eitaa logo
،، احکام و مسائل شرعی ،،
3.5هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
3هزار ویدیو
40 فایل
برای پرسیدن سوالات شرعی به آیدی زیر مراجعه فرمایید . @Javanmardi_Ahkam
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽؛ 🚨 ماجرای تولّد حضرت موسى(ع) 📝 پرسش : چگونه حضرت موسى(علیه السلام) هنگام توّلد از دست جلادان فرعون نجات پیدا کرد؟ دستگاه فرعون، برنامه وسیعى براى کشتن نوزادان پسر بنى اسرائیل ترتیب داده بود. هنگامى که موسى(ع) تولد یافت، خداوند پیامبرش را به صورتی معجزه آسا نجات داد و به مادرش الهام کرد کودک را به نیل بسپارد. کاهنان نیز پیش بینی کردند که انسانی از نیل خواهد آمد که آب دهانش موجب شفای بیماری دختر فرعون است. وقتی حضرت موسی(ع) را از آب گرفتند مهرش در دل آسیه جای گرفت و خواست او را به عنوان فرزند نگه دارد و علاوه بر آن شفا یافتن دختر فرعون دلیلی مضاعف برای آسیه شد تا با قتل او مخالفت کند. دستگاه فرعون، برنامه وسیعى براى کشتن «نوزادان پسر» از بنى اسرائیل ترتیب داده بود، و حتى قابله هاى فرعونى مراقب زنان باردار بنى اسرائیل بودند. در این میان، یکى از این قابله ها با مادر موسى(علیه السلام) دوستى داشت (حمل موسى مخفیانه صورت گرفت و چندان آثارى از حمل در مادر نمایان نبود) هنگامى که احساس کرد، تولد نوزاد نزدیک شده، به سراغ قابله دوستش فرستاد و گفت: «ماجراى من چنین است، فرزندى در رحم دارم و امروز به محبت و دوستى تو نیازمندم». هنگامى که موسى(علیه السلام) تولد یافت از چشمان او نور مرموزى درخشید، چنانکه بدن قابله به لرزه درآمد، و برقى از محبت در اعماق قلب او فرو نشست، و تمام زوایاى دلش را روشن ساخت. زن قابله، رو به مادر موسى(علیه السلام) کرد و گفت: «من در نظر داشتم ماجراى تولد این نوزاد را به دستگاه حکومت خبردهم، تا جلادان بیایند و این پسر را به قتل رسانند (و من جایزه خود را بگیرم) ولى چه کنم که عشق شدیدى از این نوزاد در درون قلبم احساس مى کنم! حتى راضى نیستم موئى از سر او کم شود، با دقت از او حفاظت کن، من فکر مى کنم دشمن نهائى ما سرانجام او باشد»!. قابله، از خانه مادر موسى(علیه السلام) بیرون آمد، بعضى از جاسوسان حکومت، او را دیدند و تصمیم گرفتند وارد خانه شوند، خواهر موسى(علیه السلام) ماجرا را به مادر خبر داد مادر دست پاچه شد، آنچنان که نمى دانست چه کند؟ در میان این وحشت شدید که هوش از سرش برده بود، نوزاد را در پارچه اى پیچید و در تنور انداخت، مامورین وارد شدند، در آنجا چیزى جز تنور آتش ندیدند!، تحقیقات را از مادر موسى(علیه السلام) شروع کردند، گفتند: این زن قابله در اینجا چه مى کرد؟ گفت: او دوست من است براى دیدار آمده بود، مامورین مایوس شدند و بیرون رفتند. مادر موسى(علیه السلام) به هوش آمد و به خواهر موسى(علیه السلام) گفت: نوزاد کجا است؟ او اظهار بى اطلاعى کرد، ناگهان صداى گریه اى از درون تنور برخاست، مادر به سوى تنور دوید، دید خداوند آتش را براى او برد و سلام کرده است (همان خدائى که آتش نمرودى را براى ابراهیم(علیه السلام) سرد و سالم ساخت) دست کرد و نوزادش را سالم بیرون آورد. اما باز مادر در امان نبود، چرا که ماموران چپ و راست در حرکت و جستجو بودند، و شنیدن صداى یک نوزاد کافى بود که خطر بزرگى واقع شود. در اینجا یک الهام الهى، قلب مادر را روشن ساخت، الهامى که ظاهراً او را به کار خطرناکى دعوت مى کند، ولى با این حال از آن احساس آرامش مى نماید. این یک ماموریت الهى است، که به هر حال باید انجام شود، و تصمیم گرفت به این الهام لباس عمل بپوشاند، و نوزاد خویش را به «نیل» بسپارد!. به سراغ یک نجار مصرى آمد (نجارى که او نیز از قبطیان و فرعونیان بود!) از او درخواست کرد، صندوق کوچکى براى او بسازد. نجار گفت: با این اوصاف که مى گوئى صندوق را براى چه مى خواهى؟! مادرى که زبانش عادت به دروغنداشت، نتوانست در اینجا سخنى جز این بگوید که: من از بنى اسرائیلم، نوزاد پسرى دارم، و مى خواهم نوزادم را در آن مخفى کنم. اما نجار قبطى، تصمیم گرفت این خبررا به جلادان برساند، به سراغ آنها آمد ، اما چنان وحشتى بر قلب او مستولى شد که زبانش باز ایستاد، تنها با دست اشاره مى کرد و مى خواست با علائم مطلب را بازگو کند، مامورین که گویا از حرکات او یک نحو سخریه و استهزاء برداشت کردند او را زدند و بیرون کردند. هنگامى که بیرون آمد حال عادى خود را باز یافت، این ماجرا تکرار شد، و در نتیجه فهمید در اینجا یک سر الهى نهفته است، صندوق را ساخت و به مادر موسى(علیه السلام) تحویل داد. شاید صبحگاهانى بود که هنوز چشم مردم «مصر» در خواب، هوا کمى روشن شده بود، مادر، نوزاد خود را همراه صندوق، به کنار «نیل» آورد، پستان در دهان نوزاد گذاشت، و آخرین شیر را به او داد، سپس او را در آن صندوق مخصوص که همچون یک کشتى کوچک قادر بود بر روى آب حرکت کند، گذاشت و آن را روى امواج نهاد. https://eitaa.com/Javanmardi_langarudi 👇👇👇