#پارت170😍🚫..
#نویسندهیاینرمانکتابشچاپشده!!
فکشو منقبضکرد و رو به مامان شیرین گفت:
- یه بار برای همیشه اینو تو گوشت فرو کن.. من زنمو دوست دارم!
با تعجب به احسان نگاه کردم
اون منو دوست داشت؟
باورم نمیشد!!
اینبار بلند داد زد:
- عاشقشم .. براش همه کار میکنم. هم خودش هم بچهی توی شکمش! فهمیدی؟»
احسان از کجا فهمیده بود من باردارم!!
مامان شیرین با عصبانیت سمتمون هجوم آورد و..😢♨️😱..
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
#فرصت_محدود‼️
#رمان_تیرا