رسم و ره و شیوه ی نوکری چو دلگیر شد آسمان و زمین قلم شد روایتگر اربعین به ناگه سیه پوشتان خامه شد چو شد اربعین شعر غمنامه شد قلم زد قدم در صراط جنون برآمد ز صحرای غم بوی خون به قلب قلم غم بزد نیشتر ز داغ شما شعله زد بیشتر ز خون صفحه رنگین شد و شعله ور قلم شد ز داغ شما نوحه گر به دوشش لوای عزا برگرفت سرودن ز غمنامه از سر گرفت سرود از چهل روز و شب بی کسی چهل روز و شب هول و دلواپسی چهل روز دوری دیدار یار به همراه هفتاد و دو سربدار چهل روز سر های دور از بدن بدن های دور از سرِ بی کفن چهل روز و شب روی نی بی قرار سر پاک هفتاد و دو نی سوار چهل منزل و راس پاک حسین چهل منزل و شیون و شور و شین چهل منزل و راس پاک عمو که بر نیزه میبرد آن را عدو چهل منزل و ماتم و درد و غم چهل منزل و جور و ظلم و ستم چهل منزل و سختی قافله چهل منزل و خنده ی حرمله چهل منزل همراه شمر و سنان چهل منزل و خولی و ناکسان چهل منزل و دشمن و هلهله به گردن به بازو و پا سلسه چهل روز با خار ها در ستوه چهل روز آواره در دشت و کوه چهل منزل و سختیِ در طناب نظاره گر اشک های رباب چهل منزل و همره ساربان که میداد انگشتری را نشان چه تهدید هایی به خنجرکشی چهل منزل و ترس معجر کشی چهل منزل و سختی و رنج و زجر نظاره گر روی منحوس زجر چهل منزل همراه با کودکان اسیری برفتند جمله زنان چهل منزل با پای پر آبله دویدند آنان پی قافله چهل روز غم در گلو کاشتن به راس شهیدان نظر داشتن ز یک چشمت اشک و دگر خون پاک بریزد ز داغ شهیدان به خاک تورا کشت غم های در بین راه نبودت غذایی به جز اشک و آه چهل روز کردی تو این راه طی به همراه شلاق و گه کعب نی چهل روز بر ناقه ی بی جهاز به همراه زینب به سوز و گداز چهل منزل از داغ و غم سوختید به هفتاد و دو سر نظر دوختید چه گویم ز سختی در شهر شام به خاکستر و سنگ از روی بام چه کردند با آل خیر الانام که فرمودی الشام الشام شام ولی این نبُد آخر ماجرا چه کردی تو ای پور خیر الوری چو دیدی که آن کافر بی حیا نشسته به منبر به جای شما به روی اسیران نماید نظر سخن میسراید ز فتح و ظفر به سَبِّ علی چون گشوده دهان و مدح یزید آورد بر زبان به منبر نشستی تو ای بوالحسن چنان خطبه خواندی به فوق سخن منم پور مکه انا ابن المنا منم پور زمزم انا ابن الصفا به ما علم و صبر و سخاوت رواست فصاحت شجاعت محبت سزاست خدا در قلوب همه مومنین نهاد حب آل علی این چنین منم زاده ی حضرت مصطفی که بُد عازم سدره المنتهی منم زاده ی شاه بدر و حنین عمویم حسن هست و بابم حسین منم زاده و پور خیرالنسا همان فاطمه دختر مصطفی چو کردی ز زهرا تو مدحتگری نمودی به مردم تو روشنگری چنان خطبه خواندی به کاخ یزید که عالم خطیبی مثالت ندید چنان خطبه خواندی به شام بلا که با خطبه ات زنده شد کربلا چنان خطبه خواندی به نطق فصیح که جان یافت در چرخ چارم مسیح به بانگ حماسی و علم لدن چه کردی تو در شام،کن فیکون؟ چه خطبه که چون ضربت ذوالفقار زدی گردن دشمن نابکار سخن بر لبت خنجری تیز شد به قلب عدو رفت و خونریز شد به مدح تو ای زینت عابدین هزاران هزاران هزار آفرین @javadkarimzadeh
بوی عطری عجیب می آید نیمه شب بوی سیب می آید چه معطر شده ست دیر و فضا به به از این شمیم روح افزا آسمان وه چه روشن ست امشب بخت همراه با منست امشب وقتِ آنست تا کنم آغاز با خداوندگار راز و نیاز لیک این بانگ و شور و ولوله چیست خنده و قاه قاه و هلهله چیست سر چو از دیر خود برون آورد موج اندوه در دلش حس کرد دید خونین سری بریده به نی در قفایش سران پی در پی گفت راهب به خود که وا عجبا نور می‌بارد از زمین به سما ؟ شنوم از لبش به بانگ فصیح صوت داود یا نوای مسیح؟ مات و مبهوت ، محوِ سر، گشته همچو عشاق گشته سرگشته سوی سر شد ز دیر خود بیرون چون نظر کرد بر سر پرخون دید سر را به نزد قوم شرور و نشستند گرد سر مغرور دید بر گرد سر بساط شراب عده‌ای را بدید مست و خراب گفت ای قوم پست این سر کیست اینهمه قاه قاه و هلهله چیست گفت خولی نحس بد آیین صاحب سر خروج کرده ز دین صاحب این سری که بر نیزه ست دان عموی دلاورش حمزه ست صاحب این سری که در بر ماست سبط پاکیزه ی پیمبر ماست گفت سبطی اگر مسیحا داشت بر روی چشمهای ما جا داشت چقدر رذل و پست و نامردید که بر او اینهمه جفا کردید کرد راضی چو قوم کافر را به امانت گرفت آن سر را تا برَد راسِ پاکِ دَرهَم را داد او ده هزار دِرهم را همرهش داشت با دلی غمبار سر خونین و پُر ز گرد و غبار تشت سیمین نموده آماده سر نهاده به روی سجاده ظرف آب و گلاب آورد و عنبر و مشک ناب آورد و گیسوانش چو شستشو می‌کرد با سر پاک گفتگو می‌کرد دلربا سر، بگو تو یحیایی مصطفایی و یا مسیحایی از چه رو این سرت جدا کردند و سپس روی نیزه جا کردند خشک لب از چه بودی ای مظلوم از چه شد نامرتب این حلقوم این سران چیستند بر سرِ نی سربداران نیزه پی در پی این زن و کودکانِ در تب و تاب از چه بستند دستشان به طناب آن بزرگ و امیر قافله کیست آن اسیر به بند سلسله کیست لب گشا بسمه تعالی سر راز بگشای ای مسیحا سر ناگهان آن لبان به صوت ملیح گفت من روح داده ام به مسیح صد مسیحاست از دمم زنده اهل عالم به درگه ام بنده من حسین هستم و شه دینم نوه ی خاتم النبیینم پسر شاه لافتی ام من دُرِ شهوار هل اتی ام من بر مشامت چو بوی سیب آمد حس نمودی ز ره غریب آمد ؟ با لب تشنه سر بریده شدم بر روی خاکها کشیده شدم هر چه را داشتیم غارت شد سهم ناموسمان اسارت شد قبل از این صورتم درون‌ تنور سوخته و محاسنم شد بور این سران یاوران من بودند یار ناموس و کودکان بودند سیدی که اسیر بیداد است پسر من امام سجاد است گفت با شاه دین چنین راهب پسرِ زاده ی ابو طالب راهبی بوده ام و نصرانی کیش من را نما مسلمانی اشک می‌ریخت در برِ آن سر که شفیع ام شو در صف محشر پس بفرمود شاه دین آنگاه گو به لب لااله الا الله شو مشرف تو دین سرمد را و شهادت بده محمد را تا سحر گاه سر در آنجا بود صبحدم سر به روی نی جا بود @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غروب مه غم به آخر رسید طلوع مهِ تارِ دیگر رسید به شام بلا نیز خواهر رسید به همراه راس برادر رسید نگر عمه‌ی پاک سادات را و در وازه ی نحس ساعات را چو آمد ز ره، خسته آن قافله اسیران همه در غل و سلسله به همراهشان خولی و حرمله میان کِل و شادی و هلهله ز مهمان نوازی، اهالی شام بر آنان زدند سنگ از روی بام جفاها شد از قوم پست لعین بر آن اهل بیت رسول امین روانه نمودند از روی کین چو از کوچه های یهودی نشین که اینان همه وارث حیدرند همه اهل بیت یل خیبر ند بگیرید از اینان دگر انتقام بگیرید از هر چه سر انتقام ز سرهای مد نظر انتقام به چوب و به سنگ و حجر انتقام بریزند خاکستر از روی کین به روی سر سیدالساجدین ز یک سوی رنج و غم بی حساب ز سوی دگر گریه های رباب ز سویی بدستان آنان طناب ز سویی ورودِ به بزم شراب امان از دل زینب و کودکان امان از لب و چوبه ی خیزران @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز در شام چه‌خبر است؟ 🔹اول صفر سال ۶۱ هجری قمری است. شام امروز غرق شادی است. آخر قرار است به‌زعم شامیان سر خرو‌ج‌کردگان از دین به ‌همراه خانواده‌شان که اسیر شده‌اند وارد شهر شوند. گفته می‌شود نیم‌میلیون نفر به استقبال فرزندان امیرالمومنین(ع) آمده‌اند. 🔹حضرت ام‌کلثوم(س) قبل از ورود به شهر به شمر فرمود از تو می‌خواهم ما را از مسیری وارد کنی که کمتر ما دیده شویم. شمر هم خوب حرف آن داغ‌دیده را پذیرفت و از دروازهٔ ساعات که شلوغ‌ترین ورودی بود اسرا را وارد کرد. 🔹از دورازهٔ ساعات تا کاخ یزید مسیر نسبتا کوتاه است اما منابع می‌گویند اسرا صبح وارد شهر شدند ولی زمان غروب به کاخ رسیدند. 🔹از ذکر اتفاقات شهر به این بسنده می‌کنیم که خاندان اهل‌بیت ساعاتی در پله‌های مسجد جامع که محل تماشای اسرا بود نگه داشته شدند.
وقایع روز اول صفر ۱ - وارد كردن سر مطهر امام حسين عليه السّلام به شام بنى اميه اين روز را به خاطر ورود سر مطهر امام حسين عليه السّلام به شام عيد قرار دادند. (قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص ۳۴۱. الوقايع و الحوادث: ج صفر، ص ۵. مصباح كفعمى: ج ۲، ص ۵۹۶. تقويم المحسنين: ص ۱۵) ۲ - ورود اهل بيت عليه السّلام به شام (معالى السبطين: ج ۲، ص ۱۴۰. مستدرك سفينة البحار: ج ۶، ص ۲۹۴) با رسيدن خبر نزديك شدن اسراى اهل بيت عليهم السّلام به دمشق، يزيد دستوراتى صادر كرد: ۱ - تاجى جواهر نشان و تختى مرصّع به سنگهاى قيمتى آماده كنند. ۲ - بزرگان هر صنف با كمك يكديگر شهر را در كمال زيبائى زينت نمايند. ۳ - تمام اهل شهر لباسهاى زينتى بپوشند و خود را بيارايند. ۴ - همگى در معابر رفت و آمد نموده، به يكديگر تبريك بگويند. ۵ - پس از آمادگى كامل با طبل و شيپور به استقبال اسرا بروند. ۶ - جارچيان در شهر جار بزنند: سرهاى بريده و اطفال كسانى بر شهر وارد مى شوند كه به قصد براندازى حكومت عازم عراق بوده اندولى عامل خليفه يعنى ابن زياد آنها را كشته است. هركس خليفه را دوست دارد امروز شادى نمايد. شاميان پست نيز كوتاهى نكرده بر فراز بامها بيرقهاى رنگارنگ برافراشتند و در هر گذرى بساط شراب پهن كردند. نغمه آوازه خوانان بلند بود، و مردم دسته دسته به سوى دروازه كوفه در دمشق مى رفتند و عده اى از شهر خارج شده بودند. اين در حالى بود كه اهل بيت مصيبت زده و داغدار پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را كه جبرئيل امين پاسبان حريم محترمشان بود همراه با نيزه داران تازيانه به دست و بى رحم وارد دروازه ساعات كردند. آن نابخردان پست همينكه جمع نورانى اسرا را ديدند زبان به جسارت گشودند. در آن شهر چه گذشت و با آن بزرگواران چه كردند قلم را ياراى نوشتنش نيست. (الوقايع و الحوادث: ج ۵، ص ۳۰ ۶. از مدينه تا مدينه: ص ۸۹۹ ۸۹۶. همچنين اقتباس از ناسخ التواريخ، عوالم العلوم، مهيج الاحزان، رياض المصائب، لهوف، امالى صدوق، الدمعة الساكبة)
یاد زینب س تا قیامت در دل است دل بدون یاد او مشتی گل است
به عالم عشق را معنا رقیه ست و ذکر عالم بالا رقیه ست عجب شوری بپا کردی تو ای جان که تسبیح ملائک یا رقیه ست به پایت سجده باید کرد ای عشق که عشق بی زوال ما رقیه ست قیامی در خرابه کرده بر پا بلی بنیان کن اعدا رقیه ست کسی که دین احمد را بقا داد چو زینب بعد عاشورا رقیه ست قسم بر مرتضی مانند مولا علی و عالی و اعلا رقیه ست به دریای حسین او دُرّ ناب است دُر زیبای این دریا رقیه ست رقیه دائما مسند نشین است که روی شانه ی سفا رقیه ست تماما روح و جسم و نور چشمِ علیِ اکبر لیلا رقیه ست گهی گهواره جنبان برادر گهی محو رخ بابا رقیه ست مخوان طفلش به پیران طریقت طریق و هادی و مولا رقیه ست مپندارش که او دختی سه ساله ست که آقاتر ز هر آقا رقیه ست به هنگام شفاعت روز محشر به روی زانوی زهرا رقیه ست در آن هنگامه ی محشر یقینا حساب نوکرانش با رقیه ست کسی که از سر لطفش نموده ست به عشقش مبتلا ما را رقیه ست کسی که بهر نوکر مینماید برات کربلا امضا رقیه ست من آن مجنون صحرای دمشقم برایم تا ابد لیلا رقیه ست @javadkarimzadeh
نشسته ام بنویسم بهار یعنی تو گل محمدی گُلعُذار یعنی تو گل همیشه بهارم گلی که خوشبو تر بُوَد ز عنبر و مشک تَتار یعنی تو طراوت گل و ریحان ، طراوت باران طراوت چمن و لاله زار یعنی تو شکوه کوه عظیمی و آبشار بلند شکوه رودی و هر چشمه سار یعنی تو تو بر ضریح علی خوشه های انگوری به دست فاطمه اما انار یعنی تو به کوچه باغ دلم رَد پایتان گُل کرد خزان قلب مرا نو بهار یعنی تو تو که حلاوت شیر و شکر به کام منی چقدرخوش نمکی ، پس نگار یعنی تو چقدر گشته دلم بیقرار آمدنت قرار خاطر هر بیقرار یعنی تو به روی لوح دلم نقش نام و روی شماست که نامدار تو و ماندگار یعنی تو به شوق آمدنت طاق نصرتی بستیم به صبح فتح و ظفر اقتدار یعنی تو قسم به گُل ، به سحرگه، قسم به زُلف نسیم شکوفه های گلِ ذوالفقار یعنی تو نشسته ام لب جاده که تکسوار آید به شوق روی تو ، آن تکسوار یعنی تو به آن امید که ما را پناه می‌آید بلند مرتبه شاهی ز راه می‌آید @javadkarimzadeh
بی تو دردی کشیده ام که مپرس دختری رنج دیده ام که مپرس باورت نیست در سه سالگی ام مثل زهرا خمیده ام که مپرس معجرم سوخت گیسویم کِز شد لب ز خجلت گز یده ام که مپرس چند باری ز ناقه افتادم تا به اینجا رسیده ام که مپرس تو نبودی عمو نبود از زجر زجر هایی کشیده ام که مپرس پاره شد گوش و گوشوارِ مَرا کَندو از جا پریده ام که مپرس بس که بر چشم و صورتم زده است تار گردیده دیده ام که مپرس کعب نی را و تازیانه ز ترس با دل و جان خریده ام که مپرس بر روی خار ها چنان از ترس پا برهنه دویده ام که مپرس من به گوش خود از حرامی ها ناسزا ها شنیده ام که مپرس چه بگویم که در چهل منزل بر سر نی چه دیده ام که مپرس تا به وصلت رسم دوباره پدر زهر هجری چشیده ام که مپرس کاش میشد که حنجرت بوسم پدر سر بریده ام که مپرس پُرسم از عمه در طبق گو چیست گوید ای نور دیده ام که مپرس @javadkarimzadeh
بی تو دردی کشیده ام که مپرس دختری رنج دیده ام که مپرس باورت نیست در سه سالگی ام مثل زهرا خمیده ام که مپرس معجرم سوخت گیسویم کِز شد لب ز خجلت گز یده ام که مپرس چند باری ز ناقه افتادم تا به اینجا رسیده ام که مپرس تو نبودی عمو نبود از زجر زجر هایی کشیده ام که مپرس پاره شد گوش و گوشوارِ مَرا کَندو از جا پریده ام که مپرس بس که بر چشم و صورتم زده است تار گردیده دیده ام که مپرس کعب نی را و تازیانه ز ترس با دل و جان خریده ام که مپرس بر روی خار ها چنان از ترس پا برهنه دویده ام که مپرس من به گوش خود از حرامی ها ناسزا ها شنیده ام که مپرس چه بگویم که در چهل منزل بر سر نی چه دیده ام که مپرس تا به وصلت رسم دوباره پدر زهر هجری چشیده ام که مپرس کاش میشد که حنجرت بوسم پدر سر بریده ام که مپرس پُرسم از عمه در طبق گو چیست گوید ای نور دیده ام که مپرس @javadkarimzadeh