eitaa logo
.کافـهـ‌‌گـانــدو‌|حامیــن .
1.2هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
18 فایل
📿. (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ...:)+ پاتوق‌مامورای‌امنیتی‌وقاری‌های‌آینده🕶️ "حبیبی‌کپی‌درشأن‌شمانیست تبلیغات‌وتبادل‌نداریم «دمتگرم‌که‌هستی‌پیشمون» آیدیم:https://eitaa.com/jsbxjhs نویسنده: @F_Jenab 🍅
مشاهده در ایتا
دانلود
تو حال هوای خودم بودم که فاطمه دستشو گذاشت رو شونم و گفت : فاطمه: دریا؟؟ کجایی؟؟ من: چیشده اتفاقی برای آقا داوود افتاده؟؟رسول زنگ زده؟؟ فاطمه: وا حالت خوبه؟ من: آره..نه..نمی‌دونم اصلا فاطمه: خدا به خیر کنه... انگار اصلا حالت خوب نیست!! و الان هم چون حالت خوب نی ازت سوال نمی پرسم ولی بعد بعد باید جواب تک تک سوالام رو بدی...😎 من: باشه بابا...😒 گوشیت شارژ داره؟ فاطمه: آره چطور؟ من: یه لحظه بده می خوام زنگ بزنم به رسول... فاطمه: بیا... من: سریع گوشی رو گرفتم که به رسول زنگ بزنم... شروع کردم شماره رو گرفتن که چشمام سیاهی رفت و گوشی افتاد پایین فاطمه با تعجب بهم نگاه کرد و گفت : فاطمه: چیشد؟؟؟ دریا خوبی؟ من: نمی‌دونم چرا سرم گیج رفت! فاطمه: بلند شو بریم بیمارستان... من:نه خوبم چیزی نیست... گوشی رو برداشتم و زنگ زدم...📱 بعداز چند تا بوق جواب داد و گفت: رسول: الو؟سلام آبجی فاطمه خوبی؟؟اتفاقی افتاده؟ من: الو سلام داداش خوبی؟؟ منم دریا... رسول: عه تویی دریا جان؟چرا...چرا با گوشی آبجی فاطمه زنگ زدی؟؟ من:شارژ گوشی خودم تموم شده بود... رسول:خب ... دریا جان کاری داشتی زنگ زدی؟ من: امممم... خواستم..... خواستم حالتو بپرسم... رسول: من خوبم خداروشکر... من: یعنی همچی خوبه دیگه آره؟ رسول: همون موقع فهمیدم دریا نگران داوود و پرسیدن حال من بهانه است به خاطر همین گفتم: اگه منظورت داوود که اصلا نمیشه حالشو توصیف کرد... چون این دکترا فقط سرشون رو میندازن پایین ،میان معاینه میکنن و میرن... اصلا حرف نمیزنن...😣 من: عه داداششش...😕 رسول: خب راست میگم دیگه😢 من: اصلا من زنگ زدم که حال تو رو بپرسم ... من با آقای حسینی چیکار دارم... خبرا میرسه که خیلی حالش بده...🥺 رسول:باشه تو گفتی و من هم باور کردم... ولی بهت گفته باشم من داوود رو میشناسم حداقل حداقل تا ۵ روز دیگه مرخص میشه نگران نباش... این حرف ها را فقط برای دلگرم کردن خودم و دریا میزدم ... من: خداکنه...🥺 ادامه دارد...