eitaa logo
.کافـهـ‌‌گـانــدو‌|حامیــن .
1.2هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
18 فایل
📿. (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ...:)+ پاتوق‌مامورای‌امنیتی‌وقاری‌های‌آینده🕶️ "حبیبی‌کپی‌درشأن‌شمانیست تبلیغات‌وتبادل‌نداریم «دمتگرم‌که‌هستی‌پیشمون» آیدیم:https://eitaa.com/jsbxjhs نویسنده: @F_Jenab 🍅
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی رسیدیم جلوی اتاق ،یه جوون تقریباً قد بلند و با لباس های نظامی ایست کرده بود جلوی در... رفتیم جلو و بهش سلام کردیم... من کارت شناساییم رو بهش نشون دادم و گفتم من: اجازه میدین؟ جوون:بله بفرمایید... فقط کدوم شهید؟؟ من:مگه چندتا هستن؟؟🧐 جوون: دوتا... یکی که امروز توی یه عملیاتی شهید شده ، یکی هم بعد از هفت سال پیدا شده...🙂 من: ما برای اون شهیدی که امروز توی عملیات شهید شده اومدیم... (فرزاد معصومی) جوون: بله بفرمایید...😊 من: ممنونم...✨ بعد از یه ربع رسیدیم به پایگاه خانم ها پیاده شدن و کوله های خودشون رو از صندوق عقب گرفتن... داشتیم می‌رفتیم داخل که محمد و سعید و چند تا سرباز که روی شونه هاشون یه چیزی بود اومدن... با دقت که نگاه کردم دیدم اون...اون تابوت فر...فرزاد بود... بی اراده اشک هام شروع به ریختن کردن... اول فکر میکردم فقط خودم اینجوریم... اما وقتی حال سعید و چشمای آقا محمد و آقای مقدسی رو دیدم ،فهمیدم چقدر فرزاد عزیز بوده... وقتی از در خارج شدن ،هلیکوپتر هم روی باند فرود اومد...🛬 آقای مقدسی و خانم ها جلو تر از بقیه رفتن سمت هلیکوپتر... من هم کوله پشتی فرزاد و آقا محمد و بچه هارو از توی ماشین گرفتم و پشت سر بقیه رفتم...🚶‍♂ آقای مقدسی ،آقا محمد و سعید و خانم ها رو از زیر قرآن رد کرد و با چشمایی پر از اشک اونا رو بدرقه کرد...🥺 ادامه دارد...