طبیبِ جان
📜 🎙5⃣ قسمت پنجم: معجزهای وسط دریا؛ امید و سرگردانی تا سرزمین موعود متن داستان 📝 #صوتی #تاریخ_یه
👆🎙
قسمت پنجم داستان به صورت صوتی
تقدیم شما مخاطبان محترم 🌷✨
.
⬆️⚠️ پرسش و پاسخ داستان یهود
زندگی حضرت موسی (ع) در سه دوره مهم خلاصه میشود: کودکی و جوانی در قصر فرعون، فرار به مدین، و بازگشت به مصر برای نجات بنیاسرائیل. حالا با هم نگاهی دقیق به این مراحل میاندازیم.
🔸۱. زندگی حضرت موسی (ع) در قصر فرعون (۳۰ سال اول)
بعد از تولد حضرت موسی (ع)، مادرش به فرمان الهی او را در سبدی گذاشت و به رود نیل سپرد (سوره طه، آیات ۳۸-۳۹). این سبد به قصر فرعون رسید و آسیه (علیها سلام)، همسر فرعون، او را پیدا کرد. آسیه دلش به موسی متمایل شد و از فرعون خواست:
"این کودک را نکشید؛ شاید برای ما سودمند باشد یا او را به فرزندی بپذیریم." (سوره قصص، آیه ۹). موسی (ع) ابتدا از شیر هیچ زنی نمیخورد تا اینکه مادرش به عنوان دایه وارد قصر شد و از او مراقبت کرد (سوره قصص، آیه ۱۲). موسی در قصر با امکانات شاهانه بزرگ شد، اما ارتباطش با قوم بنیاسرائیل را حفظ کرد و نسبت به سرنوشت آنها حساس بود. موسی نیرومند و بانفوذ بود (سوره قصص، آیه ۱۵) و بین مردم، بهویژه بنیاسرائیل، طرفداران زیادی داشت. با این حال، در درونش همواره کشمکشی بین زندگی درباری و همدلی با قوم بنیاسرائیل وجود داشت.
🔹۲. حادثه قتل قبطی و فرار حضرت موسی (ع) : در ۳۰ سالگی، موسی وارد شهر شد و دید یک مرد بنیاسرائیلی و یک قبطی (از حامیان فرعون) در حال نزاع هستند. مرد بنیاسرائیلی از موسی درخواست کمک کرد و موسی با مشت به قبطی ضربه زد. ضربه موسی آنقدر شدید بود که قبطی در جا کشته شد (سوره قصص، آیه ۱۵). فردای آن روز، ظاهراً همان مرد بنیاسرائیلی دوباره با قبطی دیگری درگیر شد. موسی که به کمک او رفت، متوجه شد که خبر قتل قبطی قبلی پخش شده و درباریان در پی دستگیری او هستند. یکی از وفاداران به موسی به او خبر داد:
"ای موسی، فرعون قصد دارد تو را بکشد؛ از شهر فرار کن." (سوره قصص، آیه ۲۰). موسی با شنیدن این خبر شبانه از مصر فرار کرد و به سمت مدین رفت (سوره قصص، آیه ۲۱).
۳. زندگی در مدین و ازدواج با دختر شعیب (ع) : در مدین، موسی به دختران حضرت شعیب (ع) کمک کرد تا گوسفندانشان را آب دهند. شعیب او را به خانه دعوت کرد و پس از شنیدن ماجرا، پیشنهاد داد که موسی با یکی از دخترانش ازدواج کند. موسی این پیشنهاد را پذیرفت و ده سال در مدین ماند (سوره قصص، آیات ۲۳-۲۷).
▫️۴. بازگشت به مصر و آغاز مأموریت پیامبری : پس از پایان ده سال، موسی همراه خانوادهاش به مصر بازگشت. در مسیر، در کوه طور نوری دید و به آن سمت رفت. در آنجا، خداوند با او سخن گفت و او را به مقام پیامبری منصوب کرد:
"من پروردگار تو هستم؛ بنیاسرائیل را از بردگی نجات بده." (سوره طه، آیات ۱۱-۱۴)
▪️۵. چرا فرعون حضرت موسی (ع) را نشناخت؟ : وقتی موسی ع در ۴۰ سالگی با مأموریت الهی به مصر برگشت، فرعون او را نشناخت. این به دلایل احتمالی زیر بود:
۱. موسی پس از ۱۰ سال زندگی در مدین، چهرهاش تغییر کرده بود.
۲. موسی حالا با مقام پیامبری و اعتمادبهنفس بازگشته بود و شخصیت ش تغییر کرده بود
۳. عدم توجه فرعون به افراد: فرعون به افراد دربار چندان توجه نمیکرد و موسی برای او در جوانی اهمیت نداشت.
#یهود_شناسی
#پرسش_پاسخ_یهود
🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
.
🪧"از کنعان تا صهیون: نگاهی گذرا بر تاریخ یهود"
✍ نویسنده: [سید روح الله ستاره حیات]
9⃣ قسمت نهم : "داوود؛ طلوع نبوت و شکوه فرمانروایی الهی"
🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
طبیبِ جان
. 🪧"از کنعان تا صهیون: نگاهی گذرا بر تاریخ یهود" ✍ نویسنده: [سید روح الله ستاره حیات] 9⃣ قسمت نهم
👆
ان شاء الله فردا صبح متن داستان تقدیم شما خواهد شد. امروز درمانگاه مشغول مشاوره بودم خیلی خسته ام دیگه ویرایش نهایی رو میگذارم برای فردا صبح☺️
شبتون بخیر. یاعلی 🌺
.
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥
این کلیپ آخر شب تقدیم نگاهتون
التماس دعا ✨
.
طبیبِ جان
. 🪧"از کنعان تا صهیون: نگاهی گذرا بر تاریخ یهود" ✍ نویسنده: [سید روح الله ستاره حیات] 9⃣ قسمت نهم
.
سلام. روزتون بخیر 🌟
داستان حضرت داوود علیه السلام یکی از اعجاب انگیز ترین برهههای تاریخی در بین ادیان هست. همه ادیان الهی احترام ویژه ای برای این پیامبر قائل هستند. حقیقتا نیاز هست که یک فیلم یا سریال یا انیمیشن با موضوع حضرت داوود علیه السلام نوشت...
سعی کردم بدنه اصلی داستان بر اساس قرآن و روایات باشه و در کنارش تا جایی که تعارض با اعتقادات شیعه نداشته باشه از تورات و انجیل و زبور و دیگر کتب دینی و تاریخی هم استفاده شده. در متن داستان هر قسمت با ذکر منبع ارائه خواهد شد 👌
اللهم عجل لولیک الفرج ❤️
#تاریخ_یهود
.
🔰 قسمت نهم : "داوود؛ طلوع نبوت و شکوه فرمانروایی الهی"
نسیم خنکی از دشتهای حبرون میوزید و صدای چنگ حضرت داوود (ع) توی کوهها پیچیده بود. پرندهها و کوهها هم باهاش همصدا شده بودن و انگار نغمههاش نه فقط دل مردم، بلکه دل طبیعت رو هم پر از تسبیح خداوند کرده بود. داوود (ع) زیر لب داشت زبور میخوند؛ یه لحظه داوود (ع) سرشو بلند کرد، با خودش گفت: «خدایا، تو با همون فلاخن و سنگ کوچیک، غول گنده جالوت رو زدی زمین. حالا هم کمکم کن که این تاج پادشاهی رو همونطور که شایستهست نگه دارم و عدالت رو توی زمین برقرار کنم.»
👈داوود خوب میدونست که حالا هم پیامبر خداست و هم پادشاه مردم. یعنی یه مسئولیت سنگین دو طرفه! توی ۳۰ سالگی به فرمان خدا تاج پادشاهی رو سرش گذاشته بود👑 (سفر دوم سموئیل ۵:۴) و حالا ۷ سال و ۶ ماه تو حبرون حکومت کرده بود. تو این مدت تونسته بود ۱۲ قبیله بنیاسرائیل رو با هم متحد کنه، اما میدونست که هنوز کار تموم نشده. اورشلیم رو باید فتح کنه؛ همون شهری که از نظر استراتژیک و معنوی مهمترین نقطه بود. خداوند هم بهش وعده داده بود که پادشاهیش پایدار میمونه و نسلش پر از پیامبران و پادشاهان بزرگ میشه (زبور ۸۹: ۳-۴).
🔸حالا نوبت به اورشلیم رسیده بود. شهری که اون موقع به اسم یَبوس شناخته میشد و با دیوارهای بلندش انگار یه قلعه غیرقابل نفوذ شده بود. یبوسیها خیلی به خودشون مطمئن بودن و با تمسخر به داوود پیام دادن: «ای داوود! حتی لَنگها و نابیناهای ما هم میتونن جلوی سپاهت وایسن!»😑(سفر دوم سموئیل ۵:۶). اما داوود (ع) که اصلاً از این حرفا نمیترسید، با یه نقشه زیرکانه و توکل به خدا، سربازاشو از یه تونل آبی مخفی به داخل شهر فرستاد. همون سپیدهدم که خورشید تازه سر زده بود، مردم اورشلیم دیدن که پرچم داوود بالای قلعهشون در اهتزازه. از اون روز اورشلیم شد "شهر داوود".
🔅ولی برای داوود (ع)، داستان اورشلیم فقط به فتح شهر ختم نمیشد. این شهر باید قلب معنوی بنیاسرائیل هم میشد. برای همین تصمیم گرفت صندوق عهد رو هم به اورشلیم بیاره. این صندوق برای مردم حکم حضور خدا رو داشت و داوود میخواست این نماد الهی رو توی پایتختش بذاره و البته این کار رو کرد و صندوق رو آورد و اورشلیم شد پایتخت معنوی و پادشاهی جهان!
🛡⛓یه داستان جالب درباره داوود اینه که خدا بهش قدرت خاصی داده بود: آهن تو دستش مثل خمیر نرم میشد. قرآن کریم توی سوره سبأ، آیات ۱۰-۱۱ هم این ماجرا رو تایید کرده و فرموده:
«وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ * أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ»
(و آهن را برای او نرم کردیم؛ زرههای کامل بساز و حلقههای آن را اندازه بگیر).
🪙 داوود با این قدرت، زرههای سبک و محکم میساخت که سربازهاش رو توی جنگها از سلاحهای دشمن حفظ میکرد. هر روز یه زره میساخت و به قیمت هزار درهم میفروخت و از دسترنج خودش زندگی میکرد خداوند توی سوره انبیاء، آیه ۸۰ هم میفرماید:
«وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِن بَأْسِكُمْ»
(و ما به او صنعت زرهسازی رو یاد دادیم تا شما رو در برابر جنگها حفظ کنه).
ادامه در پست بعدی👇
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
ادامه پست قبلی👆
🔺یه روز سلیمان علیه السلام دستش رو گذاشت روی یکی از این زرهها و با تعجب گفت: «بابا، این زرهها چرا اینقدر سبکه ولی محکم؟» داوود (ع) لبخندی زد و گفت: «چون اینا با ایمان و از دل ساخته شدن. هر چیزی که با ایمان ساخته بشه، محکمه و سبک!»
🔹البته داوود (ع) فقط یه جنگجو و آهنگر نبود، بلکه به خاطر عدالتش هم معروف بود. توی قرآن هم اومده که داوود همیشه با انصاف قضاوت میکرد. یه ماجرایی هم توی سوره ص، آیات ۲۱-۲۵ اومده که دو نفر سر یه سری گوسفند دعواشون شده بود. هر دو اصرار داشتن که گوسفندا مال اوناست. داوود (ع) با دقت به حرفاشون گوش داد و در نهایت گفت: «حقیقت گاهی پشت طمع پنهون میشه، ولی عدالت همیشه راه خودشو پیدا میکنه.» مردم همیشه به عدالت داوود ایمان داشتن و بهش اعتماد میکردن👌
♨️حضرت داوود (ع) چند همسر داشت ( بالاخره پادشاه بود دیگه😄) که اسم بعضی از اونها تو تورات هم اومده. یکی از معروف ترین همسرانش میکل دختر طالوت بود. یکی دیگه از همسرانش، بَتشِبَع بود که مادر حضرت سلیمان (ع) شد (سفر دوم سموئیل ۱۲:۲۴).
📓زبور، کتاب مقدسی بود که خدا به حضرت داوود وحی کرد. قرآن هم بهش اشاره کرده: «وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا» (اسراء: ۵۵). زبور پر از مناجات، دعا و ستایشهای خداوند بود. مردم بنیاسرائیل این نغمهها رو توی مناسبتهای مذهبی با صدای دلنشین میخوندن. توی زبور ۸۹:۱۵-۱۷ اومده: «خوشا به حال مردمی که بانگ شادمانی رو میدونن... اونها تمام روز به نام تو شادمان خواهند بود.»
داوود (ع) با صدای زیباش این نغمهها رو توی کوهها و دشتها میخوند و پرندهها و کوهها هم باهاش همنوا میشدن (سبأ: ۱۰). این نغمهها دل مردم رو به خدا نزدیکتر میکرد و بهشون امید میداد که توی سختیها به رحمت خدا ایمان داشته باشن.
🗳 وقتی داوود (ع) صندوق عهد رو به اورشلیم آورد، تصمیم گرفت یه معبد بزرگ برای خدا بسازه. نقشههای معبد رو هم خودش آماده کرد، اما خداوند بهش وحی کرد که ساخت این معبد به دست پسرش، سلیمان (ع) انجام میشه (اول تواریخ ۲۲:۸-۱۰). داوود لبخندی زد و گفت: «مهم نیست کی میسازه؛ مهم اینه که این خونه همیشه برای خداوند باشه.»
➕حضرت داوود (ع) در ۱۰۰ سالگی و برخی میگن در ۷۰ سالگی به پایان عمر خودش رسید. وقتی نزدیک وفاتش شد، یه نگاه به اورشلیم انداخت؛ همون شهری که به دست خودش فتح شده بود و حالا به مرکز ایمان و حکومت بنیاسرائیل تبدیل شده بود. سلیمان که اون موقع حدود ۲۰ سال داشت، آماده بود تا راه پدرش رو ادامه بده و پادشاه بشه. پرندهها تو آسمون همچنان نغمههای زبور رو زمزمه میکردن و داوود (ع) با لبخند گفت: «این پایان من نیست... تازه شروع سلیمانه.» بعد، چشماشو آروم بست و با آرامش از دنیا رفت...
✍ [سید روح الله ستاره حیات]
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
.
🪧"از کنعان تا صهیون: نگاهی گذرا بر تاریخ یهود"
✍ نویسنده: [سید روح الله ستاره حیات]
🔟 قسمت دهم : "سلیمان؛ وارث علم و حکمت الهی و پادشاه جن و انس"
🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba