eitaa logo
کشکول
2.1هزار دنبال‌کننده
89 عکس
84 ویدیو
41 فایل
بیان نکات انگیزشی، احوالات علما، تصاویر بزرگان، احادیث اهل بیت، کلمات قرآنی و... گروه شرائع(پرسش وپاسخ علمی): https://eitaa.com/joinchat/1993736381C529fe81854 ادمین کانال: @Qweazs 🔴کپی کردن مطالب، فقط با ذکر منبع مجاز‼️
مشاهده در ایتا
دانلود
«فهرست کانال»: ... ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ [عتاب استاد] « سیدجواد عاملی ، فقـيـه معـروفـ صاحب كتاب مفتاح الكرامه ـ شب مشغول صـرف شـام بـود کـه صـدای در را شـنـیـد . وقتی کـه فـهـمـیـد پـيـشـخـدمـت استـادش سیـد مهدى بـحـر الـعـلوم ، دم در اسـت بـا عـجلـه بـه طرف او دوید . پیشخدمت گفت : حضرت استاد ، شما را الآن احضار کرده است ، شام جلوایشان حاضر است اما دست به سفره نخواهد برد تا شما بروید . جای معطلی نبود . سیدجواد بدون آنکه غذارا به آخر برساند ، باشتاب تمام به خانه سید بحرالعلوم رفت ، تا چشم استاد به سیدجواد افتاد ، باخشم و تغیر بی سابقه ای گفت : سید جواد ! از خدا نمی ترسی ، از خدا شرم نداری ؟! سیدجواد غرق حیرت شد که چه شده و چه حادثه ای رخ داده ، تـا كـنون سـابـقه نداشته این چنین مورد عتاب قرار بگیرد ، هر چه به مغز خود فشار آورد تا علت را بفهمد ممکن نشد . ناچار پرسید : ممکن است حضرت استاد بفرمایند تقصیر این جانب چه بوده است ؟ - هفت شبانه روز است فلان شخص همسایه ات وعائله اش گندم و برنج گیرشان نیامده ، در این مدت ، از بقال سرکوچه خرمای زاهدی نسیه کرده و با آن به سر برده اند . امروز که رفته تا بـاز خـرما بگیرد ، قبل از آنکه اظهار کند ، بقال گفته نسیه شما زیاد داشته شده است . اوهم بعد از شنیدن این جمله خجالت کشیده تقاضای نسیه کند ، دست خالی به خانه برگشته است . وامشب خودش وعائله اش بی شام مانده اند . _ به خداقسم ، من از این جریان بی خبر بودم ، اگر می دانستم به احوالش رسیدگی می کردم . _ همه داد و فریادهای من برای این است که توچرا از احوال همسایه ات بی خبری ؟ چرا هفت شبانه روز ، آنها به این وضع بگذراننـد وتو نفهمی ؟ اگر با خبر بـودى واقدام نمی کردی که تو اصلاً مسلمان نبودی ، یهودی بودی . _می فرمائید چه کنم ؟ _پیشخدمت من ، این سینی بزرگ غذارا برمی دارد ، همراه هم تادم در منزل آن مرد بروید ، دم در پیشخدمت برگردد و تو در بزن واز او خواهش کن که امشب با هم شام صرف کنید . این پول را هم بگیر و زیر فرش یابـوریـای خانه اش بگذار ، و از این که درباره او که همسایه توست کوتاهی کرده ای ، معذرت بخواه . مجمعه را همانجا بگذار و برگرد . من اینجا نشسته ام و شام نخواهم خورد تا تو برگردی و خبر آن مرد مؤمن را برایم بیاوری . پیشخدمت سینی بزرگ غذارا که انواع غذاهای مطبوع در آن بود برداشت ، و همراه سید جواد روانه شد . دم در پیشخدمت برگشت وسیدجواد پس از کسب اجازه وارد شد . صاحبخانه پس از استماع معذرت خواهی سید جواد وخواهش او دست به سفره برد . لقمه ای خورد وغذارا مطبوع یافت . حس کرد که این غذا دست پخت عرب نیست ، فوراً دست کشید و گفت : این غذا دست پخت عرب نیست ؛ بنابراین از خانه شما نیامده، تانگویی این غذا از کجاست من دست دراز نخواهم کرد . آن مرد خوب حدس زده بـود . غذا درخـانـه بـحـر العـلـوم تـرتیب داده شده بوده . آنها ایرانی الاصل واهل بروجرد بودند و غذا ، غذای عرب نبـود . سیدجواد هر چه اصرارکرد کـه تـوغذا بخور ، چه کارداری که این غذا درخانه کی ترتیب داده شده ، آن مرد قبول نکرد وگفت : تانگوئی دست دراز نخواهم کرد . سیدجواد چاره ای ندید ، ماجرارا از اول تا آخر نقل کرد . آن مرد بعد از شنیدن ماجرا ، غذارا تناول کرد ؛ اما ، سخت در شگفت مانده بود . میگفت : مـن راز خودم را به احدی نگفتم ، از نزدیکترین همسایگانم پنهان داشته ام ، نمی دانم سیّد از کجا مطلع شده است ! سر خدا که عارف سالك به کس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید ؟! ( حافظ ) این داستان با تفصیل بیشتر در کتاب کلمه طيبه حاجی نوری واز قول ملا زين العابدین سلماسی که یکی از خواص سید بحرالعلوم است نقل شده . مرحوم نوری می نویسد : آن همسایه فقير شيخ محمد نجم عاملی نام داشت و آن کیسه حاوی شصت عدد شوش از واحدهای پول آن زمان بوده است. 📚سیمای فرزانگان،رضا محتاری ص350_353 https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2