#عکس_مکث📸
این داستان: شکرگزاری های ساده!✅
تا اسم نعمت های خدا و شکرگزاری میاد، هممون یاد #بزرگترین نعمت هایی که داریم میفتیم...
اما اگه یکم بیشتر دقت کنیم، نعمت های ساده تری کنارمون هست که انقدر، #قدر شونو ندونستیم و ساده از کنارشون رد شدیم،هیچوقت متوجه نعمت بودن شون، نشدیم!
تازهـ وقتی میفهمیم چقدر خوب بودن که این نعمتها از ما گرفته میشن...🥺!
نعمت هایی مثل:
#سلامتی، #امنیت ، زنده بودن عزیزان مون، آرامش داشتن،
خدایا شکرت بابت همش🥰🤲🏻...
کانون ایلیا|دانشگاه اصفهان
#حکمت ۱۴ فقطحیدرامیرالمؤمنیناست....💜
#نظرات_شما
این یه نکته ی روانشناسی و جامعه شناسانه داره!
همین الآنم مصداقش میشه بچه هایی که به هر دلیلی از خانواده طرد شدن و جذب گروه های دیگه تو جامعه میشن.
گروه هایی ک لزوما مثل خانواده دلسوز ما نیستند اما فضای خالی ای که خانواده ایجاد کرده رو پر میکنن و کم کم بجای خانواده تو دل فرد قرار میگیرن.
مخصوصا برای کسایی که سنینی هستند که نیاز به حمایت از طرف خانواده دارند.
#خانم_ابوترابی
#دانشجوی_جامعهشناسی
کانون ایلیا|دانشگاه اصفهان
#حکمت ۱۴ فقطحیدرامیرالمؤمنیناست....💜
تحلیل و نظر شما چیه؟🤔
در خط دوسه خط...
اینجا برامون بنویسید👇👇👇
@Poster_D
نظرات با نام شما در کانال منتشر خواهند شد.
فراری شون ندید...🙂
به #نااهل پناه میبرن،
برای خودتون بد میشه!
#عکس_مکث📸
این قسمت:عدم انفصال خانواده✅
یک نمونه از پذیرش توسط غریبه ها،
همینه که وقتی پدر و مادر به فرزندان شون
اهمیت ندن و هرکس راه خودش رو درپیش بگیره، انواع #آسیب_های_اجتماعی ، از جمله : اعتیاد،روابط ناسالم،بزهکاری و....
اون رو احاطه میکنن!
میشه گفت،غیر از آدمای غریبه، اتفاقات #عجیب_و_غریب هم از طردشدنش استقبال میکنند...
[مرتبط با حکمت۱۴ نهج البلاغه]
کانون ایلیا|دانشگاه اصفهان
#عکس_مکث📸 این قسمت:عدم انفصال خانواده✅ یک نمونه از پذیرش توسط غریبه ها، همینه که وقتی پدر و مادر ب
#داستانکـ📖
هر پدیدهای در این دنیا از حکمت الهی نشأت میگیرد ،شاید دلیلبارش باران شاد کردن دل دختر بچهای است که قصد دارد بارانی جدید خود را بپوشد.
باران با سرعت و شدت زیاد میبارید در همین شرایط کبوتری با مشقت فروان سعی در اوج گرفتن داشت شاید او از چیزی فرار می کرد،چیزی که قلبش را آزرده کرده بود وگرنه کدام پرندهای در باران میل به پرواز کردن دارد؟
کودکی روی نیمکت چوبی خیس از باران نشسته بود بود و انتظار میکشید؛ مدیر مدرسه از پشت شیشه به او نگاه میکرد و مدام این پا آن پا می کرد شوهرش خیلی وقت بود به خانه آمده بود و مرتب زنگ میزد
موضوع این کودک به گوش همه رسیده بودحتی پرندهای که در حیاط مدرسه پرسه میزد
او همیشه برای والدینش اولویت دوم به حساب می آمد پدر و مادر او هر روز مسئولیت رساندن و برگرداندن کودک از مدرسه به هم واگذار می کردند واین جریان تا جایی ادامه پیدا می کرد که هر دواین موضوع را به طور کل به فراموشی میسپردند.
همه ی این روز ها پرنده شاهد همه چیز بود حتی میدانست که کودک از ته قلبش آرزو داشت که هیچ وقت "متولد" نمی شد.
پایان
#خانم_فیروزه
#دانشجوی_علومسیاسی
#تلنگرانھ
گاهی متوجه نیستیم یه آدم از سرزنش ما چقدر خُرد و نابود میشه...❤️🩹
بیاید مراقب قلب آدمها باشیم!