eitaa logo
کشکول
2.1هزار دنبال‌کننده
94 عکس
84 ویدیو
41 فایل
بیان نکات انگیزشی، احوالات علما، تصاویر بزرگان، احادیث اهل بیت، کلمات قرآنی و... گروه شرائع(پرسش وپاسخ علمی): https://eitaa.com/joinchat/1993736381C529fe81854 ادمین کانال: @Qweazs 🔴کپی کردن مطالب، فقط با ذکر منبع مجاز‼️
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری [14]: شیخ در زهد و عبادت، یگانه روزگار و در میان خاص و عام مشهور بود. ایشان حتی در میان غیر شیعه به زهد و پارسایی معروف است و در این باره داستان‌هایی بر سر زبان هاست که بیان می‌شود: ۱. سلطان عثمانی چون از والی عراق که از اهل سنت بود احوال شیخ را پرسید، وی در پاسخ گفت: «و اللّه هو الفاروق الاعظم؛ به خدا سوگند! او فاروق اعظم است». ۲. در ایام حکومت نجیب پاشا قرار شد کسی جز نظامیان، در کربلا و نجف تفنگ نیاورد. به همین دلیل، در دروازه شهر، تفنگ زایران را می‌گرفتند و نام صاحبش را بر کاغذی نوشته، به آن می‌چسباندند و چون از شهر بیرون می‌آمد، تفنگش را به او می‌دادند. برخی خبرچینان که بغض شیخ انصاری را در دل داشتند، به حاکم نجف گفتند که مردم، تفنگ‌های بسیاری به رسم امانت، در خانه شیخ مرتضی پنهان کرده اند. حاکم، صاحب منصبی را که از اهل تسنّن بود، مأمور کرد تا با مأموران وارد خانه شیخ شوند و هر چه تفنگ در آن جا بود، بیاورند. آنان بی خبر به خانه استاد اعظم آمدند و اتاق ها، سردابه ها، چاه‌ها و دیوارهای خانه را به دقت گشتند، ولی اثری از جنگ افزار ندیدند. حتی دیدند خانه شیخ فرش ندارد و چیزی نیافتند مگر چند وصله گلیم کُهنه و لحاف‌های بروجردی از بین رفته و اندکی وسایل مِسی که در خانه‌های فقیران نیز یافت می‌شود. مأمور شگفت زده شد و نزد حاکم رفت و گفت: «مردم خلافِ واقع گفته اند. این مرد کاملاً از دنیا و امور دنیایی کناره گیری کرده است». [۱] ۳. بالیوز، نماینده سیاسی انگلستان در بغداد که دو سال در پی شرف یابی به خدمت شیخ بود و موفق نشده بود، سرانجام روزی در بیابان، هنگامی که شیخ برای زیارت حضرت سلمان می‌رفت، او را از دور دید و گفت: «به خدا سوگند! وی یا عیسی بن مریم یا نایب خاص او است». [۲] ۴. روزی همسر شیخ انصاری از او خواست تا چادر شبی برای پوشانیدن رخت خواب‌های منزل خریداری کند. شیخ به دلیل تقوا و پارسایی اش، بدین کار تن در نداد. همسر شیخ که از نمایان بودن رخت خواب‌ها در گوشه اتاق ناراحت بود، پس از ناامید شدن از جلب موافقت شیخ، در خرید گوشت صرفه جویی می‌کرد. وی به جای سه سیر گوشت، تا مدتی دو سیر و نیم می‌خرید و با مبلغی که از این راه پس انداز می‌شد، توانست یک چادر شب بخرد. وقتی شیخ، آن چادر را دید و چگونگی خرید آن را دانست، با ناراحتی گفت: «افسوس که تا به حال، مقداری از وجوه بیت المال بی جهت مصرف شده است. من گمان می‌کردم سه سیر گوشت، حداقلی است که ما می‌توانیم با آن زندگی کنیم و اکنون به نادرستی این پندار پی بردم. » آن گاه دستور داد تا آن چادر شب را پس دهند و از آن روز به بعد، به جای سه سیر گوشت، دو سیر و نیم بخرند. [۳] ۵. میرزاحبیب اللّه رشتی از شاگردان عالم و زاهد شیخ بود. روزی بر منبر درس گفت: «شیخ استاد، علمش را به من و ریاست و سیاستش را به میرزای شیرازی داد، ولی زهدش را با خود برد. » یکی از شاگردان از پای منبر به او گفت: «جناب استاد! شما نیز بسیار زاهدید». میرزا حبیب اللّه با این که خود انسان وارسته ای بود، پاسخ داد: «ما و شما معنای واقعی زهد را نفهمیده ایم. به یاد دارم در سفری که در خدمت شیخ به زیارت کربلا می‌رفتیم، در میانه راه، توشه و غذای سفر ما تمام شد. از یک روستا، ظرف ماستی آوردند تا شیخ آن را بخرد و با نانش میل کند. شیخ، بهای ظرف ماست را از فروشنده پرسید. وی جواب داد: چهار پول (هر چهل پول برابر با یک ریال بوده است)، در حالی که ارزش چنان ماستی درآن زمان، بیش از دو پول نبود. شیخ به آن شخص گفت: چون این جا صحراست و ما هم به ماست تو نیازمندیم، من ماست را به بهای سه پول از تو می‌خرم، ولی ماست فروش نپذیرفت. شیخ ماست را نخرید و نان خشک خود را در آب خیس کرد و خورد. ما سبب این عمل را از شیخ پرسیدیم. گفت: نفس من حق بیش از یک پول را بر من ندارد».[۴] ---------- [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۱. [۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰۹. [۳]: سیمای فرزانگان، ص ۴۳۰. [۴]: استاد الفقها، ص ۱۶۴. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[15]: ۶. شخصی عبای بسیار خوبی را به عنوان هدیه به شیخ تقدیم کرد. شیخ عبا را پوشید و از آن بسیار تعریف و از آورنده آن تشکر کرد. سپس به ملارحمت اللّه، خادم خود دستور داد تا عبا را به بازار ببرد و بفروشد و با پول آن چند عبا بخرد. خادم چنین کرد. آن گاه شیخ، عباها را به طلاب نیازمند داد و خود یکی از آن‌ها را برداشت و پوشید. [۱] ۷. ناصرالدین شاه در سفر مشهد به خدمت فیلسوف معروف، ملاهادی سبزواری رسید. او را روی گلیمی کهنه دید و فیلسوف با همان وضع فقیرانه از او پذیرایی کرد. شاه روزی به یکی از خاصّان خود گفت: «ملاهادی را مردی بسیار زاهد یافتم. » آن شخص گفت: «شیخ انصاری از او هم زاهدتر بود؛ زیرا دنیا به شیخ روی آورد، ولی شیخ آن را نخواست، ولی دنیا به ملاهادی سبزواری روی ننمود. » شاه قاجار گفت: آری! [۲] ۸. هنگامی که شیخ خواست دخترش را به ازدواج برادرزاده اش، شیخ محمدحسن انصاری درآورد، حاج محمد صالح کبه، وکیل شیخ در بغداد به نجف آمد و از ایشان خواست تا اجازه دهد وی تمام مخارج این امر خیر را از مال خویش بپردازد. شیخ اجازه نداد و نپذیرفت و مراسم عروسی را با جهیزیه بسیار ناچیز انجام داد. [۳] ۹. از دختر شیخ نقل شده است: «در کودکی وقتی به مکتب می‌رفتم، رسم بود شاگردان، ناهارشان را به مکتب می‌آوردند و همراه با خانم معلم غذا می‌خورند. روزی به مادرم گفتم: از منزلِ برخی از عالمان، سینی‌های غذا که در آن چند نوع طعام هست، به مکتب می‌آورند، ولی شما برایم نان و قدری تره می‌فرستید، به گونه ای که من شرمنده می‌شوم. شیخ سخن مرا شنید و با حالت تغیّر فرمود: بار دیگر نان تنها برای او بفرستید تا نان و تره به دهنش خوش آید».[۴] ۱۰. دارایی شیخ هنگام وفات، معادل هفده تومان پول ایرانی بود که همان مقدار هم بدهی داشت، به گونه ای که بازماندگانش توانایی برگزاری مراسم عزا را نداشتند و یکی از اشراف وقت، آن را به عهده گرفت. شیخ انصاری از حقوق شرعی استفاده نمی کرد و حتی یک پول از حقوق فقیران را تصرف نکرد.[۵] عبادت‌های شیخ از سن بلوغ تا آخر عمر، گذشته از واجبات و نافله‌ها و دعاها و تعقیبات، به قرار زیر بوده است: ۱. قرائت یک جزء کلام اللّه ؛ ۲. نماز حضرت جعفر طیار؛ ۳. زیارت جامعه و عاشورا در هر روز.[۶] ---------- [۱]: استادالفقها، ص ۱۶۵. [۲]: استادالفقها، ص ۱۶۵. [۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۲. [۴]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۲؛ سیمای فرزانگان، ص ۶۵۸. [۵]: شرح حال رجال ایران، ج ۶، ص ۲۶۱؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، صص ۱۱۲ ۱۱۳؛ ریحانه الادب، ج ۱، ص ۱۹۲؛ سیمای فرزانگان، ص ۴۵۸. [۶]: قصص العلما، ص ۱۱۳. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری [16]: با وجود آن همه وجوه شرعی که شیعیان برای شیخ می‌فرستادند، وی مانند یک فقیر، زندگی را می‌گذراند. حتی اموالی را که به عنوان هدیه به وی می‌دادند، میان طلاب و نیازمندان تقسیم می‌کرد. [۱] بازرگانان بغداد مبلغ قابل توجهی از حلال ترین سرمایه خود را برای شیخ فرستادند و پیغام دادند که این مبلغ از وجوه شرعی نیست تا شما اشکال کنید و آن را مصرف نکنید، بلکه از سرمایه خود ماست که می‌خواهیم به شما ببخشیم تا در کهولت سنی که دارید، در رفاه باشید. شیخ آن وجه را نپذیرفت و فرمود: «حیف نیست حال که عمری را به فقر گذرانده ام، در این آخر عمر خود را غنی کنم و نامم از فهرست فقیران محو شود و در آخرت، از مقام آن‌ها بازمانم».[۲] شیخ منصور انصاری برادر شیخ انصاری در زمان مرجعیت عامه شیخ، به قصد زیارت راهی مشهد مقدس گشت. هنگام حرکت، شیخ انصاری به او فرمود: در این سفر، خواه ناخواه، میان تو و شاه و امیران دولت ایران، ملاقاتی روی خواهد داد. عزت نفست را از دست مده و از آن‌ها پولی قبول مکن و بدین وسیله، خود را بنده آنان نساز! وگرنه اگر چیزی از ایشان پذیرفتی، دیگر پیش من نیا و در بازگشت از مشهد، در دزفول بمان».[۳] در دوران رهبری شیخ انصاری که وجوه شرعی بسیاری به وی می‌رسید، خانواده اش از نظر معیشتی در وضع سختی به سر می‌بردند و هزینه ناچیزی که شیخ برای خانه کنار می‌گذاشت، برای گذران زندگی کافی نبود. از این رو، همسرش نزد یکی از عالمان که پیش شیخ احترام و منزلتی داشت، از کمی مقرّری خانه شکایت کرد و از او خواست تا در این باره با شیخ گفت وگو کند تا اندکی بر آن افزوده شود. آن عالم خدمت شیخ رفت و خواسته خانواده را بیان کرد. شیخ به سخنان وی به طور کامل گوش داد، ولی هیچ نگفت. وقتی به خانه آمد، به همسرش فرمود: «لباس‌های مرا شست و شو ده و آب‌های چرکین آن‌ها را نگه دار و دور مریز. » همسر شیخ به فرموده شیخ عمل کرد. شیخ فرمود: «آب‌های چرکین را بیاور! » وقتی که آب‌ها را آورد، به همسرش گفت: «بنوش! » او گفت: «بنوشم. یعنی چه؟ انسان از این چیزها متنفّر است و عاقل چنین نمی کند. » شیخ فرمود: «این مال‌هایی که پیش من است، در نظرم مانند همین آب چرکین است. همان گونه که تو نمی توانی و نمی خواهی از این آب بنوشی، من هم حق ندارم و برایم جایز نیست تا به شما بیش از آن چه اکنون می‌دهم، بپردازم؛ زیرا این سرمایه ها، حقوق فقیران است و شما با دیگر نیازمندان در نظرم یکسانید».[۴] آیت اللّه العظمی موسی زنجانی می‌فرماید: «با وجود این که بسیاری از خواص، شیخ را بر صاحب جواهر مقدم می‌دانسته اند، ولی هر چه سراغ شیخ می‌روند که رساله بنویسد، او می‌گوید صاحب جواهر هست و به خود اجازه نمی دهد که در مقابل صاحب جواهر، موجودیتی برای خود قایل شود و رساله بدهد. این مطلب هم بر عقل و هم بر تقوای فوق العاده ایشان دلالت دارد».[۵]عالم بزرگوار آقامیرزامحمدتقی اردوبادی از مظفرالدین شاه قاجار و او نیز از یکی از عالمان نقل می‌کند: «وقتی در نجف اشرف، محضر شیخ انصاری حاضر می‌شدم، شبی در عالم واقعه، شیطان را دیدم که چند ریسمان در دست داشت. پرسیدم: این‌ها را برای چه به دست گرفته ای؟ گفت: این‌ها را به مردم می‌بندم و به سمت خود می‌کشم. در روز گذشته یکی از این‌ها را به گردن شیخ مرتضی انصاری انداختم و از اتاقش تا بیرون کوچه کشیدم، ولی در میان کوچه از قید رها شد و برگشت. وقتی بیدار شدم، خواب خود را نزد شیخ عرض کردم. شیخ فرمود: شیطان راست گفته است. شیطان دیروز می‌خواست به لطایف الحیل مرا گول زند؛ زیرا چیزی در خانه لازم شده بود و من پولی نداشتم. با خود گفتم یک قِران از سهم امام را که نزد من بی مصرف مانده است، به عنوان قرض برمی دارم و سپس ادا می‌کنم. وقتی آن پول را برداشتم و به کوچه آمدم، پشیمان شدم و آن را به جای اوّلش برگرداندم».[۶]هنگامی که نزدیک بیست هزار تومان نزد شیخ آورده بودند و او به تقسیم آن مشغول بود، شخصی آمد و چهار تومان طلب خود را از شیخ می‌خواست و می‌گفت: «برای شما مقداری گندم آورده بودم و مبلغ آن هنوز نرسیده و طول کشیده است. » شیخ فرمود: «چند روز دیگر مهلت بدهید. » آن مرد پذیرفت و رفت. پرسیدند: «یا شیخ! این مقدار سرمایه در دست شماست، چرا طلب مردِ کاسب را ندادید و از او مهلت خواستید؟ » فرمود: «این‌ها مال فقیران است و ربطی به من ندارد و از مال خود چیزی ندارم. می‌خواهم این فرش را بفروشم و ادای دین کنم».[۷] [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۰؛ فقهای نامدار، ص ۳۲۷. [۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۱؛ سیمای فرزانگان، ص ۳۹۸. [۳]: سیمای فرزانگان، ص ۳۹۹. [۴]: سیمای فرزانگان، ص ۴۲۹. [۵]: ابعاد شخصیت شیخ انصاری، صص ۱۵ ۱۶.[۶]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۴. [۷]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۴. @Charayea
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[17]: روزی مادر شیخ با اعتراض به شیخ گفت: «با این همه وجوهی که شیعیان نزد شما می‌آورند، چرا برادرت منصور را کم تر رعایت می‌کنی و به او مخارج کافی نمی دهی؟ » شیخ در این هنگام، بی درنگ کلید اتاقی که وجوه شرعی را در آن گذاشته بود، به او داد و گفت: «هر قدر صلاح می‌دانی به فرزندت بده، ولی در قیامت هم خودت جواب گو باش». آن زن صالحه چون خود را در مقابل کاری بزرگ دید، از این کار خودداری ورزید و گفت: «هیچ گاه برای رفاه چند روزه فرزندم، خود را در قیامت گرفتار نخواهم کرد».[۱] شیخ در اخلاص به اهل بیت عصمت و احترام به خاندان پیامبر از به جدّش جابر پیروی می‌کرد و کمال احترام را در حق ایشان به جای می‌آورد. برای نمونه، به چند مورد اشاره می‌شود: ۱ شیخ چند روزی دیرتر از وقت همیشگی برای تدریس حاضر شد. وقتی سبب را پرسیدند، فرمود: «یکی از سادات به تحصیل علوم دینی مایل گشته، ولی کسی حاضر نشده است که برای او مقدمات بگوید. به همین دلیل، من خودم درس او را به عهده گرفته ام».[۲] ۲ آقا شیخ منصور سبط الشیخ انصاری از پدرش نقل می‌کند: «یکی از عالمان بزرگ در خواب دید به مجلسی وارد شده است که پیغمبر در آن جا تشریف دارد و ائمه هدی علیهم السلام یکی پس از دیگری در سمت راست آن حضرت و عالمان شیعه به ترتیب زمانی در طرف چپ حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلمنشسته اند. در این هنگام، شیخ وارد شد و خواست زیر دست صاحب جواهر (استادش) بنشیند، ولی پیغمبر به او امر فرمود که نزد حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف قرار گیرد. شیخ از جهت احترام، در نشستن در آن محلّ شریف تأمل داشت تا آن که حضرت برای بار دوم دستور داد و شیخ پذیرفت و در خدمت امام زمان علیه السلام نشست. وقتی حاضران علت را پرسیدند، پیامبر فرمود: او در زندگی، کمال احترام را نسبت به فرزندان و ذرّیه من به جا می‌آورد، به گونه ای که هیچ کدام از شما (عالمان) از این جهت به پایه او نرسیده اید. از این رو، این مقام و منزلت از میان شما به او اختصاص داده شد».[۳] ۳ سیدعلی دزفولی از یکی از خویشاوندانش نقل کرده است: «در نجف اشرف به سبب فقری که داشتم، خدمت شیخ رسیدم و او را از حالم آگاه ساختم. شیخ فرمود: در حال حاضر از وجوه شرعی چیزی نزد من نیست، ولی نزد فلانی برو و بگو دو سال نمازِ استیجاری به تو بدهد. پول آن‌ها را برای خود بردار؛ نمازها را من می‌خوانم». [۴] ---------- [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۷۹؛ فقهای نامدار، ص ۳۳۰؛ سیمای فرزانگان، ص ۴۲۷. [۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰۲؛ سیمای فرزانگان، ص ۲۹۱. [۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰۵. [۴]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰۶؛ سیمای فرزانگان، ص ۳۶۱؛ فقهای نامدار، ص ۳۲۹ داستان را به شکل دیگری نقل کرده است. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری [18]: 🔸روزی در طراده (نوعی زورق) بودیم که جناب استاد و برادرش (شیخ منصور)، جمعی از شاگردان استاد و ملامحمد خلیفه (شخصی ساده و پرخور و تنبل) نیز حضور داشتند. اول ظهر، آقاشیخ منصور به شیخ عرض کرد: وقت ناهار رسیده است. شیخ فرمود: زود است. دیگری گفت: آقا وقت است. باز ایشان فرمود: زود است. بنده نیز گفتم: آقا وقت است. باز فرمود: زود است. در این هنگام، ملامحمد خلیفه عرض کرد: آقا وقت خوردن است. آن جناب فرمود: حالا اجماع محقَّق شد. ملامحمد در علم خوردن نظیر سیدمرتضی است در عالمان فقه که هرگاه با فرقه ای هم رأی شد، اجماع با آن فرقه محقق می‌شود».[۱] 🔸گویند: «شخصی در طراده (قایق) پیش شیخ نشسته بود. وقتی موقعیت را برای صحبت کردن با شیخ مناسب یافت، گفت: جمعی از من خواسته اند تا شرحی فارسی بر نهج البلاغه بنگارم، ولی به آنان گفته‌ام بسیاریِ کارها، مرا از چنین کاری بازمی دارد و چند عذر دیگر هم آورد. شیخ فرمود: می‌گفتی سواد فارسی ندارم، جان خود را آسوده می‌کردی»![۲] 🔸سیدمحمدعلی شرف الدین موسوی عاملی پس از پایان یافتن نوشتن کتاب یتیمةُ الدهر خدمت شیخ رسید تا بر آن تقریظی بنویسد. شیخ نوشت: فیا مضیع عُمرا فی کتاب فلا اُضیعُ عمری فی قرائته ای کسی که در نوشتن این کتاب عمرت را تباه کردی، من با خواندن آن عمرم را تباه نمی کنم.[۳] 🔸روزی شیخ انصاری، درسش را تعطیل می‌کند. شاگردان که از این تعطیلی نابه هنگام ناراحت شده بودند، نزد میرزای شیرازی می‌روند و از وی می‌خواهد با شیخ صحبت کند و او را برای ادامه دادن درس راضی سازد. وقتی میرزا علت تعطیلی درس را جویا می‌شود، شیخ می‌فرماید: «نوشته‌های من به دست یکی از عالمان رسیده است و او به مطالب من ایرادهایی گرفته و آن‌ها را برایم فرستاده است. وقتی آن نقدها را خواندم، دیدم ایرادها به بحث‌های من وارد نیست و ارتباطی با سخنان من ندارد. این ماجرا سبب شد که با خود فکر کنم نکند ایرادهایی نیز که ما به عالمان گذشته می‌گیریم، چنین باشد. از آن جا که آن‌ها زنده نیستند و نمی توانند از خود دفاع کنند، می‌ترسم ظلمی به آن‌ها کرده باشم. بنابراین، بیش از این، درس گفتن مسئولیت دارد». میرزا می‌گوید: «میان شما و آن آقا فرق است. او مطالب شما را به تنهایی بررسی کرده است، ولی شما مدت‌ها فکر می‌کنید. سپس اشکالاتی را که به نظرتان می‌رسد، در جمع مجتهدان مطرح می‌سازید. این مجتهدان، مدافع عالمان گذشته اند و در فکر برطرف کردن اشکال‌ها و پاسخ به آن‌ها هستند. اگر سرانجام مطلبی تصویب شود، تنها نظر شما نیست، بلکه به تصویب تمام این مجتهدها رسیده است». پس از این استدلال بود که شیخ در درسشان حاضر شد. • [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰۷. [۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰۸. [۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰۸. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[19]: هرگاه یکی از کوچک ترین شاگردان شیخ در مجلس درس، صحبتی می‌کرد، شیخ به طور کامل به حرف‌های او گوش می‌داد. روزی شیخ در منبرِ تدریس فرمود: «من در ایام تحصیل در خدمت شریف العلما و حاج ملااحمد نراقی و کاشف الغطا به گونه ای به ذهن و حافظه خود مغرور بودم که هرگاه مطلبی را به طور دقیق بررسی می‌کردم و چیزی را درک می‌کردم، اگر خلاف آن را از استادان خود می‌شنیدم، توجهی به آن نداشتم و حتی به بحث‌های ایشان گوش نمی دادم، ولی اکنون اگر کم ترین شاگردم سخنی گوید، گوش می‌دهم تا مطلبش را تمام کند؛ زیرا به واسطه اشکال یکی از شاگردان مبتدی، به باطل بودن برخی از دیدگاه هایم پی برده ام».[۱] با توجه به بزرگی ایشان در دانش و تقوا، بارها پیش می‌آمد که وقتی مسأله ای را از وی می‌پرسیدند، اگر نمی دانست، چند بار «نمی دانم» را تکرار می‌کرد تا شاگردانش نیز از وی یاد بگیرند که اگر چیزی را نمی دانند، از گفتن «نمی دانم» اکراه نداشته باشند. شیخ عادت داشت که در بازگشت از جلسه تدریس، نخست نزد مادرش می رفت و برای به دست آوردن دل او، با وی سخن می‌گفت. هم چنین از حکایت‌های مردم پیشین و زندگی آنان می‌پرسید و مزاح می‌کرد تا مادر را بخنداند. سپس به اتاق عبادت و مطالعه می‌رفت.[۲] مادر شیخ از زنان عابد بود، به گونه ای که نافله‌های شب را تا هنگام مرگ ترک نکرد. شیخ سحرها نخست مقدمات نماز شب مادر را انجام می‌داد حتی آب وضویش را در صورت نیاز، گرم می‌کرد. سپس خود به نماز می‌ایستاد.[۳] وقتی مادر شیخ از دنیا رفت، وی به دلیل علاقه ای که به مادر داشت، بسیار ناراحت و اندوهگین شد و گریه کرد تا جایی که بعضی از دوستانش، اعتراض کردند. شیخ فرمود: «گریه و تأسف من به خاطر از دست دادن مادر نیست، بلکه به این دلیل است که خداوند بسیاری از بلاها را به سبب ایشان، از ما دور می‌کرد و برکت‌های زیادی را بر ما ارزانی می‌داشت».[۴] یکی از درباریان که فرد سرشناسی بود، خدمت شیخ انصاری رسید. وقتی زندگی زاهدانه شیخ را دید، با تجلیل بسیار از شیخ، از حاج ملاعلی کنی انتقاد کرد و گفت: «او ثروتمند است و با شما خیلی فرق دارد. » شیخ انصاری خیلی ناراحت شد و فرمود: «باید از این حرفت استغفار کنی. میان من و او خیلی فاصله است. من سر و کارم با طلبه هاست و اگر بخواهم در رفاه زندگی کنم، طلبه‌ها به درس خواندن رغبتی نشان نمی دهند. باید سطح زندگی من با وضع آن‌ها هماهنگ باشد، ولی حاج ملاعلی کنی سر و کارش با شما سلاطین و اشراف است. او باید آن گونه باشد و من هم باید این گونه زندگی کنم».[۵] • [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری؛ ص ۱۰۱. [۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری؛ ص ۸۰؛ سیمای فرزانگان، ص ۴۲۸. [۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۸۰. [۴]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۸۰. [۵]: ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۶. • https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[20]: شیخ انصاری در شب‌های جمعه، مجلس روضه ای داشت که به حاضران، نان و آب گوشت ساده می‌داد. یکی از شاهزادگان قاجار که به عتبات رفته و در همسایگی بارگاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام به توبه و عبادت پرداخته بود، شبی به مجلس شیخ رفت. مانند همیشه پس از روضه، سفره شام را گستردند و ظرف‌های آب گوشت را جلوی مردم گذاشتند. شاهزاده نازپرورده که به چنین غذایی عادت نداشت، با کراهت اندکی از آن را خورد، ولی پس از پایان جلسه، هنگام خداحافظی به شیخ گفت: «اگر شما این روضه را برپا نکنید و این شام را ندهید، امام حسین علیه السلام از شما گله نخواهدکرد. » شیخ در پاسخ فرمود: «من نیز از نیامدن امثال شما به این مجلس روضه، گله ای نخواهم داشت».[۱] طلبه ای پس از نماز جماعت نزد شیخ انصاری رفت تا مسأله ای را از او بپرسد. وقتی شیخ را بر سجاده مشغول خواندن ذکر دید، مدتی صبر کرد، ولی ذکرهای شیخ تمام نشد. وقتی به آن چه شیخ می‌خواند گوش داد، متوجه شد که شعرهای الفیه ابن مالک که کتابی در علم نحو است را می‌خواند. طلبه با شگفتی پرسید: «آیا با این مقام علمی، درس‌های ابتدایی را تکرار می‌کنی؟! » فرمود: «بله، تکرار می‌کنم تا فراموشم نشود». شیخ در پارسایی و تقوا به گونه ای پیراسته بود که کم تر فتوا می‌داد و تا می‌توانست از زیر بار آن شانه خالی می‌کرد.[۲] روزی گروهی از شاگردان با اعتراض به شیخ انصاری گفتند: «هیچ کس در فتوا دادن مانند شما نبوده است؛ زیرا شما کم تر فتوا می‌دهید. » فرمود: «اگر مرحوم کاشف الغطا را دیده بودید، مرا در فتوا دادن بی باک و با جرأت می‌شمردید. حتی خود قسم یاد کرد که زخم خنجر بر من، از استفتا کردن از من درباره حکمی که ضروری مذهب نباشد، گواراتر است، هر چند آن حکم استحبابی یا کراهتی باشد».[۳] شیخ در اخلاق، یگانه و در علم و زهد و تقوا، بی مانند بود. شخصی در خدمت شیخ به قصد بدگویی گفت فلان طلبه چایی می‌خورد تا شاید شیخ از حقوق وی بکاهد (در آن زمان خوردن چای از امور تشریفاتی بود). شیخ فرمود: «خدا تو را رحمت کند، خوب شد که مرا با خبر ساختی! » سپس به خادمش فرمود: «به مقدار خرجی چایی، بر ماهیانه وی بیافزا تا با خیال راحت به تحصیل بپردازد».[۴] فرزند حاج سیدعلی شوشتری می‌گوید: «در سال ۱۲۶۰ ه. ق که مرض وبا در نجف اشرف شایع بود، مرحوم پدرم شب هنگام به این مرض دچار شد. چون حالت وی را پریشان دیدم از ترس آن که مبادا از دنیا برود و شیخ به دلیل خبر ندادن به او، ما را سرزنش کند، چراغی روشن کردم که به منزل شیخ بروم و از مرض (پدرم) آگاهش سازم. پدرم گفت: چه خیال دارید؟ گفتم: می‌خواهم بروم و شیخ را خبر کنم. فرمود: لازم نیست، الآن تشریف می‌آورد. چیزی نگذشت که در خانه را کوبیدند. پدرم فرمود: شیخ است؛ در را باز کنید. وقتی در را گشودم، شیخ و خادمش ملارحمت اللّه را دیدم. شیخ فرمود: حاج سیدعلی چگونه است؟ گفتم: حال که مبتلا شده است، خدا رحم کند. فرمود: اِن شاءَاللّه باکی نیست و داخل خانه شد. چون سید را نگران و پریشان دید، فرمود: نگران نباش. ان شاءاللّه خوب می‌شوی. سید عرض کرد: از کجا می‌گویی؟ فرمود: من از خدا خواسته‌ام که تو پس از من زنده باشی و بر جنازه‌ام نماز بگزاری. گفت: چرا این را خواستی؟ فرمود: «حال که شد و به اجابت نیز رسید». سپس نشست و با هم قدری سؤال و جواب و مزاح کردند و رفت. فردای آن روز شیخ پس از پایان درس بر بالای منبر فرمود: می‌گویند حاج سیدعلی مریض است؛ هر کس که می‌خواهد به عیادت او برود با من بیاید. سپس از منبر پایین آمد و با جمعی از طلاب تشریف بردند. وقتی شیخ وارد خانه شد، مانند کسی که خبر نداشته باشد، از سید احوال پرسی کرد. خواستم عرض کنم که شما دیشب این جا بودید و از حال سید آگاهید، ولی سید انگشت به دندان گزید و به من اشاره کرد. من هم سکوت کردم. پس از چندی حالِ سید خوب شد و زنده بود تا این که شیخ از دنیا رفت و بنا بر وصیتش، بر پیکر شیخ انصاری نماز گزارد».[۵] • [۱]: استادالفقها، ص ۱۷۱. [۲]: معارف الرجال، ص ۴۰۰؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۳۸. [۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۴. [۴]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۴. [۵]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۹، به نقل از: فرزند حاج سیدعلی شوشتری؛ دارالسلام، ص ۵۵۰. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[21]: شیخ محمدحسین کاظمی می‌گوید: «در نخستین روزهای ریاست عامه شیخ، پس از نماز عشا داخل حرم مطهر می‌شدم و پشت به در حرم و رو به ضریح مطهر، به دیوار تکیه می‌کردم و زیارت می‌خواندم. شبی شیخ مرا در حرم دید. آهسته کیسه پولی در دستم نهاد و فرمود: نصف مبلغ برای خودت باشد و بقیه را میان شاگردانت تقسیم کن. وقتی به خانه بازگشتم و پول را شمردم، دیدم همه آن با قرضی که بر ذمّه‌ام بود، برابر است. با خود گفتم تمام آن را به طلبکار خود می‌دهم و کم کم نصف آن را به شاگردان می‌رسانم. این فکر را به کسی اظهار نکردم. شب دیگر که به حرم مطهر مشرف شدم، شیخ از نزدیک من گذشت و آهسته در گوشم فرمود: شما سهم شاگردان را از این پول بدهید، من باز به خود شما پول می‌دهم. از این پیشامد دانستم که شیخ از ضمیر من آگاه شده است. از خیال خود برگشتم و مقام شیخ را بهتر شناختم».[۱] شیخ عبدالرحیم دزفولی نقل می‌کند: «من دو حاجت مهم داشتم و برآورده شدن آن‌ها را از خدا التماس می‌کردم و همواره حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و اباعبداللّه و ابوالفضل علیهم السلام را شفیع قرار می‌دادم. روزی در حرم مطهر ابوالفضل علیه السلام جمعیت بسیاری را دیدم. وقتی پرس وجو کردم، گفتند: مدتی است پسر یکی از اعراب صحرانشین فلج شده و او را به قصد شفا به این حرم شریف آورده بودند که اکنون به لطف و کَرَم آن بزرگوار، شفا یافته است. من از این واقعه، دگرگون شدم و با ناراحتی نزدیک ضریح مطهر رفتم و عرضه داشتم: یا ابالفضل! من دو حاجت داشتم که بارها از شما بزرگواران خواسته ام، ولی شما اعتنا نکردید. حال این بچه (بادیه نشین)، همین که دخیل بست، حاجت روا شد؛ اکنون فهمیدم که پس از چهل سال زیارت و بودن در جوار شما و پرداختن به علم آموزی، به اندازه یک بچه بادیه نشین هم در نظر شما ارزش ندارم. دیگر در این جا نمی مانم و به ایران برمی گردم. این را گفتم و از حرم بیرون آمدم. در حرم مطهر حضرت ابی عبداللّه علیه السلام نیز مانند کسی که قهر باشد، سلامی کردم و به منزل بازگشتم و راهی نجف اشرف گشتم با این هدف که خانواده و وسایل زندگی‌ام را به شهر خویش بازگردانم. چون به نجف رسیدم، از راه صحن مطهر به سوی خانه روانه شدم. در صحن، خادمِ شیخ ملا رحمت اللّه را دیدم که گفت شیخ تو را می‌خواهد. گفتم: شیخ از کجا می‌دانست که در این لحظه وارد می‌شوم؟ گفت: نمی دانم. وقتی خواسته شیخ را شنیدم، با خود گفتم شاید به ملاحظه مسیر برگشت مجاوران نجف از کربلا باشد که شیخ به خادمش فرموده است مرا در صحن ببیند. با ملا رحمت اللّه به خانه شیخ رفتیم. چون وارد بیرونی شدیم، کسی نبود. خادم در اندرونی را کوبید. شیخ گفت: کیستی؟ عرض کرد: شیخ عبدالرحیم را آورده ام. شیخ تشریف آورد و به خادمشان فرمود که برود. سپس فرمود: شما فلان و فلان حاجت را داری؟ عرض کردم: آری! فرمود: یکی را من برمی آورم، ولی دیگری را خودت استخاره کن؛ اگر خوب آمد، زمینه آن را هم فراهم می‌کنم تا خودت آن را به جا آوری. رفتم و استخاره کردم؛ خوب آمد و نتیجه را خدمت شیخ عرض کردم و او رسیدگی کرد».[۲] مردی خدمت شیخ آمد و از وی چیزی خواست. شیخ فرمود: «نخست آن مقدار پولی را که در فلان جا پنهان و ذخیره کرده ای، مصرف کن؛ سپس هنگام نیازمندی و نداشتن نزد من بیا. » به این ترتیب، آن مرد از گفته خود پشیمان شد.[۳] • [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۲۰؛ دارالسلام، ص ۵۵۱. [۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۸؛ دارالسلام، ص ۵۴۹. [۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۲۶. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ [عتاب استاد] « سیدجواد عاملی ، فقـيـه معـروفـ صاحب كتاب مفتاح الكرامه ـ شب مشغول صـرف شـام بـود کـه صـدای در را شـنـیـد . وقتی کـه فـهـمـیـد پـيـشـخـدمـت استـادش سیـد مهدى بـحـر الـعـلوم ، دم در اسـت بـا عـجلـه بـه طرف او دوید . پیشخدمت گفت : حضرت استاد ، شما را الآن احضار کرده است ، شام جلوایشان حاضر است اما دست به سفره نخواهد برد تا شما بروید . جای معطلی نبود . سیدجواد بدون آنکه غذارا به آخر برساند ، باشتاب تمام به خانه سید بحرالعلوم رفت ، تا چشم استاد به سیدجواد افتاد ، باخشم و تغیر بی سابقه ای گفت : سید جواد ! از خدا نمی ترسی ، از خدا شرم نداری ؟! سیدجواد غرق حیرت شد که چه شده و چه حادثه ای رخ داده ، تـا كـنون سـابـقه نداشته این چنین مورد عتاب قرار بگیرد ، هر چه به مغز خود فشار آورد تا علت را بفهمد ممکن نشد . ناچار پرسید : ممکن است حضرت استاد بفرمایند تقصیر این جانب چه بوده است ؟ - هفت شبانه روز است فلان شخص همسایه ات وعائله اش گندم و برنج گیرشان نیامده ، در این مدت ، از بقال سرکوچه خرمای زاهدی نسیه کرده و با آن به سر برده اند . امروز که رفته تا بـاز خـرما بگیرد ، قبل از آنکه اظهار کند ، بقال گفته نسیه شما زیاد داشته شده است . اوهم بعد از شنیدن این جمله خجالت کشیده تقاضای نسیه کند ، دست خالی به خانه برگشته است . وامشب خودش وعائله اش بی شام مانده اند . _ به خداقسم ، من از این جریان بی خبر بودم ، اگر می دانستم به احوالش رسیدگی می کردم . _ همه داد و فریادهای من برای این است که توچرا از احوال همسایه ات بی خبری ؟ چرا هفت شبانه روز ، آنها به این وضع بگذراننـد وتو نفهمی ؟ اگر با خبر بـودى واقدام نمی کردی که تو اصلاً مسلمان نبودی ، یهودی بودی . _می فرمائید چه کنم ؟ _پیشخدمت من ، این سینی بزرگ غذارا برمی دارد ، همراه هم تادم در منزل آن مرد بروید ، دم در پیشخدمت برگردد و تو در بزن واز او خواهش کن که امشب با هم شام صرف کنید . این پول را هم بگیر و زیر فرش یابـوریـای خانه اش بگذار ، و از این که درباره او که همسایه توست کوتاهی کرده ای ، معذرت بخواه . مجمعه را همانجا بگذار و برگرد . من اینجا نشسته ام و شام نخواهم خورد تا تو برگردی و خبر آن مرد مؤمن را برایم بیاوری . پیشخدمت سینی بزرگ غذارا که انواع غذاهای مطبوع در آن بود برداشت ، و همراه سید جواد روانه شد . دم در پیشخدمت برگشت وسیدجواد پس از کسب اجازه وارد شد . صاحبخانه پس از استماع معذرت خواهی سید جواد وخواهش او دست به سفره برد . لقمه ای خورد وغذارا مطبوع یافت . حس کرد که این غذا دست پخت عرب نیست ، فوراً دست کشید و گفت : این غذا دست پخت عرب نیست ؛ بنابراین از خانه شما نیامده، تانگویی این غذا از کجاست من دست دراز نخواهم کرد . آن مرد خوب حدس زده بـود . غذا درخـانـه بـحـر العـلـوم تـرتیب داده شده بوده . آنها ایرانی الاصل واهل بروجرد بودند و غذا ، غذای عرب نبـود . سیدجواد هر چه اصرارکرد کـه تـوغذا بخور ، چه کارداری که این غذا درخانه کی ترتیب داده شده ، آن مرد قبول نکرد وگفت : تانگوئی دست دراز نخواهم کرد . سیدجواد چاره ای ندید ، ماجرارا از اول تا آخر نقل کرد . آن مرد بعد از شنیدن ماجرا ، غذارا تناول کرد ؛ اما ، سخت در شگفت مانده بود . میگفت : مـن راز خودم را به احدی نگفتم ، از نزدیکترین همسایگانم پنهان داشته ام ، نمی دانم سیّد از کجا مطلع شده است ! سر خدا که عارف سالك به کس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید ؟! ( حافظ ) این داستان با تفصیل بیشتر در کتاب کلمه طيبه حاجی نوری واز قول ملا زين العابدین سلماسی که یکی از خواص سید بحرالعلوم است نقل شده . مرحوم نوری می نویسد : آن همسایه فقير شيخ محمد نجم عاملی نام داشت و آن کیسه حاوی شصت عدد شوش از واحدهای پول آن زمان بوده است. 📚سیمای فرزانگان،رضا محتاری ص350_353 https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[22]: آقامیرسیّدمحمد بهبهانی از یکی از شاگردان شیخ نقل می‌کند: «در یکی از زیارت‌های مخصوصه که به کربلا مشرف شده بودم، پس از نیمه شبی برای رفتن به حمام از خانه بیرون آمدم. کوچه‌ها گِل بود و من چراغی با خود برداشتم. از دور شخصی را دیدم. وقتی قدری نزدیک رفتم، دیدم خود شیخ است. در فکر افتادم که شیخ در این وقت شب آن هم در این گِل ولای و با چشم ضعیف، به کجا می‌رود؟ برای این که مبادا کسی کمین او را داشته باشد، آهسته از پی اش روانه شدم. دیدم بر در خانه ای ویرانه ایستاد؛ زیارت جامعه را با توجه خاصی خواند و داخل آن خانه گردید. من دیگر چیزی نمی دیدم، ولی صدای شیخ را می‌شنیدم که گویا با کسی سخن می‌گوید. به حمام رفتم و پس از آن به حرم مطهر مشرف گشتم و شیخ را در آن مکان شریف دیدم. وقتی در نجف اشرف به محضر شیخ رسیدم و قضیه آن شب را عرض کردم، شیخ نخست انکار می‌کرد، ولی با اصرار زیاد من فرمود: گاهی برای رسیدن به خدمت امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف به من اجازه می‌دهند و من به در آن منزل که تو آن را پیدا نخواهی کرد می‌روم و زیارت جامعه می‌خوانم. اگر برای بار دوّم نیز اجازه رسید، به محضر مبارک آن حضرت شرف یاب می‌گردم و مطالب لازم را از آن سرور می‌پرسم. سپس شیخ فرمود: تا وقتی که زنده ام، این مطلب را پنهان دار و نزد کسی اظهار مکن».[۱] شیخ از سال ۱۲۶۶ تا ۱۲۸۱ ه. ق به مدت پانزده سال، ریاست علمی شیعیان را در دست داشت. همه شیعیان جهان از وی تقلید می‌کردند و او مورد احترام پادشاهان و مردان بزرگ آن زمان بود. پس از درگذشت آیت اللّه شیخ محمدحسن نجفی اصفهانی (صاحب جواهر)، چهارصد تن مجتهد مسلّم، اعلم بودن شیخ مرتضی انصاری رحمه الله را تصدیق کردند.[۲] شیخ انصاری در جنجال بابیّت و بهاییّت، سکوت کرد و با به دار کشیدن باب و کشتن پیروان او مخالف بود. وی می‌فرمود: «این کارهای دولت، باب و بها را در نظر مردم بزرگ می‌کند. » او سیاست دولت ایران را در این باره خطا می‌دانست و می‌گفت: «ادعاهای باب و بها واضح البطلان است و به توپ و تفنگ نیاز ندارد».[۳] یکی از نوآوری‌های شایسته شیخ، ارزش نهادن بایسته به عقل و خرد، در شناخت حکم و قانون اسلام است. اخباری‌ها که عقل را به عنوان یکی از دلیل‌های استنباط نمی شناختند و آن را شامل ظن‌ها و تخمین‌ها قلمداد می‌کردند، با عقل به مخالفت برخاسته و با تمسّک به اخباری همچون «اِنَّ دینَ اللّه ِ لا یُصابُ بِالعُقولِ؛ عقل بشر نمی تواند دین خدا را دریابد» عَلَم مبارزه با عقل را برافراشتند؛ غافل از آن که عقل در زبان اصولی ها، تنها در جایی حجت است که یقین آور باشد و اگر کسی یقین را حجت نداند، پس چه تکیه گاهی برای استنباط خواهد داشت؟[۴] شیخ با اخباری گری رایج آن روز، مبارزه کرد و توانست با سخنان دقیق علمی در برابرشان بایستد و آنان را متقاعد سازد. او کوشید به منکران اعتبار عقل در شناخت معارف و احکام، ثابت کند که میان عقل و شرع، ملازمه ای وجود دارد که بر اساس آن، شرع به همان چیزی حکم می‌کند که عقل بدان حکم کرده است. وی با روشی روشن و مستحکم، اخباری گری را در هم کوبید و پایه‌ها و مبانی محکمی را برای فقه و اصول جدید بنیان نهاد و مسیر اجتهاد را آشکار ساخت. شیخ با وسعت دیدش، باب اجتهاد و اِفتا و استخراج و استنباط احکام شرعی را از منابع اولیه بازگشود. او پیشرفت مسلمانان را در اجتهاد و اعتقاد به توانایی‌های خویشتن در راه عمل به احکام الهی می‌دانست.[۵] [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۳۳. [۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۹۷. [۳]: استاد الفقها، ص ۱۴۴. [۴]: بینش و روش اجتهاد در مکتب شیخ انصاری، مهدی هادوی تهرانی، ص ۲۸. [۵]: فقهای نامدار، ص ۳۲۸. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[23]: شیخ از تندروی‌های پیروان مذاهب اسلامی نسبت به یکدیگر ناخشنود بود و به دلیل در پیش گرفتن همین روش درست، از احترام عالمان اهل تسنن و سلطان عثمانی برخوردار بود. البته وی در دفاع از عقاید شیعه پافشاری می‌کرد. والی بغداد در برهه ای، مؤذن‌های شیعه را از گفتن «اشهد ان علیّا ولی اللّه » در اذان منع کرده بود. وقتی این خبر به شیخ رسید، به طلبه‌ها فرمود: «وسایل سفر را آماده کنید تا به جایی برویم که بتوانیم اعما مذهبی خود را آزادانه انجام دهیم. » همین که خبر مهاجرت شیخ انصاری از نجف به گوش مردم شهر رسید، همگی دست از کار کشیدند و گفتند: «ما هم با شیخ از عراق بیرون خواهیم رفت». این جریان، هنگامه ای در نجف برپا کرد. سلطان عثمانی از کار حاکم بغداد ناراحت گردید و او را احضار و از کار برکنار کرد. بدین ترتیب، اوضاع شهر نجف آرام شد. وقتی به شیخ گفتند: شهادت بر ولایت امیرالمؤمنین جزو اذان نیست؛ چرا جناب عالی در این موضوع این گونه پافشاری کردید؟ فرمود: «اگر در این مسأله ساکت می‌ماندم، ممکن بود فرمانروایان دولت عثمانی، سخت گیری‌های دیگری نیز بر ما روا دارند که سرانجام بدی داشته باشد».[۱] مسجد شیخ در انتهای بازار نجف اشرف معروف است. هزینه زمین و ساخت این مسجد از سرمایه خود شیخ است. یکی از ثروت مندان ایران، هنگام رفتن به حج، پولی به شیخ بخشید تا خانه ای برای خود تهیه کند، ولی شیخ تمام مبلغ را در خرید زمین مسجد و ساختمان آن هزینه کرد. وقتی حاجی از سفر حج بازگشت، شیخ او را به مسجد برد و فرمود: «این است منزل من که شما سبب آن گردیدی». این مسجد همیشه محل تدریس عالمان بوده است، به گونه ای که در روز، چندین جلسه درس در آن تشکیل می‌شود. این مسجد امروزه به مسجد ترک‌ها [۲] معروف است. [۳] شیخ، دستگیری از فقیران و مستمندان را وظیفه خود می‌دانست. وی از کودکی این شیوه خدا پسندانه را داشته است. بارها دیده بودند او شام خود را به فقیری که در بُقعه پیرمحمد واقع در محله حیدر خانه دزفول زندگی می‌کرد، می بخشد و خود با شکم گرسنه یا با خوردن غذای اندکی می‌خوابد.[۴] افزون بر اهل علم نجف، شیخ از عالمان و طلبه‌های شهرستان‌ها نیز پشتیبانی و آنان را تشویق می‌کرد و با وجود آنان در شهرستان ها، اجازه نمی داد سهم امام علیه السلام را به نجف منتقل کنند و سفارش می‌کرد تا آن را در همان شهر به مصرف دانشجویان علوم دینی برسانند.[۵] پیش از ریاست شیخ، زایران عتبات از دو راه به زیارت می‌رفتند: ۱. از راه هور و رودخانه فرات که گاهی قایق آنان غرق می‌شد. ۲. از راه صحرا که بیشتر وقت ها، اعراب بادیه نشین، آنان را غارت می‌کردند. شیخ انصاری، وکیل خود، محمد صالح کُبَّه را نزد حکومت بغداد فرستاد و پیغام داد که من پول ساخت کاروان سرایی را در میان راه می‌دهم. تو نیز یک قبیله عرب را در اطراف آن کاروان سرا زمین بده تا ساکن شوند و به آنان فرمان ده برای حفظ جان مسافران از آسیب غارت گران از آغاز تا پایان راه، کاروان زایران را همراهی کنند. والی بغداد که از سوی دولت عثمانی، حکومت عراق را در دست داشت، امر شیخ را پذیرفت و این کار مفید با کمک شیخ، عملی شد.[۶] ---------- [۱]: استادالفقها، ص ۱۴۴. [۲]: چون ترک‌ها در روزهای عاشورا در آن جا سوگواری می‌کنند، امروزه نزد عامه مردم به مسجد ترک‌ها معروف شده است. [۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۴۱. [۴]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰۴. [۵]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰۳؛ سیمای فرزانگان، ص ۳۵۹؛ فقهای نامدار، ص ۳۲۸. [۶]: استاد الفقها، ص ۱۶۰. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 🔶هرگز فقیران را محروم بازنمی گردانید: « از قول حاج ملا محمد صالح برغانی نقل شده است که می فرمود ، پدرم گفت : در خواب دیدم پیغمبر اکرم ( ص ) نشسته است وعلماء در خدمت پیامبر نشسته اند . ومقدم برهـمـه ( ره ) جای دارد . تعجب کردم که اینهمه عـلـماء با آن مقامات و شهرت ، چگونه است که همه درمقامی پایین تر از ابن فهد ، جای دارند با این که ابن فهد را درمیان علماء چندان شهرتی نیست !؟ از این رو ، راز موضوع را از پیامبر خدا ، پرسیدم . رسول خدا ( ص ) فرمود : علت این است که دیگر علما ، هنگامی که فقیر به آنان مراجعه می کرد اگر از مال فقرا نزد ایشان بود به او می دادند ، وگرنه جواب می کردند . اما ابن فهد ، هرگز فقیران ونیازمندان را ، از نزد خود محروم باز نمی گردانید و اگر ازمال فقرا نزد او نبود ، از مال خود می داد ، این مرتبه را ، از این کار یافت » . ٠٠٠•••٠٠٠•••٠٠٠•••٠٠٠•••٠٠٠•••٠٠ «بیدارگران اقالیم قبله » / ٢١٦-۲۱۷ . در کتاب « حسد » / ۱۰۰ ، به گونه ای نقل شده که ، با آنچه در بالا یاد شد . اختلافاتی دارد . https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ [روحانیت شیعه]: « سالهای اول مرجعیت مرحوم آیت الله بروجردی ( اعلى الله مقامه ) ، روزی یکی از بازاریهای معروف ومتدين تهران ، مبلغ زیادی پول بابت وجوه شرعی به شکل یک حواله روی تکه کاغذی نوشته بود و به وسیله شخصی که به قم می آمد ، خدمت آقا فرستاد . تکه کاغذ را که به دست آیت الله دادند ، ایشان آن را به کناری انداختند و فرمودند : دیگر از این نوع وجوه برای ما نفرستید ، شما خیال می کنید دارید سر ما منت می گذارید ، روحانیت شریفـتـر و عزیزتر و محترمتر از این است که این چنین مورد توهین قرار بگیرد . این یک رهبر شیعی است که تا این حد از خود استغنا و بی نیازی نشان می دهد . بعد هم آن بازرگان برای عذرخواهی به قم آمد و آنقـدر التماس و زاری کرد تا عذرش پذیرفته شد . این افتخاری است که روحانیت شیعه هیچ گاه به خاطر مزایای مادی و دنیوی ، به دولتها و قدرتها نچسبیده است و حتی در جهت کسب آن پیش مردم نیز دست دراز نکرده است . بلکه این خود مردم بوده اند که بنابر اعتقاداتشان همواره دیون شرعی خویش را به روحانیت تقدیم می داشته اند . » 📚حکایتها وهدایتها در آثار شهید مطهری، 91 https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[24]: قرن سیزدهم و چهاردهم، دو قرن طلایی در تاریخ اندیشه فقهی سیاسی تشیع به شمار می‌آیند. در این برهه تاریخی چهره‌های ماندگاری مانند: صاحب جواهر، میرزای شیرازی، سیدجمال الدین اسدآبادی، علامه نایینی، آخوند خراسانی، شیخ فضل اللّه نوری، ملااحمد نراقی و ده‌ها مجتهد و فقیه برجسته دیگر با نهضت‌های افتخارآمیزی همانند: نهضت تنباکو و انقلاب مشروطیت، اوج توانایی اندیشه شیعی را به نمایش گذاشتند. به جرأت می‌توان گفت که نسل‌های بعدی عالمان شیعه از نظر فقهی و اصولی، خوشه چین شجره طیبه این بزرگان شدند. بیشتر کسانی که در این قرن، منشأ خیزش و تحرک سیاسی اجتماعی بوده اند، از شاگردان مستقیم یا با واسطه شیخ انصاری هستند. سیدجمال الدین اسدآبادی، رهبر نهضت بیداری فرهنگی اسلام در جهان کنونی، میرزای شیرازی، صاحب فتوا و رهبر نهضت تنباکو و آخوند خراسانی، از رهبران مشروطیت در ایران، همه از شاگردان شیخ بوده اند.[۱] مرحوم آیت اللّه طاهر شمس از استادان حوزه علمیه قم نقل می‌کند که از شیخ پرسیدند: «آیا به فتوای شما در مکاسب می‌توان عمل کرد؟ شیخ انصاری در پاسخ گفته است: اگر فتوایی پیدا کردید، عمل کنید. » سپس آن مرحوم اضافه می‌کند: «لابد منظور این است که این، صحنه تحقیق و ریشه یابی مسایل است، نه اظهار فتوا و بیان حکم الهی».[۲] شیخ انصاری در شب ۱۸ جمادی الثانی سال ۱۲۸۱ ه. ق در نجف اشرف درگذشت. این شخصیت بزرگ اسلامی که تمامی عمر شریفش را در پاسداشتِ علوم و آثار اهل بیت علیهم السلام و تعلیم و تربیت شاگردان بی شماری صرف کرد، پس از ۶۷ سال زندگی پربار، دیده از جهان فرو بست و دنیای اسلام را برای همیشه در عزای خود سوگوار کرد. فاضل عراقی می‌گوید: «نزدیک زمان درگذشت شیخ، در خواب دیدم که از تپه بزرگی در سمت قبله صحن مطهر، می‌گذرم و چون برای احترام قبه مطهر به سوی آن توجه کردم، دیگر آن را ندیدم. بسیار شگفت زده شدم. سپس دیدم سید جلیلی نزد من ایستاده است. او سبب شگفتی مرا پرسید. وقتی علّت آن را گفتم، پاسخ داد که به زمین فرو شده است. گفتم پس چه خواهد شد؟ گفت: اشکالی ندارد، آن را بدون عیب از زمین بیرون می‌آورند. چون برخاستم دانستم که شیخ به زودی وفات خواهد کرد و ریاست شرعی هم به کسی همتا و مانند خود شیخ در کمالات علمیه و عملیه منتقل خواهد شد. پس از مدتی شیخ درگذشت و جناب میرزای شیرازی مرجع شیعه گردید». شیخ راضی علی بیک (از شاگردان صاحب جواهر و از عالمان بزرگ نجف)، ملامحمد طالقانی، مولاعلی محمد طالقانی و مولاعلی محمد خویی، پیکر شیخ را در کنار رودخانه نجف غسل دادند و حاج سیدعلی شوشتری که وصی شیخ نیز بود، بر جنازه اش نماز گزارد. پیکر شیخ انصاری در صحن مطهر امام علی علیه السلام و در جوار آرامگاه شیخ حسین نجف (از شاگردان علامه بحرالعلوم که در زهد و تقوا و عبادت، مانند شیخ بود) به خاک سپرده شد.[۴] مردم از همه جا برای تشییع جنازه شیخ به غسال خانه روی آوردند، به گونه ای که از آن جا تا نجف جمعیت انبوهی گرد آمده بود.[۵] وقتی خبر درگذشت شیخ در جهان شیعه منتشر گشت، مجلس‌های ختم و عزاداری فراوانی برپا گردید و سیلاب اشک از دیدگان شیعیان سرازیر شد. ابرهای حزن و اندوه آسمانِ شیعه را فرا گرفت و حتی شاه و دربار نیز مجلس عزا گرفتند.[۶] شهاب الملک که از مریدان شیخ و از صاحب منصبان دولت ناصرالدین شاه بود، برای آرام گاه وی دیواره ای شبکه ای تهیه کرد. لوحی مرمرین نیز برای سنگ قبر ایشان ترتیب داد و بر آن، سخنانی درباره مقام علمی و عملی آن مرد بزرگ نوشت. آرام گاه شیخ، مورد توجه همگان بوده و کرامت‌های بسیاری از آن نقل شده است.[۷] ٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠• [۱]: اندیشه‌های سیاسی شیخ انصاری، محسن مهاجر، ص ۴. [۲]: شیخ انصاری و مسأله ولایت فقیه، ص ۱۳؛ حکومت و نظام سیاسی اسلام از نظر شیخ انصاری، ص ۲۷؛ شیخ اعظم انصاری مؤسس، محقق، مجتهد، طاهر شمس، قم، دبیرخانه کنگره بزرگداشت، ۱۳۷۳، چ ۱، ص ۱۶. [۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۶۹. [۴]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۷۰؛ معارف الرجال، ص ۴۰۴. [۵]: معارف الرجال، ص ۴۰۴. [۶]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۷۰؛ ریحانه الادب، ج ۱، ص ۱۹۳. [۷]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۷۱. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[25]: علامه نوری در پایان کتاب مستدرک الوسائل می‌نویسد: خداوند بر جابربن عبداللّه انصاری تفضّل نمود و از صُلب او، مردی برون آورد که ملت و دین را به علم و زهد و عبادت و کیاست یاری کرد و علمای گذشته به رتبه او نرسیدند و رجال علم بعد از او هم به آن رتبه و مقام نخواهندرسید.[۱] علامه کاشف الغطا استاد شیخ درباره او می‌گوید: به خدا سوگند! او مجتهد علی الاطلاق است. هم چنین درباره اهمیت مقام علمی شیخ به علامه شیخ جعفر شوشتریمی فرماید: هر چیزی در هنگام شنیدن بیش از دیدن جلوه می‌کند، به جز شیخ مرتضی که دیدنش از شنیدن وصف او عظیم تر و والاتر است.[۲] آیت اللّه العظمی آقا موسی زنجانی فرموده است: شیخ در حوزه‌های علمیه به عنوان فقیهی زاهد و عالمی وارسته و اصولی نوآور شناخته شده است تا آن جا که در میان متأخران، لقب شیخ مطلق و مؤسس و خاتَمُ الفقهاء و المجتهدین ویژه اوست و در شأن او گفته اند: «هو تالیِ العصمةِ عِلما و عَمَلاً»؛ او از نظر علم و عمل بعد از معصوم قرار دارد.[۳] پدرم می‌فرمود: آقای حاج شیخ عبدالکریم حایری در درس، اشکالاتی به شیخ کرده بود، ولی سال‌ها بعد از آن‌ها برگشته بود و می‌فرمود: آن وقتی که ما دندان عقل در نیاورده بودیم، اشکالاتی به شیخ می‌کردیم، ولی بعدها فهمیدیم که این اشکالات وارد نیست.[۴] در فقه و اصول بالاتر از شیخ کسی نیست. شیخ انصاری بر تمام حوزه‌های علمی و تمام مجتهدان پس از خود حق عظیمی دارد. هیچ کتابی در صدوپنجاه سال گذشته نمی توان یافت که از دیدگاه‌های شیخ تأثیر نپذیرفته باشد.[۵] بدون تردید، شیخ در اصول، بر صاحب جواهر مقدم است و این دو هرگز قابل مقایسه نیستند. هم چنین در بحث‌های فکری فقه و قدرت استدلال، شیخ مقدم است، ولی صاحب جواهر از جهت حفظ فقه و استحضار فقهی تقدم دارد.[۶] میرزا حبیب اللّه رشتی می‌گوید: شیخ سه چیز ممتاز داشت: علم، سیاست، زهد. سیاست را به حاج میرزا محمدحسن شیرازی و علم را به من داد و زهد را با خود به قبر برد.[۷] ملا احمد نراقی درباره او گفته است: بهره ای که من از این جوان بردم، بیش از بهره ای بود که او از من برد. در سفرهای گوناگون بیش از پنجاه مجتهد مسلّم دیدم که هیچ یک مانند شیخ مرتضی نبودند.[۸] امام خمینی رحمه الله درباره شیخ انصاری می‌فرماید: آن‌هایی که این کتاب‌های قطور و پر ارزش را نوشتند، زندگی شان یک زندگی طلبگی بوده [است، ] مثل شیخ انصاری، یک زندگی طلبگی بوده [است].[۹] آقایان علمای اسلام و مدرسین محترم که خیرخواهان اسلام و کشورهای اسلامی هستند، توجه عمیق کنند که تشریفات و توجه به ساختمان‌های متعدد برای مقاصد سیاسی و اجتماعی اسلام، آنان را از مسأله مهم اصلی حوزه‌ها که اشتغال به علوم رایج اسلامی و خصوصا فقه و مبادی آن به طریق سنتی است، اغفال نکند و مبادا خدای نخواسته اشتغال به مبادی و مقدمات، موجب شود که از غایت اصلی که ابقا و رشد تحقیقات علوم اسلامی، خصوصا فقه به طریقه سلف صالح و بزرگان و مشایخ هم چون شیخ الطائفه شیخ طوسی و امثاله رحمه اللهو در متأخرین هم چون صاحب جواهر و شیخ بزرگوار انصاری باز دارد. اسلام اگر خدای نخواسته هر چیز از دستش برود، ولی فقهش به طریقه موروث از فقهای بزرگ بماند، به راه خود ادامه خواهدداد.[۱٠] زندگانی شیخ انصاری را بسیار شنیده اند چه وضعی داشته است در زهد؛ اگر نبود آن وضع، نمی توانست آن چنان شاگردهای بزرگی تربیت کند و نمی توانست آن کتاب‌های ارزنده را تحویل جامعه بدهد.[۱۱] •••٠٠٠•••٠٠٠•••٠٠٠•••٠٠٠ [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۹۸؛ موقعیت شیخ انصاری و سیر تاریخی علمی حوزه نجف، ص ۲۶. [۲]: اندیشه‌های سیاسی شیخ انصاری، ص ۵. [۳]: ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص ۲۵؛ فقهای نامدار، ص ۳۲۳. [۴]: ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰. [۵]: ابعاد شخصیت شیخ انصاری، صص ۱۰ و ۱۱؛ هدیة الاحباب، ص ۱۶۸. [۶]: ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۵. [۷]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۲۶۲. [۸]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۹۱. [۹]: صحیفه نور، امام خمینی، ج ۱۹، ص ۲۵۲. [۱٠]: صحیفه نور، امام خمینی، ج ۱۷، صص ۳۲۵ ۳۲۶. [۱۱]: مفاخر خوزستان، ص ۵۱. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[26]: معرفت، قاعده کرسی تعلیمش بود فقه، پرورده آغوش مفاهیمش بود روضه سبز فقاهت که چنین شاداب است معرفت نوشِ افاضات تعالیمش بود اجتهاد، آینه گردانیِ تقلیدش داشت اعتبار نظر عقل به تقویمش بود این همه نکته شیرین که مشایخ گفتند شرح یک قصه ز شیوایی ترسیمش بود عالَمی بود پُر از حکمت و تحقیق و نبوغ کار صاحب نظران، کشفِ اقالیمش بود معنویت ز رواقش، گل شب بو می‌چید برکت، جرعه کشِ مشرب تقسیمش بود هم علوم از پی او، مشیِ تواضع می‌کرد هم فنون، سلسله در سلسله تسلیمش بود نکته آموز فقیهان بلنداندیش است آن که خاک نجف، آیینه تعظیمش بود [۱] زکریا اخلاقی راستی آیینه توحید بود نسبت این ماه با خورشید بود بی فرائد، مهر دانش بی فروغ بی علومش، شوکت دانش دروغ بی مکاسب، کسب دانش مشکل است پای پویش بی متاجر در گِل است علم را این عالم والا تبار شوکتی بخشید فوق اعتبار مرتضی چون مرتضی با مهر هُو داشت از بستانِ احمد رنگ و بو [۲] سید علی اصغر صائم کاشانی شیخ انصاری با پژوهش گسترده خود در فقه و اصول، با نوشتن آثار گران سنگی در این زمینه و در پیش گرفتن رفتار مسئولانه و عبرت آموز در دوران تحصیل و تدریس و مرجعیت علمی شیعه، برگ زرّینی بر تاریخ پُربار تشیّع افزود و به همین دلیل، حق بزرگی بر گردن مراکز علمی اسلامی دارد. او با گستردن سفره علم و عمل، به میزبانی همه دانشوران و پژوهندگان و ره جویان همیشه تاریخ نشسته است. دست تطاول روزگار نخواهد توانست نام انصاری و کتاب‌های گران سنگش مانند رسائل و مکاسب را از صفحه دل‌ها و یادها محو کند. دانشمندان، سخن سرایان و نویسندگان از زمان حیات آن فرزانه یگانه تا به امروز در بزرگداشت او سخن‌ها گفته و قلم‌ها زده اند. [۳] با این حال، نتوانسته اند حق گزار اندکی از دریای کوشش‌های علمی آن بزرگ مرد باشند. ---------- [۱]: مولود غدیر، شیخ انصاری در آیینه شعر، عبدالرضا شالچی، ص ۳۶. [۲]: مولود غدیر، ص ۱۳۴. [۳]: مولود غدیر، ج ۱. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 🔹وأين القائم في هذا الزمان ، بل في أكثر الأزمان بالواجب من تحصيل هذه العلوم الشرعية ، والحاصل على درجتها المرضية ؟ سيا التفقه في الدين ، فإن أقـل مـراتـبه وجوبه على الكفاية ، وأدنى مايتأذى به هذا الواجب أن يكون في كل قطر قائم به ممن فيه كفاية ، وهذا لا يحصل إلا مع وجود خلق كثير من الفقهاء في أقطار الأرض ، ومتى اتفق ذلك في هذه الأزمنة ؟ فالتقاعد عن هذا الواجب والاشتغال بغير العلم ومقدماته قد صار من أعظم العصيان وإن كان بصورة العبادة من دعاء أو قراءة قرآن ، فأيـن السلامة من أهوال القيامة للقاعد عن الاشتغال بالعلوم الشرعية ؟ !! واعتبر بعد ذلك على تقدير تلك الأهوال ـ أن امتيازك عن سائر من الحيوانات ليس إلا بالقوة العاقلة التي قد خصك الله بها من بينها ، المميزة بين والصواب ، الموجبة لتحصيل العلوم النافعة لك في هذه الدار وفي دار المآب ، فقعودك ، عن استعمالها فيها خلقت له ، وانهاكك في المأكل والمشرب وغيرهما من الأعمال التي يشاركك فيها سائر الحيوانات حتى الديدان والخنافس ـ فإنها تأكل وتشرب وتجمع القوت وتتناكح وتتوالد - مع انك قادر على أن تصير من جملة الملائكة المقربين باستعمال قوتك في العلم والعمل بل أعظم من الملائكة ، عين الخسران المبين . فتنبهوا معشر إخواني وأجباني ـ أيقظنا الله وإياكم - من غفلتكم واغتنموا أيام مهلتكم ، وتلاقوا تفريطكم ، قبل زوال الإمكان وفـوت الأوان والحصول في خير « كان » فيالها حشرة لا يتدارك فارطها ، وندامة تخلد يختتها !! نبهنا الله وإياكم من مراقد الطبيعة ، وجعل مابقي من أيام هذه المهلة مصروفاً على علوم الشريعة [۱] وأخلنا جميعاً في داركرامته بمنازلها الرفيعة . إنه أكرم الأكرمين وأجود الأجودين . وعلى هذا القدر تختيم الرسالة حامدين الله تعالى ، مصلين على خاتم الرسالة واله أهل بيت العصمة والعدالة ومسلمين ، مستغفرين من ذنوبنا إنه غفور رحيم وفرغ منها مؤلفها الفقير إلى عفو الله تعالى ورحمته زين الدين بن علي بن أحمد الشامي العاملي ، ضحى يوم الخميس يوم العشرين من شهر ربيع الأول سنة أربع وخمسين وتسعمائة . تقبلها الله وتلقاها بيد كرمه ورأفته ؛ إنـه جـواد كـريم والحمدلله رب العالمين. ٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠• [۱]: أقول : إذا كانت العلوم الشرعية وتحصيلها في عهد المصنف لا مهنة حد ذاك ، فكيف بها في عصرنا هذا وقد نجحت الثورة الإسلامية في ايران وتربعت الأمور بدولتها ، ففاجأتنا مئات ملايين من النسمات من شتى أنحاء العالم ، ممتدة الأعناقي والأكف نحو الحوزات العلمية وواعية الأسماع والقلوب لندائها ودعوتها !! لانسب اليـوم ولاخـلة اتسع الخرق عـلى الراقـع ألا يا قومنا ارتحلوا وسيروا إذا ترك القـطـا يـوماً لنـاما 📚المراد من منیة المرید ص169_170 https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[27]: نتیجه اهانت به شیخ انصاری ( ره ) روزی شیخ انصاری ( ره ) پس از فراغت از زیارت کربلا که جمعی از علماء از جمله عارف بزرگ حاج سید علی شوشتری ، وصی شیخ واستاد ملا حسینقلی همدانی او را همراهی می کردند ، عازم مراجعت به نجف بود . هنگام سوار شدن به کشتی سهوا کفش شیخ بر روی فرش یک نفر از مشایخ عرب گذاشته شد . او که حسد و بغضی نسبت به شیخ داشت ، گستاخی کرد وگفت : عجمها ادب و معرفت ندارند خصوصاً اهل شوشتر ! شیخ چیزی نگفت ، حاج سیدعلی از شیخ خواست تا جواب گستاخی او را بدهد ، ولی شیخ همچنان ساکت ماند . عصر آن روز مرد عرب مبتلا به قولنج شد واندکی بعد جنازه اش را برای دفن از کشتی بیرون بردند .[۱] عباداتی که شیخ از سن بلوغ تا آخر عمر به آنها ادامه می داد ، گذشته از فرائض و نوافل شبانه روزی وادعیه و تعقیبات ، عبارت بوده انداز ؛ قرائت یک جزء قرآن و نماز حضرت جعفر طیار و زیارت جامعه و عاشورا در هر روز .[۲] « شیخ انصاری آن مردی که مرجـع كـل في الكـل شیعه می شود ، آن روزی که می میرد ، با آن ساعتی که به صورت یک طلبه فقیر دزفولی وارد نجف شده است ، فرقی نکرده است . وقتی که خانه او را نگاه می کنند می بینند مثل فقیرترین مردم زندگی می کند یک نفر به ایشان می گوید : آقا ! خیلی هنر می کنید که اینهمه وجوه به دست شما می رسد ، هیچ تصرفی در آنها نمی کنید . می فرماید : چه هنری کرده ام ؟ عرض می کند : چه هنری از این بالا تر ؟! می فرماید : حداکثر کـار من ، کار خرگ چی های کاشان است که می روند تا اصفهان و بر می گردند . خرک چی های کاشان را ـ که پول به آنها می دهند که بروند از اصفهان کالا بخرند و بیاورند کاشان ، آیا دیده اید که به مال مردم ، خیانت کنند ؟ آنها امین هستند ؛ این مسأله ، امر مهمی نیست ، بلکه به نظر شما مهم آمده است . اینجاست که می بینیم مرجعیت ، یک ذره نمی تواند روح این مرد بزرگ را تحت تسخير و تأثیر خودش قرار دهد . »[۳] ......................... [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری » / ۰۱۰۱ [۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری » / ۹٠ [۳]: سیره نبوی/29_30 https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[28]: 🔸شیخ انصاری با آن وزنه علمی که داشت هرگاه کسی حتی یکی از کوچکترین شاگردانش در مجلس درس صحبتی می نمود ، به حرفهایش کاملاً گوش فرا می داد . روزی ، استاد اعظم بربالای منبر تدریس فرمودند : « در ایام تحصیلم در خدمت شريف العلماء و حاج ملا احمد نراقی و شيخ على ابن الشيخ ( معروف به کاشف الغطاء ) ، بر ذهن و ادراك و حافظه خود مغرور بودم به گونه ای که هرگاه در مطلبی تعمق می کردم و چیزی را درک می نمودم ، اگر خلاف آن را از اساتید خود می شنیدم ، بدان توجهی نکرده بلکه گوش به تمام کردن بیانات ایشان هم نمی دادم ؛ ولی اکنون طوری شده ام که هرگاه کمترین شاگردم هم سخنی گوید ، استماع می کنم تا حرفش را تمام کند ؛ زیرا ، تجربه کردم و بعضی از افکار خود را به واسطه سخن یکی از شاگردان مبتدی باطل دیدم » .[۱] 🔹 « میرزای شیرازی در درس شیخ کم سخن می گفت و بگاه سخن گفتن ، صدایش به اندازه ای آرام بود که شیخ برای فهم آن ، ناچار بدنش را به طرف او متمایل می کرد . هرگاه میرزا اراده تکلم داشت ، شیخ اهل مجلس را ساکت کرده و بدانها می گفت : جناب میرزا سخن می گوید . و پس از پایان کلام میرزا ، رو به دیگران نموده و مطالب او را برای شاگردان تقریر می کرد . کسی که شیخ را شناخته باشد ، می د داند این کار از جانب او چقدر پر اهمیت و عظیم است » .[۲] 🔸مرحوم شیخ انصاری ( رضوان الله علیه ) مردی بود که در علم و تقوا نابغۂ روز گار بود که هنوزهم علماء و فقهاء افتخار می کنند به فهم دقـائـق كلامش ، وقتی که آمدند ، چیزی از ایشان سؤال می کردند ، اگر نمی دانستند ، تعمد داشتند که بلند بگویند : ندانم ، ندانم ، ندانم . این طور می گفتند که شاگردان یاد بگیرند که اگر چیزی را نمی دانند ننگشان نیاید از اینکه بگویند : نمی دانم . »[۳] 🔹« شیخ انصاری دارای همتی بلند و اخلاقی نیکو بود و به امور طلاب شخصاً رسیدگی می کرد و مانند پدری مهربان آنان را تحت تربیت خود قرار داده بود . چند روزی شیخ دیر تر از وقت مقرر برای تدریس حاضر می شد . از وی سبب را پرسیدند . فرمود : یکی از سادات به تحصیل علوم دینی مایل گشته ، و این امر را با چند نفر در میان نهاده ، تادرس مقدمات برایش گویند ؛ ولی هیچ یک از آنان حاضر نشدند . و شأن خود را بالا تر از آن دیدند بدین جهت خود ، متصدی این امر شده و درس او را به عهده گرفته ام »[۴] تــواضـع مــرد را دارد گـــرامـی زكـبـر آیـد بـدی در نیکنامی ( ناصر خسرو ) ••••••••••••••••••••••• [۱]زندگانی وشخصیت شیخ انصاری ص77_78 [۲]میرزای شیرازی، ترجمه هدایة الرازی ص 37 [۳]: « سیره نبوی » / 116 ، مرحوم سید محمد باقر در چه ای ، استاد آیت الله بروجردی ، نیز شیوه شیخ انصاری را ، داشته اند . [۴]: زندگانی وشخصیت شیخ انصاری ص78 https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠سینای دانش 🔰آخوند خراسانی[1]: آخوند خراسانی در سال ۱۲۵۵ ه. ق (۱۲۱۷ ه. ش) در مشهد به دنیا آمد. پدرش مولی حسین هروی فردی باسواد بود که تجارت، دانش و دین داری را در وجود خود جمع داشت وبسیار دوستدار دانش و اهل علم بود. وی در هرات [۱]به دنیا آمده بود و تاجر معروف ابریشم در مشهد و هرات به شمار می‌رفت. مولی حسین که مردی ثروتمند بود، اشتیاق زیادی به تبلیغ و ارشاد مردم داشت. ازاین رو، در سفرهای خود افزون بر کسب حلال، مردم را با احکام مذهبی آشنا می‌کرد. وی زمانی به کاشان سفر کرد و مدتی در آن دیار مشغول هدایت و راهنمایی مردم بود. مولی حسین هراتی نسبت به طبقه ضعیف جامعه و درماندگان بسیار توجه داشت. وی بسیار با احساس و رقیق القلب بود و ظاهری آراسته و درونی بی پیرایه داشت. وی با همه حتی مخالفانش بسیار خوش برخورد بود. مولی حسین از کاشان به هرات بازگشت و در آنجا ازدواج کرد و دارای سه پسر به نام‌های نصراللّه، محمدرضا و غلام رضا شد. وی گاهی برای زیارت امام رضا علیه السلام و امور تجاری به مشهد می‌آمد و در بعضی از سفرها، خانواده و فرزندان خویش را نیز با خود همراه می‌آورد. در یکی از سفرها، فرزند چهارم او، محمد کاظم به دنیا آمد. او سرانجام تصمیم به اقامت گرفت و در مشهد ماندگار شد تا زمانی که از دنیا رفت و در آن دیار به خاک سپرده شد. [۲] سه فرزند اول مولی حسین هرکدام کسبی را پیشه خود ساختند و نوادگان ایشان امروزه در شهر مشهد زندگی می‌کنند. فرزند چهارم؛ یعنی آخوند خراسانی نیز از نوابغ روزگار گردید. البته درباره مادر آخوند اطلاع درستی در دست نیست. [۳] ---------- [۱]: ۱. خراسان قدیم شامل شهرهای فراوانی بوده است که مردم آن اندکی پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در نیم قرن اول طلوع اسلام، با آن آشنا شده و آن را با جان و دل پذیرفتند. هرات از زیباترین، مهم ترین و مشهورترین شهرهای تاریخی خاور زمین در خراسان بود و شخصی به نام نریمان آن را بنا گذاشته است. تاتارها در سال ۶۱۸ ه. ق آن را خراب کردند و بعدها از نو بنا شد. هرات در زمان خلیفه دوم به دست حنف بن قیس فتح شد. این شهر از بزرگ ترین شهرهای دولت صفویه و محل زندگی ایشان بود. هرات زادگاه، میهن و مزار دانشمندان بسیاری است و در زمان فتحعلی شاه قاجار به افغانستان واگذار شد. علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، ۷۷ ج، ۲، ج ۱۵، ص ۲۳۴۳۴؛ عبدالرحیم محمدعلی، المصلح المجاهد، نجف اشرف، نعمان، ۱۳۹۲ ه. ق، ص ۲۲. [۲]: مشهد قطعه زمینی در خراسان است که محل رفت و آمد فرشتگان و باغی از باغ‌های بهشت است. این شهر به دلیل شهادت امام رضا علیه السلام در آنجا، مشهد مشهد الرضا نامیده شده است. [۳]: ۲. محمد کاظم خراسانی، کفایة الاصول مقدمه، قم، موسسه آل البیت علیه السلام لاحیاء التراث، ۱۴۱۷، چ ۲، ج ۱، ص ۱۴؛ المصلح المجاهد، ص ۲۲؛ محمد حرزالدین، معارف الرجال فی تراجم العلماء و الادباء، قم، انتشارات کتاب خانه آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی، ۱۴۰۵، ص ۳۲۳. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠سینای دانش 🔰آخوند خراسانی[2]: 🔸دوران کودکی هر فرد از حساس ترین دوره‌های عمر اوست. دوران کودکی دوره بازی و سپس تربیت است و ساختار شخصیتی انسان در این دوره پی ریزی می‌شود؛ دوره ای که بسیار انعطاف پذیر بوده و نوع تربیت در این دوره، می‌تواند عامل اصلی در پیشرفت یا پسرفت آدمی باشد. مولی حسین هروی که مردی پرهیزگار وآشنا به قرآن و کلمات اهل بیت علیهم السلام بوده، در تربیت فرزندان خویش بسیار کوشید و نتیجه تلاش‌های او با درخشش آخرین فرزندش، ملا محمد کاظم در آسمان مرجعیت شیعه به ثمر نشست. بی گمان، پشتکار پدر در هدایت فرزندان، دعای خیر و منش طلبگی او، محمد کاظم را جذب حوزه علمیه کرد.[۱] 🔹ازدواج، سنتی الهی است که به مقتضای طبیعت بشر وضع گردیده و مایه تکامل آدمی است. آخوند در هجده سالگی در سال ۱۲۷۳ ه. ق، در مشهد ازدواج کرد که نتیجه آن، دو فرزند بود.[۲]نام اولی را که در مشهد به دنیا آمده بود، مهدی گذاشتند.[۳]هنگامی که آخوند به دلیل سختی سفر و مشکل مسکن در نجف اشرف، برای ادامه تحصیل به تنهایی به نجف اشرف می‌رفت، همسر و فرزندش را به پدر سپرده بود. رسیدن خبر درگذشت تنها فرزندش، خاطر او را آزرد. ازاین رو، نامه ای به پدر نوشته و از او خواست که همسرش را با خود به نجف بیاورد. پدر همراه همسر محمد کاظم به نجف آمدند.[۴] 🔸فرزند دوم آخوند در نجف، مرده به دنیا آمد و سبب ناراحتی بیشتر آخوند و همسرش گردید و اندکی بعد همسرش در بستر بیماری افتاد. ازاین رو، آخوند در کنار درس، به پرستاری او و اداره امور خانه نیز می‌پرداخت تا اینکه سرانجام پیک اجل به سراغ همسر آخوند آمد و جان او را نیز گرفت و داغی دیگر بر قلب آخوند گذاشت. وی مدتی به حجره بازگشت [۵] و اندکی بعد با علویه ای تبریزی ساکن نجف ازدواج کرد که ثمره این ازدواج، سه پسر بود. آخوند پس از درگذشت همسر دوم، با زنی ایرانی ساکن بغداد ازدواج کرد و از او صاحب دو پسر و یک دختر شد. این زن نیز در سال ۱۳۲۲ ه. ق از دنیا رفت. آخرین ازدواج آخوند با زنی اصفهانی ساکن نجف بود. از این ازدواج، فرزندی به دنیا نیامد. • • • • • • • [۱]: ابوالفضل شکوری، سیره صالحان، قم، انتشارات شکوری، ۱۳۷۴، چ ۱، ص ۱۱۱. [۲]: محمد رضا سمّاک امانی، آخوند خراسانی؛ آفتاب نیمه شب، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۳، چ ۱، ص ۲۹. [۳]: سیره صالحان، ص ۱۱۱. [۴]: آخوند خراسانی؛ آفتاب نیمه شب، ص ۳۴. [۵]: سیره صالحان، ص ۱۱۶. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠سینای دانش 🔰آخوند خراسانی[3]: آخوند پنج پسر و یک دختر از خود به یادگار گذاشت که پسران وی همگی نامدار و صاحب آوازه بودند. در اینجا، به توضیح کوتاهی از زندگانی فرزندان آخوند می‌پردازیم: ۱. میرزا مهدی وی به سال ۱۲۹۲ ه. ق در نجف اشرف به دنیا آمد. ایشان بسیار باهوش، خوش فکر و پرجرأت بوده و از احترام خاصی در مجامع مختلف برخوردار بود. به دلیل بیماری چشم و سفارش پدر، پس از اتمام سطح، از ادامه تحصیل بازماند و وارد حوزه خدمات اجتماعی و سیاسی گشت و عصای پدر در نهضت مشروطه شد. او در استقلال عراق زحمات زیادی کشید و سرانجام در روز جمعه ششم جمادی الثانی ۱۳۶۴ ه. ق که برای زیارت حضرت امام رضا علیه السلام به ایران آمده بود، در مشهد درگذشت و در دارالسعاده رضوی به خاک سپرده شد.[۱] ۲. میرزا محمد آقازاده وی در نیمه شعبان ۱۲۹۴ ه. ق در نجف اشرف زاده شد. ایشان درس‌های حوزه را تا دریافت اجازه اجتهاد از مرحوم آخوند ادامه داد. در سال ۱۳۲۵ ه. ش، با دعوت علمای خراسان و موافقت پدر به مشهد رفت و در رأس حوزه علمیه خراسان قرار گرفت. در آنجا در کنار تدریس فقه و اصول در مسجد گوهرشاد، با کژی‌های دولت مشروطه از جمله استقراض خارجی به شدت به مبارزه برخاست و در برابر حجاب زدایی و تغییر لباس ایستادگی کرد. در نتیجه، از سوی حکومت به اعدام محکوم شد که به واسطه فشار حوزه علمیه نجف، آن حکم لغو گردید، ولی سرانجام در اثر تزریق آمپول هوا به دست پزشک احمدی در ۱۲ ذیقعده ۱۳۵۶ ه. ق (۱۳۱۶ ه. ش) درگذشت. پیکر آن مرحوم را در حرم حضرت عبدالعظیم کنار آرامگاه حاج ملا علی کنی به خاک سپردند. او تقریرات درس آخوند در مبحث اجاره، قضا و شهادات در فقه و مبحث الفاظ را در اصول نوشته است و حاشیه ای نیز بر کفایة الاصول دارد. آیت اللّه العظمی فاضل لنکرانی از شاگردان ایشان است.[۲] ۳. میرزا احمد کفایی وی در ربیع الاول ۱۳۰۰ ه. ق در نجف اشرف زاده شد و در دامن پدر رشد و تربیت یافت و تحصیلات خود را تا درجه اجتهاد ادامه داد. وی معتمد میرزای شیرازی و مشاور او بود و نیز فعال ترین شخصیت روحانی در نهضت عراق و از ارکان آن به شمار می‌آمد. او پس از برادرش، میرزا محمد، هدایت حوزه علمیه خراسان را به دست گرفت و پس از فرو پاشیدن این حوزه در اثر وقایع شهریور ۱۳۲۰، آن را بازسازی کرد. حوزه امروز خراسان حاصل تلاش‌ها و خدمات اوست. میرزا احمد هر روز در مسجد گوهرشاد به تدریس فقه و اصول می‌پرداخت و نیز خزانه دار حضرت رضا علیه السلام بود. احترام ایشان در جامعه روحانیت شیعه به اندازه ای بود که هنگام مسافرتش به قم در سال ۱۳۳۱ ه. ش، آیت اللّه العظمی بروجردی رحمه الله به احترام ورود وی، حوزه درس خود را تعطیل کرد. وی با تشکیل هیئت‌های اسلامی یکی از مدافعان جدی در برابر حمله روسیه به ایران به شمار می‌رفت. میرزا احمد کفایی پس از بیماری طولانی در روز سه شنبه ۷ ذیقعده ۱۳۹۱ه. ش درگذشت و در پشت سر حضرت رضا علیه السلام نزدیک ضریح مطهر دفن شد. تعلیقه بر مباحث الفاظ کفایة الاصول از آثار اوست و آقای حسین علی راشد از شاگردان ایشان به شمار می‌رود. ۴. زهرا کفایی وی تنها دختر آخوند است که در سال ۱۳۰۸ ه. ق در نجف به دنیا آمد. وی همسر فرزند میرزا حبیب اللّه رشتی بود. که به همراه همسرش به تهران آمد و پس از درگذشتش، پیکر او را به نجف اشرف بردند و در حرم امیرالمؤمنین علی علیه السلامدر کنار آرامگاه پدر به خاک سپردند. ۵. حاج آقا حسین کفایی وی در سال ۱۳۱۸ ه. ق در نجف اشرف زاده شد. مدارج علمی را در آن دیار گذراند و سپس به تهران آمد و امامت جماعت یکی از مساجد تهران را بر عهده گرفت. او در امور اجتماعی و کارهای عام المنفعه در عراق و ایران بسیار خوش می‌درخشید. پیکر وی پس از درگذشتش در تهران، به نجف منتقل و در کنار پدر به خاک سپرده شد. ۶. حاج آقا حسن کفایی وی در سال ه. ق ۱۳۲۰ در نجف اشرف زاده شد و پس از پایان تحصیل، در سال ۱۳۴۳ ه. ق به ایران آمد و در ماجرای شهریور ۱۳۲۰ در کنار برادرش، میرزا احمد در دفاع از خراسان حضور داشت. او در روز دهم ذیحجه ۱۳۷۳ ه. ق درگذشت و در حرم عبدالعظیم حسنی به خاک سپرده شد.[۵] ___________________ [۱]: کریم جوان شیر، نامداران راحل، تبریز، انتشارات سالار، ۱۳۷۵، چ ۱، ص ۱۵۷؛ حسن مرسلوند، زندگی نامه رجال و مشاهیر ایران، تهران، نشر الهام، ۱۳۶۹، ج ۱، ص ۶۰؛ المصلح المجاهد، صص ۱۴۸ ۱۵۲. [۲]: زندگی نامه رجال و مشاهیر ایران، ج ۱، ص ۴۴؛ سید علی رضا ریحان یزدی، آینه دانشوران، قم، انتشارات کتاب خانه آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی، ۱۳۷۲، چ ۳، ص ۲۳۲؛ المصلح المجاهد، ص۱۵۲. [۳]: نامداران راحل، ص ۱۵۷؛ آینه دانشوران، ص ۶۷؛ المصلح المجاهد، ص ۱۵۳؛ دست نوشته‌های میرزا عبدالرضا کفایی خراسانی، ص ۵۶ [۴]: نامداران راحل، ص ۱۵۷. [۵]: نامداران راحل، ص ۱۵۷. @Charayea
❇️❇️ 💠سینای دانش 🔰آخوند خراسانی[4]: آخوند خراسانی که به هروی، غروی، طوسی و نجفی نیز شناخته می‌شود، در ۱۱ سالگی وارد حوزه علمیه مشهد شد و در مدرسه علمیه سلیمانیه، در کنار بارگاه ملکوتی امام رضا علیه السلام و با پشتیبانی پدر بزرگوارش، تحصیل علوم حوزوی و معارف شیعی را آغاز کرد. وی در مدّت یازده سال، درس‌های مقدماتی و متوسطه علوم اسلامی، اعم از ادبیات عرب، منطق و مقداری از اصول و فقه را در زادگاه خویش به پایان رسانید. با پایان دوره سطح، آخوند که از سویی احساس می‌کرد حوزه علمیه خراسان دیگر پاسخ گوی نیازهای علمی او نیست و از سوی دیگر، سخت مشتاق عتبات عالیات و حوزه پررونق نجف اشرف بود، به سوی آن دیار به راه افتاد. البته در این مسیر، چند ماهی در سبزوار و تهران از محضر ملا هادی سبزواری، میرزا ابوالحسن جلوه و مولی حسین خویی، فلسفه و حکمت آموخت. او در سال ۱۲۷۹ ه. ق وارد حوزه علمیه نجف اشرف (که در آن زمان شیخ اعظم مرتضی انصاری، هدایت آن را بر عهده داشت) گردید و به تکمیل تحصیلات خود در آن سامان پرداخت تا اینکه بر کرسی تعلیم و مرجعیت عامه شیعه تکیه زد.[۱] براساس آیات و روایات، می‌توان هجرت را به چند گونه تقسیم کرد که یکی از آن‌ها هجرت مکانی است. هجرت مکانی به خودی خود ارزشی ندارد؛ مگر آنکه هدفی الهی داشته باشد. در تاریخ نمونه‌های فراوانی برای آن وجود دارد. از دلایل هجرت مکانی، تحصیل علم است که اولیای دین به آن سفارش کرده اند. هجرت از رمزهای پیشرفت است و در هر کجا که امکان خوشه چینی از خرمن‌های علم و معرفت وجود دارد، تشنگان دانش باید به سوی آن رهسپار شوند. شوق تحصیل در حوزه علمیه نجف اشرف، هزاران طلبه علاقه مند را از شرق و غرب جهان روانه آن دیار می‌کرد که همواره با سختی‌های غربت و دوری از وطن و خانواده همراه بود. آخوند خراسانی از این قاعده مستثنا نبود. وی نیز برای علم آموزی در جوار مرقد باب علم نبی و در مهم ترین مرکز علوم اسلامی آن عصر؛ یعنی نجف اشرف با هماهنگی و صلاحدید پدر و مادر و همسرش، در ۲۳ سالگی (رجب سال ۱۲۷۷ ه. ق)، مشهد الرضا علیه السلام را به تنهایی به سوی نجف اشرف ترک کرد تا از محضر استادان نامدار آن سامان بهره مند شود. کاروانی که آخوند همراه آن بود، برای استراحت در مسیر راه در سبزوار توقف کرد. در آن روزگار، شهرت علمی حاج ملا هادی سبزواری، صاحب منظومه سراسر ایران را گرفته بود. آخوند فرصت را غنیمت شمرد و در فاصله توقف کاروان، در مجلس درس حاج ملا هادی سبزواری شرکت جست. در مجلس درس ملا هادی سبزواری، شاگردان فاضلی بودند که پس از گذراندن مقدمات، منطق و حکمت در آن حوزه علمی حضور به هم رسانده بودند. آخوند شیفته بحث و استدلال ملاهادی شد. از این رو، از کاروان جدا گشت و تا ذیحجه همان سال به مدت چند ماه در یکی از مدرسه‌های سبزوار اقامت گزید و از درس آن فیلسوف برجسته بهره‌ها گرفت.[۲] حضور آخوند در آن جمع که جوانی ناآشنا می‌نمود، تعجب و اعتراض حاضران را برانگیخت. ازاین رو، حکیم حاج ملا هادی سبزواری در پاسخ به این اعتراض فرمود: کسی که به چشم تحقیر در او می‌نگرید، نبوغی چشم گیر و آینده ای بس درخشان دارد. او به پایگاهی از علم خواهد رسید که هزاران نفر از انوار دانش او بهره خواهند یافت و به جایگاهی تکیه خواهد زد که به فرمان او، پادشاهی از سلطنت خلع خواهد شد. پس از چند ماه آخوند به مشهد بازگشت و پس از مدّتی دوباره راهی نجف اشرف گردید. در میان راه به تهران رسید. او به دلیل تمام شدن توشه و زاد سفر به ناچار در تهران به مدت سیزده ماه و بیست روز در یکی از حجره‌های مدرسه صدر ساکن شد. در این مدت به همراه هم حجره ای اش، شیخ عبدالرسول مازندرانی در درس حکیم متأله میرزا ابوالحسن جلوه و مولی حسین خویی شرکت جست. در این مدت، حوزه علمیه نجف و شوق تحصیل در آن، از ذهن او بیرون نمی رفت و مقصد اصلی اش را فراموش نمی کرد، ولی توشه کافی برای رفتن به نجف اشرف نداشت تا اینکه خداوند زمینه‌های این سفر را فراهم ساخت. آخوند پس از دو سال و چند ماه که از مشهد خارج شده بود، در آغازین روزهای ذیحجه سال ۱۲۷۹ ه. ق [۳] دو سال پیش از درگذشت شیخ انصاری وارد نجف اشرف شد و به کعبه آمال علمی و معنوی خویش رسید. ••••• [۱]:کفایة الاصول، مقدمه؛ سیره صالحان، ص ۱۱۲؛ المصلح المجاهد، ص ۲۵؛ معارف الرجال، ج ۲، ص ۳۲۳؛ نامداران راحل، ص ۱۵۵؛ آخوند خراسانی؛ آفتاب نیمه شب، ص ۳۰. [۲]: البته اختلافی است https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ [وصیت نامه فقیه آیت الله میرزا جواد تبریزی]: باسمه تعالی اللهم صل على محمد وآل محمد وعجل فرجهم واهلک اعدائهم حال که پیکر اینجانب در قبر آرمیده و یا بر دستان شماست ، بر دستان شاگردان عزیزم که سالها برای موفقیت آنان تلاش کردم و هیچگاه تعطیلی را احساس نکردم نصیحتی دارم ، البته در طول حیاتم سعی کرده ام قبل از آنکه نصبحتی متوجه کسی کنم ، خود بدان عمل کرده باشم . بر تمام مومنین است که با دل و جان از مسلمات مذهب حق دفاع کرده وهیچگاه اجازه ندهند بعضی افراد با القای شبهه ، عوام از مؤمنین را فریب دهند ، به ویژه در مسائل شعائر حسینیه که تشیع به واسطه آن زنده است . حفظ شعائر اهل بیت حفظ مذهب بر حق تشیع است ، در آن کوتاهی نکنید که مسئول هستید . به طلاب عزیز نصیحت میکنم که با جدیت و تلاش تقوای الهی را پیشه خود کنند و در امر تحصیل تلاش کنند و همواره رضای خدا را مد نظر داشته باشند . اینجانب در طول دوران عمرم ، طلبه ای بیش نبودم و مانند یک طلبه جـوان شب و روز در امر تحصیل تلاش میکردم تا بتوانم خدمتی ناچیز داشته باشم و اثری از خود بر جای بگذارم تا طلاب عزیز از آن استفاده کنند . عزیزانم ! سکان هدایت مردم به دست شماست ، کاری نکنید که دل امام زمان به درد آید . او به اذن خدا ناظر بر اعمال ماست و در همین جا از پیشگاه مبارکشان می خواهم که اگر کوتاهی از طرف اینجانب سر زده ، بر من ببخشند . عزیزانم ! به دعای خیر شما نیاز دارم ، من چه در میان شما باشم یا نباشم ، به دنیا دل نبسته ام که در ادای وظیفه خود تردید کرده باشم . هنگامی که در میان شما بودم ، خـود را یک خـادم کوچک حساب میکردم و امیدوارم این خدمت ناچیز مورد رضایت اهـل بیت واقع شده باشد که رضای آنان رضای خداست . حال که در میان شما نیستم بـه دعـای خـیـر شـمـا عـزيزان محتاجم !! در پایان بر حفظ شعائر تأکید میکنم و ضمن طلب دعای خیر ، شما عزیزان را به خدای بزرگ می سپارم . والسّلام عليكم جميعاً ورحمة الله وبركاته . جـواد تبریزی قم المقدسه https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2