eitaa logo
جاویدنشان
65 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جاویدنشان
#شهید_علیرضا_ناهیدے 🥀
🥀 روز اول اسفند سال ۱۳۳۹ در شرق تهران، در خانواده‌ای دیندار و مؤمن، چشم به جهان گشود. از کودکی هوش قوی و استعدادی برتر داشت. او، خرداد ۱۳۵۹ در رشته ریاضی فیزیک فارغ‌التحصیل می‌شود. در کلاس ریاضی، ‌برخی مسائل را با شیوه‌ای بدیع و غیر مرسوم حل می‌کند، به طوری‌که در دبیرستان به مغز متفکر مدرسه معروف می‌شود. سال آخر دبیرستان بود که انقلاب شروع می‌شود. او به‌خاطر تربیت دینی و نیز وسعت مطالعات مذهبی، خیلی زود وارد مبارزات انقلابی و فعالیت‌های سیاسی می‌گردد؛ و در اعتصاب‌های مدرسه و نیز عملیات‌های ایذایی علیه رژیم، نقش هدایت‌کننده و جلودار را ایفا می‌کند. فعالیت‌های مذهبی خود را در سال ۱۳۵۷، در مسجد اباعبدالله الحسین(ع)، در فلکه دوم تهران پارس شروع می‌کند. او به‌طور جدی پیام‌ها و اعلامیه‌های (ره) را به مردم می‌رساند و نیز شعارهای ضد رژیم را بر در و دیوار محل می‌نویسد. در روزهای سخت انقلاب، به کمک‌رسانی مردم مسلمان می‌شتابد. او در زمستان ۱۳۵۷ به کمک شعبه نفت محل رفته و به مردم نفت می‌رساند و برای مردان و زنان پیر، وسایل و آذوقه تهیه می‌کند. با بیان شیوا و جذابش، جوانان را مجذوب و برای وارد شدن در صحنه‌های انقلاب ترغیب و تشویق می‌نماید. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در مسجد محل، پایگاه بسیج را راه‌ می‌اندازد و برای نوجوانان و جوانان محل، کلاس نظامی و عقیدتی برگزار می‌کند. به‌عنوان بسیجی فعال، به دوره آموزش پادگان امام حسین(ع) اعزام می‌شود و با اشتیاق فنون نظامی را فرا می‌گیرد. او پس از شروع تحرکات در ، در روز ۲۷ شهریور ۱۳۵۹، به عضویت در می‌آید و از سوی پایگاه، داوطلبانه به اعزام می‌شود و در محور “” به فرماندهی به مقابله با می‌پردازد. پس از شروع جنگ تحمیلی، از سوی پایگاه بسیج مسجد اباعبدالله الحسین(ع) به جبهه اعزام می‌گردد و تا لحظه شهادت با جبهه و جهاد پیوندی عمیق و جدا نشدنی می‌یابد؛ به‌طوری‌که شش ماه به شش ماه هم به مرخصی نمی‌رود. از گرفتن پست و عنوان در پشت جبهه گریزان بود. یک بار به او فرماندهی قرارگاه امام حسین(ع) را در تهران پیشنهاد می‌کنند، که نمی‌پذیرد. او در بیشتر عملیات‌ها حضوری فعال می‌یابد و چند بار نیز در چند عملیات زخمی می‌شود. یک بار که بر اثر بمباران، شیمیایی شده بود، به تهران منتقل می‌شود، پس از بهبود یافتن، با دختری مؤمن و پارسا نامزد می‌شود ولی به خاطر شهادتش، ازدواجی صورت نمی‌گیرد. از شهریورماه ۱۳۵۹، حدود شش ماه در فعالیت می‌نماید؛ و از بهمن‌ماه ۱۳۶۰، به عنوان لشکر۲۷ محمدرسول الله ، منشا خدمات ارزنده و ماندگار می‌شود و حدود یکسال در این مسئولیت فعالیت می‌کند. او مدتی نیز به‌عنوان قرارگاه مرکزی کربلا، در حین داشتن ، منصوب شده و به ساماندهی توپخانه قرارگاه می‌پردازد. در مجموع ۲۹ ماه در جبهه‌های مختلف حضوری عاشقانه و پر تلاش می‌یابد و در این مدت کارها و خدمات نقش‌آفرینی را از خود ارائه می‌دهد. او در روز ۲۷ بهمن‌ماه ۱۳۶۱، در جبهه “” بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۶۰ مجروح شد و سرانجام روز اول اسفندماه همان سال، پس از تحمل رنج فراوان در بیمارستان به خیل ره‌یافتگان پیوست. منبع: موسسه‌فرهنگی‌هنری‌میقات ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
🌴 🌴 🌴 🌴 ...در نمی‌شد به کسی که اسلحه دارد بگویید . خیلی‌ها اسلحه داشتند اما با انقلاب بودند. داشتن سلاح عادی بود. تک تیراندازهای ماهری بودند و با ام یک و برنو تیراندازی می‌کردند. در مقابل مقاومت می‌کرد. تمام تلاش و خواسته‌ی آنها این بود که، در منطقه نباشد و را تخلیه کند. چندین بار گزارش علیه خدمت برد تا کار به جایی رسید که ما از به آمدیم. در آنجا را خواسته بود. میخواست با هواپیما به تهران بیاید و خدمت برسد. در این جلسه، من هم همراه رفته بودم. حاجی نزدیک دوساعت گزارش داد. حتی به او اجازه داد اسم افراد را بیاورد و او اسم برد. اهدافشان‌ را هم‌ برای مشخص کرد. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 🌴 🌴 🌴 _اسم چه کسانی را آورد؟ الان راحت می‌شود اسم را بیاوری، اما آن موقع در حکومت برای خودش کسی بود. _چه کسانی در آن جلسه بودند؟ ، و من. اتاق کوچکی داشت. با گزارش امام کاملا متقاعد شدند که آنجا خیانت می‌شود. _ پس از شنیدن گزارش چه گفت؟ خیلی خوشحال شد. برای دعاکرد و آرزوی موفقیت کرد و گفت: پیگیری کنید من بازهم منتظر گزارشهای شما هستم. در برخورد با افراد، آنها را زود می‌شناخت و منبع خودش قرار می‌داد مثل . گزارش را به صورت کتبی نوشته بود و خدمت داد. یکی از سوالاتی که حضرت امام از پرسید این بود که نظر شما درباره‌ی چیست و چه باید کرد؟ می‌دانید صریحا میخواست نظر را بداند. گفت: من به این نتیجه رسیدم که فقط باید مبارزه کرد و جنگید، هیچ راهی جز جنگیدن وجود ندارد. در نهایت هم همین شد. آنقدر در جنگیدیم تا پیروز شدیم. بعد از آن جلسه من از جدا شدم. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿
جاویدنشان
💠 💠 🥀 روز چهاردهم شهريورماه سال ۱۳۳۷ در زرين شهر اصفهان چشم به جهان گشود. در سن ۷سالگي به مدرسه رفت و تا اخذ مدرک ديپلم تحصيل نمود. از کودکي علاقه زيادي به ورزش کشتي داشت و به عنوان قهرمان اول شهرستان و استان اصفهان براي چند سال متوالي معرفي گشت و به مسابقات انتخابي تيم ملي راه يافت. سال ۱۳۵۳ وارد فعاليت‌هاي سياسي شد. سال ۱۳۵۶ به قم مهاجرت کرد و توسط مأموران ساواک دستگير شد. چند مرتبه نيز به منظور فعاليت‌هاي سياسي به شيراز و قم سفر کرد. سرانجام انقلاب اسلامي پيروز شد. فرماندهي سپاه زرين شهر و تشكيل گروه ضربت براي مبارزه با مواد مخدر و توزيع كنندگان آن، يكي از فعاليت هاي پس از انقلاب بود. در پي صدور فرمان مبني بر تشكيل سپاه پاسداران، به اين نهاد انقلابي پيوست و در تشكيل و سازماندهي سپاه زرين شهر نقش تعیین کننده داشت وخود نیز فرماندهی آن را به عهده گرفت. وقتی دشمنان ایران استان های کردستان، سیستان و بلوچستان، مازندران و خوزستان را به آشوب کشاندند او به رفت تا با به مبارزه بپردازد. در بازگشت به زادگاهش فرماندهی عمليات سپاه پاسداران زرين شهر را به او سپردند. وی به همراه برای آزادسازی شهر اقدام کرد. پس از آزادسازی براي مدتي نيز فرمانده توپخانه سپاه و را پذيرفت. هنوز مدتي نگذشته بود که به عنوان فرمانده عمليات و معرفي گرديد. حسينعلي ماهها با جنگيد و در (ص) با سمت فرمانده عمليات حاضر شد. در فرمانده‌ي محور بود، هميشه را زير نظر داشت، آنان از ضربه‌هاي زيادي خورده و براي همين هم براي سرش جايزه گذاشته بودند. پس از تشکیل به فرماندهی برای شرکت در عمليات با سمت به جبهه جنوب رفت. و جاده اهواز – خرمشهر در تاريخ ۱۵/ ۲/ ۱۳۶۲ جایگاه عروج این سردار ملی وافتخار آفرین ایران بزرگ است. اودر سن ۲۵ سالگي شربت شهادت را نوشيد و بر اثر اصابت گلوله به سرش به ديدار معبودش شتافت. منبع: سایتِ‌راسخون ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
💠 💠 🥀 احمد بابایی در سال۱۳۳۴ در خانواده‌ای مذهبی، در بخش رامند بوئین زهرا چشم به جهان گشود، در اویل دهه۴۰ هجری وارد مدرسه نوبنیاد قزوین شد و تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان رشید الشال به پایان رساند. اوایل دهه۵۰ بود که به تهران مهاجرت کرد و وارد مدرسه نظام و سپس نیروی هوایی شد. اما به دلیل جو غیر مذهبی نیروی هوایی آن زمان، استعفا داد و به کار بر روی کامیون اشتغال ورزید. بعد از انقلاب با اشتیاق فراوان وارد کمیته های انقلاب شد و یک سال بعد از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دآمد. در مهر۱۳۵۹ و بعد از آغاز جنگ تحمیلی، به سرعت به جبهه‌ی عزیمت کرد و به جمع و یارانش پیوست. وی در سال۶۰ به همراه به جبهه آمد و به عنوان فرمانده انتخاب شد. این شهید بزرگوار پس از رشادت های فراوان و درست زمانی که در برای آزدسازی محور همراه با گردان خود به قلب دشمن زده بودند، در تاریخ۲۰ اردیبهشت۱۳۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل شد. ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
🍀 🍀 🍀 🍀 _چگونه با حاج‌احمد آشنا شدید؟ وقتی تشکیل شد، گردان‌ها در شکل گرفت. ماه سوم یا چهارم از شکل‌گیری بود که جایی در خیابان خردمند که سپاه گرفت و بخشی از نیروها آن‌جا مستقر شدند، که بعدها به‌عنوان سپاه‌های منطقه ۶ معروف شد. ما از آن‌جا را دیدیم. چند ماهی نگذشته بود که حاجی هم به گردان ما آمد. ما در گردان۶ بودیم؛ البته در ابتدا گردان۲ بودیم بعد یک سری را به گردان۶ منتقل کردند که ما هم جزو آن‌ها بودیم. آمدن مصادف شده بود با درگیری در تهران. لذا در آن منطقه گروه ضربت تشکیل دادند و را مسئول گروه قرار دادند. من هم در این گروه برای مقابله با حضور داشتم. این تشکیلات برای مدت کوتاهی برقرار بود. بعد از آن به رفت و ما در تهران ماندیم. البته تعدادی از بچه‌ها مثل ، و هم با ایشان رفتند. من بعدها به جمع این‌ها آمدم. ادامه دارد... ╭═━⊰*🍀*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 🍀 🍀 🍀 _از تشکیل برایمان بگویید. یک روز در تهران را در ستاد مرکزی سپاه خواستند. (ابتدای پیروزی) ما همراه آمدیم اما داخل مجموعه نرفتیم. من و و و و... حضور داشتند. در آن‌جا به ابلاغ شد که تیپ حضرت رسول را تشکیل دهد. ایشان بعد از آن جلسه با ما مطرح کرد که به ما گفته‌اند بایستی تیپی را در جنوب تشکیل بدهیم، اما خودم زیاد رغبتی برای انجام این کار ندارم. فکر می‌کنم در مناطق محروم نیاز بیشتری به ما است، ولی اصرار آقایان است. با این‌ حال من از فرماندهی سپاه خواستم که اول منطقه را ببینیم بعد تصمیم بگیریم و یک جورهایی نظر ما شرط این قضیه باشد. منتها قبل‌از آن با توجه به توانمندی‌هایی که در و دیده بود تصمیم را گرفته بود. ادامه دارد... ╭═━⊰*🍀*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 🍀 🍀 🍀 ... فکر می‌کنم فردای آن روز صبح زود هم ما هنگ کردیم که به منطقه جنوب برویم و اوضاع را ببینیم و مقدمات را انجام دهیم. من و و و و خود به منطقه جنوب رفتیم. اولین برخورد ما با بود. ایشان آن زمان کار اطلاعاتی می‌کرد. به ما گفتند باید مناطقی را ببینید و به‌همین کار مشغول شدیم. شب در ساختمان گلف جلسه‌ای بیرون مقر بین خودمان برقرار شد و حاجی از ما نظرخواهی کرد. گفت: منطقه را که دیدید همه‌اش دشت است. کوه است و ارتفاعات. این‌جا جنگیدن در دشت و مقابله با تانک است و وضعیت جنگیدن با فرق دارد. تأکیدش بر این بود که اگر در منطقه بمانیم بیشتر می‌توانیم مؤثر باشیم. صحبت‌ها جمع‌بندی شد و تصمیم بر این شد که به جنوب بیاییم و جنوب را هم تجربه کنیم ببینیم جنگیدن در جنوب چطور است! سپاه تشخیص داده که باید تیپی تشکیل شود، لذا به آن‌جا بیاییم. راضی شد. صحبت‌های آدم‌های آن‌جا برای مؤثر بود. در منطقه گشتی زدیم و به تهران آمدیم و در تهران موافقت خود را با تشکیل تیپ اعلام کردند. ادامه دارد... ╭═━⊰*🍀*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 🍀 🍀 🍀 ... بعد به رفتیم و در آن‌جا جلسه‌ای برگزار شد. در آن جلسه مفصل صحبت کرد. دل کندن از برای بچه‌ها سخت بود. البته قرار بود عده‌ای از بچه‌ها را برای تشکیل تیپ با خود بیاورند. مردم درخواست داشتند بماند. البته هنوز زیاد بین مردم نپیچیده بود. در آن جلسه صحبت کرد که ما باید به جنوب برویم و تیپ تشکیل دهیم، تعدادی از آقایان باید در منطقه بمانند و تعدادی هم باید همراه ما به جنوب بروند، اسامی هم مشخص خواهد شد. آن شب جلسه برای بچه‌ها خیلی سنگین بود. همه منتظر بودند ببینند در کدام لیست قرار می‌گیرند، می‌مانند یا می‌روند؟! منطقه هم نسبت‌ به شهرهای دیگر از امنیت بالایی برخوردار بود آن‌هم به‌جهت حضور بود. ادامه دارد... ╭═━⊰*🍀*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 🍀 🍀 🍀 _علت این علاقه چه بود؟ آن زمان تردد در شهرهای واقعا سخت بود. اما در امنیت برقرار کرده بود. از خصوصیات حاجی این بود که در مقابل دشمن و به‌شدت برخورد می‌کرد. اما در مقابل مردم روحی لطیف داشت، طوری که باور نمی‌کردید این همان است. برای آن‌ها این مطرح بود که آدمی به آمده که خدمت برایش مهم است، نه ریاست و منصب. دفاع از مردم مظلوم و محروم و کمک به آن‌ها سبب شده بود که مردم از او حمایت کنند. او مرد میدان و جنگ بود. مردم فضای شهر های دیگر را می‌دیدند که در حتی شب‌ها راحت تردد می‌کنند و آذوقه در اختیارشان است. در سال۵۸ وضعیت وضع خاصی بود. مردم احساس می‌کردند با رفتن این امنیت از شهرستان گرفته خواهد شد. به‌هرحال به منطقه جنوب آمدیم و تیپ را تشکیل داد. ادامه دارد... ╭═━⊰*🍀*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 🍀 🍀 🍀 _خاطره از جلسه آخر که با نیروها داشت دارید؟ در اواخر جلسه مشخص کرد که چه کسانی باید بمانند و چه کسانی بروند. آنهایی که قرار بود در بمانند انگار تمام زندگی‌شان را از آنها گرفته بودی. حضور پشتوانه بچه‌ها بود. آن شب حاجی زیاد صحبت کرد. کسانی که قرار بود بیایند خیلی خوشحال بودند. اما آنها که ماندند دنبال رایزنی بودند که به منطقه جنوب بیایند. از طرفی هم باید امنیت منطقه حفظ می‌شد. حاجی حتی جانشین خود، را به جنوب نیاورد. خب برایش مهم بود چون زحمات زیادی در کشیده بود، ضمن اینکه به مردم آنجاهم علاقه‌مند بود. ادامه دارد... ╭═━⊰*🍀*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 🍀 🍀 🍀 _منطقه این‌طور نبود که کار اطلاعاتی به این صورت انجام شود؟ کارهای شناسایی انجام می‌شد اما انجام کار اطلاعاتی در منطقه به‌لحاظ باز بودن منطقه سخت و حساس‌تر است. در این‌جا شما دائم در دید دشمن هستی و خطرات زیادی به‌همراه دارد. هر شب به می‌آمد و گزارش می‌گرفت. بااینکه هنوز گردان‌ها شکل نگرفته بودند و نیروهای بسیجی نیامده بودند و فرمانده‌های گردان‌ها هم مشخص نشده بودند. ما تا جایی پیش رفتیم که به پشت سنگرهای دشمن رسیدیم و تعداد سنگرها و نفرات عراق را شناسایی کردیم. یک‌بار حاجی گفت: خودم می‌خواهم بیایم. گفتیم: خطرناک است. اگر ما را بگیرند مسئله‌ای نیست اما اگر شما را بگیرند گرفتار می‌شویم. گفت: نه من باید بیایم. اون منطقه هم یه جایی بود که باید ۳۰۰_۴۰۰متر را چهاردست‌وپا می‌رفتیم. مسیر آبرویی بود که دست و پایمان هم خیس می‌شد. ما چند نوبت از این منطقه عبور کرده بودیم تا این راهکار را پیدا کردیم. حاجی با ما آمد آن‌جا را کامل و از نزدیک بررسی کردیم. این خیلی مهم بود این‌که یک فرمانده تیپ خیلی ریز در کار شناسایی دخالت کند و خودش محل را ببیند. چون اگر فرمانده محل را دیده باشد شب عملیات خیلی راحت عمل خواهد کرد و نیروهایش را هدایت خواهد کرد. ادامه دارد... ╭═━⊰*🍀*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*🍀*⊱━═╯