دعای ننه مسعود در حق حضرت آقا
یک روز که برای تصویربرداری رفته بودیم، قبل از خداحافظی، ننهمسعود پرسید تو برای فیلم گرفتن از سخنرانیهای آقای خامنهای هم میروی؟
پرسیدم چهطور مادر؟
گفت: «از اینجا برگردی کی میروی بیت آقا؟ مانده بودم چه بگویم در جوابش... گفتم معلوم نیست... اگر کاری داری بگو...»
سجادهاش گوشه اتاق نیمه باز بود... آن را نشانم داد و گفت: «اگر رفتی به آقا بگو ننهمسعود گفت مدیون خون پسرم باشم پای این سجاده دو رکعت نماز بخوانم و بعد از نماز اولین دعایم برای تو نباشد و برای سلامتی و سربلندی و موفقیتت دعا نکنم...»
هیچوقت فرصتی پیش نیامد تا پیغام ننهمسعود را برسانم ولی یکبار که با یکی از فرماندهان ارشد سپاه - که اتفاقا مسعود را هم میشناخت - حرف میزدم، این ماجرا را تعریف کردم و شوخی و جدی گفتم اگر آقا محکم جلوی آمریکا ایستاده و بدون واهمه و هراس تهدیدشان میکند، خداوکیلی بیشتر از شماها روی ننهمسعودها حساب باز کرده... به دعاهای آنها خیلی بیشتر اعتماد دارد تا... اصلا اگر تا همینجا را هم آمدهایم، با دعای ننهمسعود آمدهایم... با دعای ننهمسعودها...
#شهید_مسعود
#شهید_دفاع_مقدس
سالروز شهادت