جاویدنشان
#شهید_علیرضا_ناهیدے 🥀
#یاران_حاجاحمد
#شهید_علیرضا_ناهیدے 🥀
#شهید_علیرضا_ناهیدی روز اول اسفند سال ۱۳۳۹ در شرق تهران، در خانوادهای دیندار و مؤمن، چشم به جهان گشود.
#علیرضا از کودکی هوش قوی و استعدادی برتر داشت. او، خرداد ۱۳۵۹ در رشته ریاضی فیزیک فارغالتحصیل میشود. در کلاس ریاضی، برخی مسائل را با شیوهای بدیع و غیر مرسوم حل میکند، به طوریکه در دبیرستان به مغز متفکر مدرسه معروف میشود.
#علیرضا سال آخر دبیرستان بود که انقلاب شروع میشود. او بهخاطر تربیت دینی و نیز وسعت مطالعات مذهبی، خیلی زود وارد مبارزات انقلابی و فعالیتهای سیاسی میگردد؛ و در اعتصابهای مدرسه و نیز عملیاتهای ایذایی علیه رژیم، نقش هدایتکننده و جلودار را ایفا میکند.
#ناهیدی فعالیتهای مذهبی خود را در سال ۱۳۵۷، در مسجد اباعبدالله الحسین(ع)، در فلکه دوم تهران پارس شروع میکند. او بهطور جدی پیامها و اعلامیههای #حضرت_امام(ره) را به مردم میرساند و نیز شعارهای ضد رژیم را بر در و دیوار محل مینویسد.
در روزهای سخت انقلاب، به کمکرسانی مردم مسلمان میشتابد. او در زمستان ۱۳۵۷ به کمک شعبه نفت محل رفته و به مردم نفت میرساند و برای مردان و زنان پیر، وسایل و آذوقه تهیه میکند.
#علیرضا با بیان شیوا و جذابش، جوانان را مجذوب و برای وارد شدن در صحنههای انقلاب ترغیب و تشویق مینماید.
#علیرضا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در مسجد محل، پایگاه بسیج را راه میاندازد و برای نوجوانان و جوانان محل، کلاس نظامی و عقیدتی برگزار میکند.
#ناهیدی بهعنوان بسیجی فعال، به دوره آموزش پادگان امام حسین(ع) اعزام میشود و با اشتیاق فنون نظامی را فرا میگیرد.
او پس از شروع تحرکات #ضدانقلاب در #کردستان، در روز ۲۷ شهریور ۱۳۵۹، به عضویت #سپاه در میآید و از سوی پایگاه، داوطلبانه به #کردستان اعزام میشود و در محور “#مریوان” به فرماندهی #حاجاحمدمتوسلیان به مقابله با #ضدانقلاب میپردازد.
#ناهیدی پس از شروع جنگ تحمیلی، از سوی پایگاه بسیج مسجد اباعبدالله الحسین(ع) به جبهه اعزام میگردد و تا لحظه شهادت با جبهه و جهاد پیوندی عمیق و جدا نشدنی مییابد؛ بهطوریکه شش ماه به شش ماه هم به مرخصی نمیرود.
#ناهیدی از گرفتن پست و عنوان در پشت جبهه گریزان بود. یک بار به او فرماندهی قرارگاه امام حسین(ع) را در تهران پیشنهاد میکنند، که نمیپذیرد. او در بیشتر عملیاتها حضوری فعال مییابد و چند بار نیز در چند عملیات زخمی میشود. یک بار که بر اثر بمباران، شیمیایی شده بود، به تهران منتقل میشود، پس از بهبود یافتن، با دختری مؤمن و پارسا نامزد میشود ولی به خاطر شهادتش، ازدواجی صورت نمیگیرد.
#ناهیدی از شهریورماه ۱۳۵۹، حدود شش ماه در #سپاه_مریوان فعالیت مینماید؛ و از بهمنماه ۱۳۶۰، به عنوان #فرمانده_تیپ_ذوالفقار لشکر۲۷ محمدرسول الله ، منشا خدمات ارزنده و ماندگار میشود و حدود یکسال در این مسئولیت فعالیت میکند. او مدتی نیز بهعنوان #مسئول_توپخانه قرارگاه مرکزی کربلا، در حین داشتن #مسئولیت_تیپ، منصوب شده و به ساماندهی توپخانه قرارگاه میپردازد.
#ناهیدی در مجموع ۲۹ ماه در جبهههای مختلف حضوری عاشقانه و پر تلاش مییابد و در این مدت کارها و خدمات نقشآفرینی را از خود ارائه میدهد.
او در روز ۲۷ بهمنماه ۱۳۶۱، در جبهه “#فکه” بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۶۰ مجروح شد و سرانجام روز اول اسفندماه همان سال، پس از تحمل رنج فراوان در بیمارستان به خیل رهیافتگان پیوست.
منبع: موسسهفرهنگیهنریمیقات
╭═━⊰*💠*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*💠*⊱━═╯
جاویدنشان
#شهید_علیرضا_ناهیدے 🥀
💠 #خاکریز_خاطره 💠
#شهید_علیرضا_ناهیدے 🥀
طی سه سالی که در جبهه بود، یک دست لباس بیشتر نگرفت. مرتب آن را میشست، وصله میکرد و میپوشید. به قول دوستانش: «علی را از دور، به لباس رنگ و رو رفتهاش میشناختند.» در سرمای سخت مریوان، برای اینکه بر نفس امّارهی خویش فائق آید، نه پوتین داشت، نه پالتو. گاهی جوراب هم نمیپوشید. آخرین روزهایی که به خانه آمد، سر زانوی شلوار مندرسی که به پا داشت، پاره شده بود. شلوار را پس از خشک شدن به مادرش داد و گفت سر زانوی این را وصله کند. مادرش گفت که برود و یک شلوار نو بخرد یا از پادگان بگیرد. علی گفت: «مادر جان، تو این را وصله کن، انشاءالله من چند تا شلوار میخرم…»
وقتی وصلهی شلوار تمام شد، علی آن را دست گرفت و به مادر نشان داد و گفت: «این شلوار چه عیبی دارد؟»
آن را اطو کرد و پوشید و گفت: «یک شلوار هم که از بیت المال کم شود، خودش یک شلوار است.»
نظافت و پاکیزگی لباس برایش بسیار مهم بود، ولی نسبت به دوخت لباس حساس بود که تنگ و مدلدار نباشد. لباس و وسایل زندگی را برای رفع نیاز میدانست، نه تجمّل و تشریفات و مُد.
شهید ناهیدی در طی ۲۹ ماه حضور در جبهه، یک ریال حقوق دریافت نکرد. همواره یک جفت کفش کتانی به پا داشت. روزهای آخر بود که یک جفت پوتین را از بیت المال گرفت. یکی از همرزمانش در این باره میگوید: قرار بود برای جلسهای قبل از عملیّات به قرارگاه برویم، همه فرماندهان آن جا بودند. ناگهان متوجه شدم جوراب علی پاره است. گفتم: «برادر بیا من یک جفت جوراب به شما میدهم. این طوری خیلی ناجور است در جلسه شرکت کنید…» علی نگاه تندی به من انداخت و گفت: «همین جوراب پاره خوب است. آنها با اطلاعات و آگاهیهای من کار دارند، نه با جورابم. اگر با جورابم جلسه دارند، امر دیگری است».
منبع: سایتِنویدِشاهد
╭═━⊰*💠*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*💠*⊱━═╯