22.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مداحی جدید مهدی رسولی به یاد #شهید_حمیدرضا_الداغی
🍃آی خوش غیرت خراسانی
🍃پای ناموس شاهرگ دادی
#شهید_غیرت
#حجاب
فهمیدم شهید میشود
همیشه بهش میگفتم اگر بخواهم دامادت کنم خوب است موتورت را میفروشی، سلاحهایت هم هست.
خیلی جدی میگفت اینها مال نوههایم است، اینها را میخواهم نگه دارم، اینها را برای پسرها و نوههایم میخواهم یادگاری نگه دارم، اصلا اسم موتور و سلاحها را نیاور.
وقتی دیدم فروخت فهمیدم دارد از این مادیات دل میکند.
به موتورش خیلی علاقه داشت؛ موتورش را که فروخت سلاحش را هم که فروخت، با خودم گفتم این اصلا دارد از مادیاتی هم که دارد دل میکَند....
راوی: مادر #شهید_حسن_قاسمی_دانا
#شهید_مدافع_حرم
✨﷽✨
🔴فریاد رَس
✍یکی از طلّاب مازندران نقل میکرد: بعد از تعطیلات درسی حوزه عازم گرگان شدیم. در گرگان بعد از پیاده شدن، زن و بچه و وسایل همراه را به پیاده رو بردم و به انتظار ماشین بودیم که ما را به روستا برساند. در همین هنگام ماشینی جلوی ما توقف نموده و یکی از سرنشینان ماشین به طرف ما اسلحه که از همه جا مایوس بودم از روی خلوص نیت و توجه کامل فریاد زدم "یا امام زمان". سپس ماشین بدون تیراندازی رفت؛ بعد از چند دقیقه انتظار دیدم ماشین گشت پلیس آمد، جلوی ما توقف نمود و صدا زد: "حاج آقا بفرمایید سوار شوید". همه سوار شدیم و ماشین حرکت کرد. سپس به من گفتند:
"ما در فلان مسیر بودیم، یک وقت دیدیم آقا سیّدی جلوی ما را گرفت و فرمود: بروید در فلان خیابان، طلبه ای با زن و بچه منتظر ماشین است و ما طبق گفته آن سیّد آمدیم. حالا هرکجا میخواهید بروید بفرمایید تا ما شما را برسانیم". من هم جریان را گفتم که متوسل به امام زمان شدم و فهمیدیم آن حضرت سفارش ما را کرده اند...
📚 شیفتگان حضرت مهدی ج۲ ص۷۹
🔰آیت الله مجتهدی (ره)؛
🔻ملاعلی همدانی رفت مشهد خدمت اقای نخودکی و به ایشان گفت مرا موعظه کن.
ایشان گفت؛ 🔹 مرنج و مرنجان 🔹
🔻گفت خب مرنجانش راحت است,
کسی را نمیرنجانم ولی مرنج را چه کنم؟
🔻ایشان جواب داد خودت را کسی ندان,
عیب کار ما این است که ما خودمان را کسی میدانیم. تا کسی به ما میگوید بالای چشمت ابروست عصبانی میشویم.
🔻وقتی خودمان را کسی بدانیم,
از همه می رنجیم...
فرمانده ای که به همراه ۴نفر خط را نگه داشت
«علی اصغر بشکیده» در مرحله اول عملیات «بیتالمقدس»، فرماندهی گردان را برعهده گرفت.
در مرحله دوم عملیات، از یک گردان یک گروهان مانده بود و رزمندگان بسیار تحت فشار بودند و خستگی موجب شده بود تا نتوانند چشمان خود را باز نگاه دارند؛
از طرفی نیز ما در یک خطی حدود ۸۰۰ متری قرار گرفته بودیم که هم از پهلو و هم از روبهرو با بعثیها درگیر بودیم؛ لذا «علیاصغر» به گونهای خط را سازماندهی کرد که به همراه چهار رزمنده دیگر، در حالی که همه نیروها از خستگی زمینگیر شده بودند، به تنهایی خط را حفظ کردند؛
به صورتی که در طول خط آر.پی.جی، تیربار و... چیده و تا صبح به همراه مدام جای خود را عوض کردهاند تا دشمن فکر کند که پشت خاکریز پر از نیرو است و تا صبح جلوی پاتکهای دشمن را گرفتند.
صبح که شد، با همدیگر روی خاکریزی نشسته بودیم که من گفتم: «می روم کمپوت بیاورم باهم بخوریم»؛ ۱۰۰ متر آن طرفتر که رفتم، «علیاصغر» ترکش خورده بود و به عقب اعزام کرده بودند.
او در راه بیمارستان به شهادت میرسد و به دلیل اینکه مدرک شناسایی همراه خود نداشت، به عنوان شهید مجهولالهویه به معراجالشهداء منتقل میشود؛
لذا خانوادهاش پس از مقداری جستوجو، پیکر «علیاصغر» را پیدا کردند که بعد از گذشت حدود یک ماه از تاریخ شهادتش، بالاخره تشییع و خاکسپاری شد.
#شهید_علی_اصغر_بشکیده
#شهید_دفاع_مقدس
سالروز شهادت
سوره انعام
آیه: 4⃣6⃣
☑️کانون همسران طلاب
مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد
🆔 @Kanoon99HT
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷