10.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پردهی نقرهای سینما ما رو میبره به دنیای اشکها و لبخندها
میریم به روزهایی که توی صف بلیط منتظر میموندیم تا نوبتمون بشه.
سینما برای نسل ما پر از خاطره های قشنگه...
روز سینما مبارک.
وَقتــــے
گِریهــ میکُنے
کَسی کهــ دِلداریت میده
دوسِت داره
وَلی کسی که باهات اَشک میریزه
عاشِــــقــته...
🌿♥️
کار دیگری نداریم
من و خورشید
برای دوست داشتنت بیدار میشویم
هر صبح👌
صبحت بخیر بهانه ی بیدار شدنم
سلام مهربونا🌱
برگه را کنار گذاشت و دستم را گرفت:
« تیرا تو بارداری عزیزم!»
گیج شده بودم. یعنی چه؟ نه به آن حرفش مقابل پری و نه به این تعجبش. نمیفهمیدم ماجرا چیست. پرسیدم:
« یعنی نمیدونستی؟ پس اون حرفت جلوی پری چی بود؟»
برگه را بوسید و داخل کیفم گذاشت:
« من از رفتارهای جدیدت حدس زده بودم. فکر نمیکردم حدسم درست باشه. از این زود احساسی شدنت، زودرنج شدندت، حالت تهوع، شبا تو خواب ناله کردنت، بیحالیت.»
فکر نمیکردم هیچ مردی بتواند بارداری زنش را متوجه بشود. اصلا مگر میشد؟ او واقعا که بود که همهی من را حفظ بود؟ که میدانست کی حالم چطور است؟ که درکم میکرد. که اینقدر عمیق دوستم داشت:
« احسان من ترسیدم بهت بگم. ترسیدم عصبانی بشی.»
خندهاش محو شد. ابروهایش بالا پرید و با تعجب گفت:
« عصبانی بشم؟ برای چی؟ چرا باید همچین خبر خوبی منو عصبانی کنه؟»
کیان را بیشتر به خودم چسباندم:
« که بگی وسط این همه گرفتاری بچه آوردنت چی بود؟»
معلوم بود جا خورده است. از حرکاتش میفهمیدم:
« چرا باید بخاطر نعمت خدا عصبانی بشم؟ تو داری یه بچه به من هدیه میدی اون وقت من از دستت عصبانی بشم؟ مگه دست من و تو بوده؟ خدا خواسته.»
سمتم آمد و سرم را با دوستش گرفت. صورتش را جلو آورد و پیشانیام را بوسید:
« ممنونم ازت!»
اشک شوق به سرعت سمت چشمانم دوید. باورم نمیشد احسان اینقدر با احساس باشد. اینقدر مهربان باشد. فهمیده باشد. با شستش اشکم را پاک کرد:
« وقت خندیدنه. وسط این همه گرفتاری و مشکل، این بچه با اومدنش دل هممونو شاد میکنه. خدایا شکرت!»
نظردونی تیرا🗣
https://harfeto.timefriend.net/16853051107302
گروه نقد با حضور نویسنده
https://eitaa.com/joinchat/4119986287C1051036abf
🚫کپی ممنوع است🚫
🕯@Jazretanhaee🕯
قسمت بلللللللللند که این سه روز تعطیلی بدون قسمت جدید رو بشوره ببره😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوانش پشت جلد کتاب #عروسک_پشت_پرده
نویسنده: فاطمه صداقت
با صدای آقای کنگرلو مجری محترم ویژه برنامه کافه کتاب، رادیو جوان
پ.ن نویسنده: روز پنجشنبه دومین روز نمایشگاه، آقای خبرنگاری اومدن کنار غرفه و من رو به محل استودیو رادیو جوان دعوت کردن جهت مصاحبه.
صوت مصاحبه در ایرانصدا موجود هست. این صدا هم بخشی از معرفی کتاب داخل مصاحبه هست.
تهیه کتاب از طریق پیام به ادمین کانال جزر تنهایی
@HappyFlower
هزینه هر جلد 300.000 تومان
به همراه ارسال رایگان👌
چاپهای بعدی افزایش قیمت خواهد داشت
8.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام ؛ صبحتون بخیر و برکت
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
خورشید به سوگ مصطفی میگرید
مهتاب به حال مجتبی میگرید
در مشهد دل چه کربلایی برپاست
قومی به شهادت رضا میگرید
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
درسوگ نبی جهان سیه میپوشد
در سینه، دل از داغ حسن میجوشد
از ماتم هشتمین امام معصوم
هر شیعه ز درد، جام غم مینوشد
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
و امام حسن مجتبی علیه السلام
پرسید:
بندگی یعنی چی؟!
گفت:
یعنی همه جا خدایا چشم!
#اردیبعشق
🌱⃟🌸๛
•┈┈•❀🌸❀•┈┈•