eitaa logo
.کافـهـ‌‌گـانــدو‌|حامیــن .
1.2هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
18 فایل
📿. (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ...:)+ پاتوق‌مامورای‌امنیتی‌وقاری‌های‌آینده🕶️ "حبیبی‌کپی‌درشأن‌شمانیست تبلیغات‌وتبادل‌نداریم «دمتگرم‌که‌هستی‌پیشمون» آیدیم:https://eitaa.com/jsbxjhs نویسنده: @F_Jenab 🍅
مشاهده در ایتا
دانلود
داشتم میرفتم توی ICU که رسول صدام زد و گفت: رسول: فرشید داداش گریه نکنی ها ... به فکر داوود باش.‌‌.. اگه صداتو بشنوه خیلی بهش فشار وارد میشه پس خودتو کنترل کن...🙂 من:امممم باشه ... وقتی وارد شدم صدای دستگاه دلم رو میلرزوند ... از هر طرف یه صدایی شنیده میشد...👂🏻 بالای سر داوود که رسیدم نتونستم خودمو نگه دارم و اشکم جاری شد... کلی دستگاه بهش وصل بود و اگه اونا رو جدا میکردن معلوم نبود چه اتفاقی برای داوود می افتاد... یه صندلی کنار تختش بود ،رفتم و نشستم کنارش... زل زدم به چشمای بستش که تو این شلوغی و صدای دستگاه ها تکون نمیخورد... صدای دستگاه ها دیوونم میکرد ... هرکدوم یه جور بوق میزدن و یه کاری انجام میدادن...😣 دستم رو با لرزش بردم کنار دستش و دستش رو گرفتم و بهش گفتم: من: سلام داداش بی معرفت خودم...✋😕 خوبی بی وفا؟؟ فکر نمیکنی دیگه خواب بسه؟ فکر نمیکنی باید بیدار بشی؟ ؟؟ آقا داوود دلت واسم تنگ نشده؟؟ واسه رسول چی ها واسه رسول هم تنگ نشده؟؟ نزدیک ۵ دقیقه باهاش حرف زدم اما افاقه نکرد برای همین گفتم : من: داوود نمی‌دونم دیگه چجوری باهات حرف بزنم ... جون فرشید چشماتو باز کن... مگه نگفتی تا وقتی شیرینی دامادیمون رو نخوری از پیشمون نمیری؟؟ ها؟؟ داوود میدونی فرزاد شهید شده؟؟ میدونی محمد نمیتونه این همه فشار رو رو تحمل کنه؟؟ میدونی اگه اتفاقی برای تو بی افته محمد دیگه اون محمد سابق نمیشه؟؟ پاشو دیگه...پاشو اذیتم نکن...😢 دستم رو گذاشتم روی موهاش و سرش رو نوازش میکردم... با چشمای پر از اشک داشتم نگاهش میکردم و بغض سنگینی که گلوم رو داشت منفجر میکرد رو کنترل میکردم... با هر یه قطره اشکی که از چشمای من جاری میشد یه دستگاه صدایی میداد... همش یاد اون صحنه ای می افتادم که داوود غرق تو خون روی زمین افتاده بود... هشتا تیر چیز کمی نیست ... اگه جلیقه ضد گلوله نداشت خدایی نکرده اتفاق بدتری ممکن بود بی افته...😱 روی دستاش همه جای بخیه و زخم بود... خدا می‌دونه که داوود الان چه دردی رو داره تحمل می‌کنه ... با یاد آوری اون حرکت داوود (هل دادن دریا) همش فکر میکردم بین داوود و آبجی دریا چیزی هست که این اینجوری کرده... اصلا وایسه ببینم چرا فقط به سمت آبجی دریا شلیک شد؟ اون همه رو داشتن سوار ماشین میکردن، ولی چرا به طرف آبجی دریا شلیک شد؟؟ یه لحظه تصور کردم که اگه الان دریا جای داوود بود چی میشد؟؟ نه نه تصورشم اصلا قشنگ نی ...😑 من آبجی دریا و داداش داوود را به عنوان خواهر برادر به یه اندازه دوست دارم چون همونقدر که داوود واسم برادری کرده آبجی دریا هم برام خواهری کرده...🙂 برای اینکه از دست این افکار خلاص بشم دستم رو از روی سر داوود گرفتم و پیشونیم رو به پیشونیش چسبوندم و چشمام را بستم...😪 ادامه دارد...