حتما بخوانید👇
.
قال #مولانا #صاحب_العصر و الزمان عجل الله تعالی فرجه : بی یدفع الله البلاء عن اهلی و شیعتی
همانا خدا به واسطه من #بلا را از اهل و #شیعه من دور میکند.
همه ما این روزها درگیر بلاییم. گاهی بلای خود #ویروس ، گاهی بلای ترس از آن.
آرامش جسمی گروهی و #آرامش روانی همه ما به هم خورده است.
دغدغه هایمان تا سطح #کمبود_ماسک و ژل و .. فروکش کرده.
دعواهای بچگانه اصحاب #قدرت و جنگ انتقام #سیاست ، بر نگرانی هایمان افزوده.
طوری ، سالها ، #اعتقادات به بازی گرفته شده است که ما نقابدارانِ اعتقاد هم این روزها همه شعارهایمان را فراموش کردیم.
راستش گمان نمیکنم این روزها کسی حتی جرات کند مردم را به #توسل دعوت کند، و اگر میکند حتما صابون تمسخر حتی از جانب مذهبیپوش! ها را به تن مالیده است.
کجاست آن همه شعار و ادعا؟!
این نوشته هرگز در پی نفی اهمیت #بهداشت یا عمل به توصیه های #پزشکی نیست ، اما یادمان باشد « با توکل زانوی اشتر ببند » را.
نه رهایش کن ، نه #توکل را فراموش کن.
دوا را طبیب میدهد و شفا را خدا.
اگر روزی با #زیارت_عاشورا بلای وبا از سامرا ریشه کن شد ، چون عقیده به اعجاز آن کلام قدسی وجود داشت.
اگر امروز من از توسلم اثر نمی بینم چون برای تفنن و آزمون است.._ و صد البته که همین هم بی جواب نمی ماند_
یادمان باشد ، دلسوز ما کسی است که غصه دار همیشگی ماست : انا غیر مهملین لمراعاتکم
و یادمان بیاید که حضرتش به مرد بحرینی فرمود اگر همان لحظه مرا صدا می زدید ، دستگیری می کردم.
میان این همه توجه به ماسک و ژل و شستشو _ که صد البته لازم است_ از توجه پر از اضطرار به حضرتش غافل نباشیم _ که هزار البته واجب است_
نمیدانم دیگر باید چه رخ بدهد تا متوجه شویم : الاهی عظم البلاء و برح الخفاء و انکشف الغطاء و ضاقت الارض و منعت السماء را..
شاید هم تا همین جایش بلدیم و ادامه اش را در یاد نمی آوریم که : انت المستعان و الیک المشتکی و علیک المعول فی الشده و الرخا..
کاش بیاییم و بخوانیم ، با تضرع هم بخوانیم که خدای بنده نواز است و #امام مهربانتر از مادر..
.
در کنار عمل به همه احتیاطات عقلانی و توصیه های پزشکی ، خواندن دعای #الهی_عظم_البلاء را در دستور کار خود قرار بدهیم.. مگر بلا چه معنای دیگری دارد؟!
.
همه را به این دعای شریف دعوت کنیم..
باور کنیم اثر دارد..
.
لطفا برای ترویج و دعوت به خواندن این دعا پست را در حد توان منتشر نمایید.
#یاعلی
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
💢 این حقوق یک افسر جزء است نه یک فرمانده!
▪️گفتم حاجی راستی چقدر حقوق میگیری؟ حاجی مبلغی را گفت که من بسیار تعجب کردم زیرا او یک سردار و فرمانده نظامی بزرگ در ایران بود. گفتم حاجی این حقوق یک افسر جزء است نه یک فرمانده! یک سردار مثل شما در عراق سه برابر این حقوق میگیرد؛ با مزایای فراوان! حاجی به من گفت: شیخنا! مهم نیست فرمانده چقدر از کشورش میگیرد. مهم این است که چه چیزی به کشورش میدهد و خدای متعال چند برابر آن را به او خواهد بخشید و این یک #سنت_الهی حتمی است. شیخنا! ما به صورت موقت در این دنیا هستیم و ما و شما به سوی پروردگار کریم خود رهسپاریم.
✍ راوی: سامی مسعودی از فرماندهان حشد الشعبی
#حاج_قاسم #یمن #یـاعـــلــی #ال_سقوط #سلبریدی #کرونا
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
سه تاکار مهم 😭
اول امشب قول بدیم
جلومادر
۱.نمازصبح هامونوقضانکنیم🙏😭
اگرقضاشد حتمابیدارشدیم قضا
شوبخونیم باشه؟#یاعلی
🌴علت بکار بردن لفظ ياعلي هنگام خداحافظي:
از پيغمبر سئوال شد:
يارسول الله،ما وقتي صحبتمون،حرفمون با يکي تموم ميشه، پايان کلام مون، او را به خدا مي سپاريم،
به بيان پارسي مي گوييم:
خداحافظ و به زبان عربي مي گوييم:
في امان الله
اگر بدون خداحافظي کردن، در وسط سخن گفتن از او جدا بشيم،
نوعي بي ادبي مي پنداريم...
شما وقتي در معراج با خدا هم صحبت شديد ، پايان جمله که نمي توانستيد به ذات خدا عرضه بداريد:تو را به خدا مي سپارم!
آخرين جمله ي رد و بدل شده ، بين شما و خدا چه بود؟ حضرت فرمودند:
پايان صحبت، خداوند سبحان به من "ياعلي" گفت،من نيز به خداي خود
" يا علي" گفتم.
اين آخرين جمله بين من و ذات مقدس خدا بود.
یاعلييييييييييي خدمت شيعيان مرتضي علي (ع)
گل روی آقا امیرالمومنین صلوات🌹
منبع:کتاب سخن خدا ص٧١ - زندگاني چهارده معصوم ص۴٩ - معراج ص١٣
#یاعلی
#حیدر
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
#سحر_بیست_و_دوم
#یاعلی😭
مناجات علی دیگر ز نخلستان نمی آید...
صَلّی اللّه عَلیکَ یا امیرالمومنین عَلیٍ ابن ابیطالِب روحی فِداک
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سوم
💠 نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب #یاعلی میگفتم تا نجاتم دهد.
با هر نفسی که با وحشت از سینهام بیرون میآمد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را صدا میزدم و دیگر میخواستم جیغ بزنم که با دستان #حیدریاش نجاتم داد!
💠 بهخدا امداد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد :«چیکار داری اینجا؟»
از طنین #غیرتمندانه صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش میکند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشتتر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد :«بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟»
💠 تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم میکرد، میتوانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد :«اومده بودم حاجی رو ببینم!»
حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و #انتقام خوبی بابت بستن راه من بود!
💠 از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزدهام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ میکُشمت!!!»
ضرب دستش به حّدی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزهاش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست به دامان #غیرت حیدر شد :«ما با شما یه عمر معامله کردیم! حالا چرا مهمونکُشی میکنی؟؟؟»
💠 حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت میدیدم که انگار گردنش را میبُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :«بیغیرت! تو مهمونی یا دزد #ناموس؟؟؟»
از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم :«حیدر تو رو خدا!» و نمیدانستم همین نگرانی خواهرانه، بهانه به دست آن حرامی میدهد که با دستان لاغر و استخوانیاش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید :«ما فقط داشتیم با هم حرف میزدیم!»
💠 نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من #صادقانه شهادت دادم :«دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمیداشت...» و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :«برو تو خونه!» اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفتهام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم تهنشین شد و ساکت شدم.
مبهوت پسرعموی مهربانم که بیرحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظهای که روی چشمانم را پردهای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدمهایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم.
💠 احساس میکردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سختتر، #شکّی که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم.
حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیهگاهی محکم برای همه خانواده، اما حالا احساس میکردم این تکیهگاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد.
💠 چند روزی حال دل من همین بود، وحشتزده از نامردی که میخواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدنمان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع میشدیم، نگاهش را از چشمانم میگرفت و دل من بیشتر میشکست.
انگار فراموشش هم نمیشد که هر بار با هم روبرو میشدیم، گونههایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان میکرد. من به کسی چیزی نگفتم و میدانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را میگرفت و حیدر به روی خودش نمیآورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است.
💠 شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان مینشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصلا نگاهش نمیکردم و دست خودم نبود که دلم از #بیگناهیام همچنان میسوخت.
شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شبها بیرون آمد و رو به عمو کرد :«بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.» شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینهام کوبید و بیاختیار سرم را بالا آورد. حیدر مستقیم به عمو نگاه میکرد و طوری مصمم حرف زد که فاتحه #آبرویم را خواندم. ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند...
#ادامه_دارد
نویسنده فاطمه ولی نژاد
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
خیلی قشنگه....حتما بخونین❤️⬇️
#عقایدت_رو_فریاد_بزن ❗️
⚠️چرا می ترسی چادری بشی؟ چرا خجالت می کشی جلو دیگران از چیزهایی که فکر می کنی درسته حرف بزنی؟
⚠️چرا روت نمیشه جلوی دیگران اونی که خودت دوست داری باشی ، باشی؟
⚠️چرا همه چیز برعکسه؟ مگه تو داری اشتباه میکنی که شرمنده ای؟
بذارید من یه چیزی به شما بگم.. شک ندارم ماها خیلی زیادیم..
شک ندارم #چادرانه های خیلی بیشتر از چادری ها هستن..
خیلی ها هستن دلشون واقعا پاکه و ته قلبشون فقط دل به خدا و ائمه و شهدا و ... بستن💖💖
‼️اما چرا بترسیم؟ چرا اعتماد بنفس نداشته باشیم؟
⁉️چرا دچار #انزوا بشیم؟ چرا احساس کنیم اگر بیایم تو تیم خدا، هم ظاهر هم باطن طرد میشیم؟
یوسف زندانی رو چه کسی عزیز مصر کرد؟ غیر از خدا؟ ♥️
#شهید #حججی رو چه کسی عزیز دل همه کرد؟ غیر از خدا؟
تو دست پست ترین افراد باشی خدا عزیز دلت میکنه! اگه پای خدا وایسی و کم نذاری براش
اعتماد کن به خدا ♥️ و #عقایدت رو فریاد بزن..💪 ببینم چند نفر #یاعلی میگن و چادری میشن
💔➖💔➖💔
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
#داستان
🔵علت بکار بردن لفظ مقدس #یاعلی هنگام خداحافظی
🌺از پیغمبر سئوال شد:
یارسول الله،ما وقتی صحبتمون، حرفمون با یکی تموم میشه،
پایان کلاممون، او را به خدا
می سپاریم، به بیان پارسی
می گوییم:
خداحافظ و به زبان عربی
می گوییم:
فی امان الله
اگر بدون خداحافظی کردن،
در وسط سخن گفتن از او جدا بشیم، نوعی بی ادبی می پنداریم.
🌸شما وقتی در معراج با خدا هم صحبت شدید ، پایان جمله که نمی توانستید به ذات خدا عرضه بدارید:تو را به خدا می سپارم!
آخرین جمله ی رد و بدل شده ، بین شما و خدا چه بود؟
✨حضرت فرمودند:
پایان صحبت،
خداوند سبحان به من گفت: "یاعلی"
من نیز به خدای خود " یا علی"
گفتم.
این آخرین جمله بین من و ذات مقدس خدا بود
🔰منبع:کتاب سخن خدا ۷۱ - زندگانی چهارده معصوم ص ۴۹ - معراج ص۱۳
#خواندنی
🔵 کانال #داستان و #طنز حال خوش👇
https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
از داغ علی، بهار ماتم دارد...
#امیرالمؤمنینعلیهالسلام
#یاعلی
😭😭😭😭😭😭